مورد عجیب الیوت آبرامز
دامون لینکر در «دِ ویک» نوشت: فقط در جایی مانند آمریکاست که امکان دارد مردی که مسبب اتخاذ سیاستهایی بوده که منجر به کشتار جمعی، مشارکت در توطئههایی به منظور ناکام گذاشتن اراده کنگره و کمک کردن به برنامهریزی برای جنگی که تمام یک منطقه را بیثبات کرده و صدها هزار قربانی به جای گذاشته، بار دیگر برای هدایت یک ماموریت در حوزه سیاست خارجی برگزیده بشود و تازه مورد حمایت همهجانبه هر دو حزب آمریکا به عنوان «رهبری پیشرو در حمایت از حقوق بشر و دموکراسی» قرار بگیرد.
به گزارش انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: درباره الیوت آبرامز سخن میگویم که از طرف دونالد ترامپ به عنوان مأمور ویژه در ونزوئلا انتخاب شده است. او به تازگی در کمیته روابط خارجی مجلس مجبور شد به پرسشهای تند و گاها توهینآمیز نماینده دموکرات مینسوتا، ایلهان عمر پاسخ بدهد. این برخورد تند موجب شد بسیاری از اعضای جامعه سیاست خارجی آمریکا در حمایت از آبرامز، این اقدام مجلس را محکوم کنند و آن را اقدامی علیه یکی از اعضای برجسته متفکران سیاستگذاری آمریکا بدانند که زندگی و شغل خود را وقف کمک به رهبری جهان آزاد توسط آمریکا کرده است. بسیار اهمیت دارد که دریابیم چگونه مردی با داشتن کارنامه آبرامز در پایتخت کشور ما، اینچنین مورد تمجید قرار میگیرد.
برای اینکه به افتخار عضویت در تشکیلات سیاست خارجی آمریکا نائل شوید، باید دو نگاه متضاد به کشور را مورد تأیید قرار بدهید. از آنجا که این دو ایده تا حدودی در تقابل با هم هستند، حفظ هر دو با هم در یک مغز، کاری چالشزاست. اما وقتی این اتفاق رخ دهد، مجموعهای از عقاید عجیب ممکن میشود مانند تفکرات تعجبآور درباره انعطاف پذیری روابط جهانی و امکان فرار از مسئولیت پذیری هنگام شکست و توجیه ارتکاب رفتار غلط و مخرب.
نخستین نگاه این است که آمریکا کشوری در جبهه حق است و در کنار فرشتهها میجنگد. اهداف ما نجیبانه و با حسن نیت هستند و مردم شریف در سرتاسر جهان از رهبری ما منتفع میشوند. ما متعهد به آزادی و حیثیت تمام مردم جهان هستیم و خداوند، بشریت و تمام مردم شریف جهان، اقدامات ما را تحسین میکنند. این وضعیت طی جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و مبارزه با تروریسم برقرار بوده است. نظم جهانی لیبرال که مذاکره و هنجارپذیری را تشویق کرده و همزمان به ترویج صلح و رونق در کشورها کمک میکند، دستاورد ما برای جهان است همانطور که دموکراسی را در اطراف جهان به ارمغان آوردیم و حفظ کردیم. آنهایی که در محافظت از این نظم مقابل ما میایستند، ذاتا شرور و در جبهه شیطان هستند و ما تلاش میکنیم با نمایان کردن تمام کارهای شنیع آنها، این حقیقت را برای تمام جهان فاش کنیم. به بیان دیگر ما کمالگرا هستیم. پایبند به اخلاق، با حسن نیت، تمکین کننده به قانون، پیروی کننده از اصول و نمونه بودن در هرچه انجام میدهیم.
اما این تنها نیمی از معادله است. ممکن است آمریکا به شکل خدشهناپذیری اخلاقگرا باشد، اما در عین حال نسبت به روشهای نازیبای جهان مانند کلانتری که تلاش دارد در یک منطقه بینظم و قانون، امنیت و ثبات را برقرار کند، موضعی سخت و واقعگرایانه داریم. در جهانی اینگونه، معمولا هدف، ابزار رسیدن به آن را توجیه میکند. در نبرد با دشمنان، باید متمایل به استفاده از تمام ابزارها برای توقف آنها باشیم. ما گزینه دیگری نداریم. ما باید پیروز شویم و مخالفان ما لاجرم باید شکست داده شوند. تاریخ را فاتحان مینویسند و هیچکس تاکنون نتوانسته با پاکدستی و رعایت اخلاقیات برتری بیابد.
این دو نگاه را در کنار هم بگذارید یعنی حسن نیت و اخلاقگرایی در انگیزههایی که داریم با تمایل به انجام هر کاری برای رسیدن به برتری، آنگاه میبینید که حقایقی خارقالعاده ظاهر میشوند. مثلاً برخلاف آدمهای شرور که تکتک اقداماتشان تبلور نیت شرورانه آنهاست، اقدامات به ظاهر شرورانه ما، استثنائاتی نادر هستند که به خاطر الزامات رهبری جهانی در حال سقوط، کاملا توجیهپذیر هستند.
بمبارانهای درسدن، هامبورگ و توکیو، بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی، بمباران جارویی کره شمالی، ویتنام شمالی، کامبوج و لائوس، کودتا در شیلی که پینوشه را بر سر کار آورد، راهانداختن تیمهای جنایتکار ضد کمونیست در آمریکای لاتین که آبرامز به راهاندازی و تامین مالی آنها کمک کرد و زندانهایی مانند ابوقریب؛ آیا اینها اموری استثنایی هستند؟ یا قاعده؟ تشکیلات سیاست خارجی آمریکا تردیدی در پذیرفتن آنها ندارد. آنها نمونههایی نامطلوب و اجتنابناپذیر هستند که هزینه انجام کار درست تلقی میشوند. کار دیگری غیر از اینها نمیشد انجام داد. این اتفاقات عادی هستند و هیچکدام مخالفتی با حقانیت آمریکا ندارند.
سیاستمداران آمریکایی بابت ارتکاب اعمال نامطلوبی که اگر طرف متخاصم مرتکب آنها میشد آن را بیدرنگ تقبیح میکردند، مشتاقانه از هم تقدیر میکنند. آنها ناکامیهای خود را نیز به راحتی مورد عفو قرار میدهند. هیچ خطا و پیامدهای ناگواری آنقدر بزرگ نیست که موجب اخراج یک تحلیلگر یا سیاستگذار از طبقه خردمندان شود. به همین دلیل است که شاهد تکرار اشتباهات یکسان در برخورد با عراق، لیبی، سوریه و این بار ونزوئلا هستیم.
«او نیت خوبی دارد»: داشتن این احساس هر چیزی را توجیه میکند. آبرامز قصد نداشت کار اشتباهی در گواتمالا یا السالوادور انجام دهد. او از تامین مالی شورشیان کنترا در نیکاراگوئه از طریف فروش سلاح به ایران، قصد زیر پا گذاشتن قانون را نداشت. او از اغراق گویی درباره قدرت نظامی صدام حسین و لزوم سرنگونی حکومت او، قصد به بار آوردن یک فاجعه محاسباتی را نداشت. او میخواست کار درست را انجام دهد. او از تلاش برای سرنگونی حکومت مادورو و جایگزینی آن با رهبری که از حمایت ارتش این کشور برخوردار باشد نیز منظور بدی ندارد. چه اتفاق ناگواری ممکن است رخ دهد؟ اینها مهم نیست. مهم این است که آبرامز نیت خوبی دارد. اعضای تشکیلات سیاست خارجی آمریکا نیز همینطور هستند. همیشه این طور است و این تنها مسأله مهم است