معلوم نیست ورود بیضایی، ساعدی، سپانلو، بهآذین، کسرایی، آشوری و دیگران به ادبیات کودک درست بوده باشد
عموزاده خلیلی میگوید: واقعیت این است که همان نامهایی که برده شد؛ مشخص نیست کار درستی کردند که در کنار ادبیات بزرگسال به ادبیات کودک نیز ورود داشتند؟! چرا فکر میکنید فردی که در خلق آثار ادبی بزرگسال موفق بوده؛ میتواند در حوزه کودک هم موفق باشد؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، اولین تلاشها برای تولید کتاب خوب برای بچهها توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب در میانهٔ دهه ۱۹۵۰ شروع شد که تا تأسیس کانون در میانهٔ دههٔ ۱۹۶۰ ادامه یافت. انتشارات سخن هم در همکاری با برنامه کتاب فرانکلین شروع به آمادهسازی و نشر کتب با کیفیت کودکان کرد. هدف این پروژه تشویق نویسندگان ماهر و تصویرگران توانا به بازنویسی داستانهای محبوب از فولکلور فارسی بود. آثاری شامل کدو قلقله زن، بازنویسی شده توسط منوچهر انور با تصویرگری پرویز کلانتری، و حسنی بازنویسی شده توسط فریده فرجام با تصویرگری غلامعلی مکتبی که هر دو در ۱۹۶۱ منتشر شدند. کار به جایی رسید که در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ جعبههای کتاب اهدا شده توسط مدیر فرانکلین در گوشههای جنوبی تهران توزیع میشد. فیروز شیروانلو نیز از بسیاری از نویسندگان ادبیات بزرگسال و رماننویسان، مترجمان، نمایشنامهنویسان صاحبنام دعوت کرد در زمینهٔ کودک قلم آزمایی کنند.
نخستین کتابهای منتشره توسط کانون در سال ۱۹۶۸، شامل ماهی سیاه کوچولو نوشته صمد بهرنگی با تصویرگری فرشید مثقالی و گل بلور و خورشید اثر فرجام با تصویرگری نیکزاد نجومی بودند که هر دو برندهٔ نمایشگاه کتاب کودکان بولونیا در سال ۱۹۶۹ شدند. به تدریج شماری از چهرههای مشهور هنری و ادبی برای کتب کودکان قلمآزمایی کردند. مهرداد بهار داستان باستانی بستور، از قهرمانان ملی ایران، را برای بچهها آماده کرد و با تصویرگری نیکزاد نجومی منتشر شد. بهار، جمشید شاه را برای بچهها آماده کرد که با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر شد. دیگر نویسندگان و شعرای مشهور مشارکتکننده در ادبیات کودکان کانون هم عبارت بودند از: مهدی اخوانثالث و داریوش آشوری، بهرام بیضایی، سیروس طاهباز، محمدعلی سپانلو، بهآذین، غلامحسین ساعدی، سیاوش کسرایی و ….
اینکه چرا ادبیات کودک و نوجوان روزی نامهای بزرگی را در جرگهی خالقان هنری خود داشت اما سالها بعد نامهای بزرگ به تدریج از پیشانی این ادبیات رخت بربستند؛ پرسش مهمی است که ترجیح دادیم آن را با یکی از نویسندگان حوزه کتاب کودک و نوجوان درمیان بگذاریم.
فریدون عموزادهخلیلی (رئیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان) به این انتقاد و این پرسش که امروز ادبیات کودک و نوجوان با وجود تیراژهای نسبتا بالا و تعداد بالای عناوین به نظر میرسد به سطحی متوسط و شاید میانمایه رضایت داده، چنین پاسخ میدهد: این دو مساله باید به صورت مجزا و منفک از یکدیگر دیده شوند. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که از 50 سال پیش فعالیت خود را آغاز کرده میتواند و باید به عنوان نهادی که برای ادبیات، هنر، سینما و کتاب کودک و نوجوان هدفگذاری شده و برنامهریزی میکند؛ عملکردش بررسی شود و با استناد به سیر تاریخی و اهداف و اقداماتی که انجام داده و با درنظر گرفتن فراز و نشیبهایی که داشته افتوخیزهای آن را ببینیم. اما در مورد ادبیات کودک و نوجوان که به نظر میرسد در حال دچار سطحی میانه و متوسط شده و اینکه دیگر نویسندگان بزرگ و صاحبنام در این حوزه فعالیت نمیکنند به نظرم محل مناقشه است. اصلا ما براساس چه معیارها و فاکتورهایی میسنجیم که میگوییم ادبیات قابل قبول کودکان و نوجوان نداریم یا اینکه نویسندگان بزرگ ما دیگر در حوزه کودک و نوجوان فعالیت نمیکنند؟ این نوع تعریف؛ یک آسیب است.
عموزادهخلیلی در ادامه نقد خود درباره حضور نامهای بزرگ آن دوره در آسمان ادبیات کودک و نوجوان چنین اضافه میکند: واقعیت این است که همان نامهایی که برده شد؛ مشخص نیست کار درستی کردند که در کنار ادبیات بزرگسال به ادبیات کودک نیز ورود داشتند؟! چرا فکر میکنید فردی که در خلق آثار ادبی بزرگسال موفق بوده؛ میتواند در حوزه کودک هم موفق باشد؟! کمااینکه نویسندگانی بودند که در ادبیات، تئاتر و سینمای بزرگسال موفق بودند ولی در ادبیات کودک نیز عینا همان نگاه بزرگسال خود را دخیل کردند و به همین دلیل موفقیتی به دست نیاوردند! فکر میکنم اگر میگوییم کارهای این نویسندگان نیز در حوزه کودک و نوجوان قابل اعتناست به دلیل این است که توجه ما به سنگینی و ثقل نام آنها در حوزه بزرگسال است اما باید زاویه نگاهمان را تغییر بدهیم.
این نویسنده کودک و نوجوان نقد را چنین ادامه میدهد: به نظرم بهجای اینکه بگوییم مثلا چرا افرادی مثل دولت آبادی یا شاملو در حوزه کودک و نوجوان نیز فعال نبودند؛ باید این موضوع را بررسی کنیم آیا نویسندگان حوزه کودک و نوجوان ما که برای بچههایمان کتاب مینویسند؛ آیا نویسنده بزرگی هستند یا خیر؟ و آیا آثار آنها قابل اعتناست یا خیر؟ البته همین قابل اعتنا بودن آثار باید از دو منظر مورد توجه قرار گیرد؛ اینکه آیا منظورمان از قابل اعتنا این است که منتقد اثر را یک اثر قابل تامل دیده یا آنچه که در داستان آمده از دید مخاطب کودک جذاب و خواندنی بوده است.
او در بیان رابطه میان تیراژ بالا و خلق انبوه ادبیات کودک و نوجوان با گم شدن نامها و آثار مهم این حوزه و به وجود آمدن این تصور که ادبیات کودک تولید انبوه دارد اما آثارش اغلب میانهمانه و دارای سطحی متوسط است، میگوید: فکر میکنم تمامی این دستاوردها به این دلیل است که حجم تولید ادبیات کودک و نوجوان ما بسیار بالاست و چنین حجم بالایی ممکن است این تصور را به وجود بیاورد که تولیدات ادبی حوزه کودک و نوجوان کارهایی به شدت متوسط و ضعیف هستند. اصولا کتاب تصویری در حوزه ادبیات کودک و نوجوان ما تازگی دارد و پیش از این چنین ژانری را نداشتیم اما واقعا تولیداتی در این حوزه را شاهد هستیم که در سطح جهانی نیز حرفی برای گفتن دارند. این یک بلوف یا شعار نیست تجربیاتمان از حضور در نمایشگاههای بلونیا و فرانکفورت این دید را به ما داده است. من نیز به شخصه دیدهام که نویسندگان ایتالیایی و دیگر کشورها در ملاقات با نویسندگان ایرانی یا به واسطه حضور در کارگاههای تصویرسازی ما به روشنی اذعان میکنند که کتابهای حوزه کودک و نوجوان ما سطح کیفی قابل قبول و بالایی دارند. این یعنی دستکم ژانر کتابهای تصویری در حوزه کودک و نوجوان قابل دفاع است.
عموزادهخلیلی به این پرسش که چرا دیگر شاهد خلق داستانهایی مثل “کدو قلقله زن”، “مهمان ناخوانده” یا “ماهی سیاه کوچولو” برای کودکان نیستیم که در حافظه تاریخی جامعه باقی بماند، اینگونه جواب میدهد: اینکه چرا داستانهایی مثل کدو قلقله زن یا مهمان ناخوانده و دیگر آثار در حافظه تاریخی ما و شما ثبت شده و بچههای این دوره و زمانه نیز از شنیدن آن لذت میبرند به این موضوع برمیگردد که این داستانها داستانهای تالیفی نیستند که نوشته یک نویسنده خاص باشد بلکه بیشتر یک بازنویسی و بازخوانی از افسانههای فولکلوریک بودند. بله، ممکن است امروز دیگر کتابی نداشته باشیم که مثل اینها در حافظه تاریخی بچهها بماند ولی کتابهایی داریم که میتوانند ماندگار شوند. به عنوان مثال رمانهای آقای فرهاد حسنزاده هم برای مخاطبین کودک و نوجوانش جذاب است و هم از دید منتقدان آثاری قابل دفاع است که اتفاقا هم به زبانهای مختلف ترجمه شده است. قبول دارم که شاید تعداد کتابهایی در این سطح کیفی زیاد نیست ولی عرصه کتاب کودک و نوجوان آنقدر هم خالی و تهی نشده و هنوز کارهای خلاق و قابل قبولی داریم که بتواند نمره سطح بالایی از نظر کیفیت بگیرد.
یکی از نقاط عطف ادبیات داستانی دهه ۴۰ تا ۶۰ در ایران خلق قهرمانهاییست که از باورها، سنتها و افسانههای ایران زمین برآمده و به همین دلیل هم ماندگار شدند. رئیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان درباره اهمیت چنین قهرمانسازیهایی در داستانهای کودک و نوجوان میگوید: در مورد بحث قهرمانسازی توجه داریم که درست است که در ادبیات بزرگسال دیگر قهرمان معنی ندارد و ساختار ادبی به گونهای تغییر یافته که این مفهوم کمرنگ شده ولی هرچه سن خواننده کوچکتر باشد برای اینکه درک او از ماجرا و اتفاقات روشن شود؛ نیاز است تا از تکنیک قهرمان و ضدقهرمان نه به مفهوم کلاسیک ولی به عنوان یک شخصیت قابل لمس استفاده کنیم. یعنی این مفهوم برای کودک جدی است.
او البته به عدم تولید شخصیتها و قهرمانهای داستانی ماندگار برای کودکان در ادبیات ایرانی حوزه کودک و نوجوان تاکید و بیان میکند: اما اینکه نتوانستهایم همپا و همرده ادبیات کودک جهان برای فرزندانمان شخصیت داستانی ماندگار خلق کنیم؛ درست است. اگر شخصیتهایی مثل “تن تن”، “شازده کوچولو” و “هاکلبری فین” برای بچههای ما شناخته شده و قابل لمس هستند و در یاد آنها مانده اما در حوزه ادبیات کودک داخل چنین شخصیتهایی را نمیبینیم؛ یعنی به نظر میرسد ادبیات کودک خارج از کشور از نظر قهرمانسازی دست پرتری دارد.
این فعال حوزه ادبیات کودک و نوجوان سخن خود را چنین به پایان میبرد که: به نظرم در مورد قهرمانسازی در داستان کودکان غفلت کردهایم و این یک موضوع مهم است که در حوزه کودک و نوجوان باید به آن توجه شود تا داستانهای ما شخصیتهایی داشته باشند که در کنار جذاب بودن برای کودک؛ موجب شوند کودکان با آنها همذات پنداری کرده و از شخصیتهای داستانیشان الگو بگیرند.