مروری بر چند سریال نوستالژیک که بازیگرانش ماندگار شدند
گاه مجموعه عواملی باعث میشود یک نقش آنچنان در یاد و خاطره مخاطب بماند که سایه آن تا همیشه بر سر بازیگرش سنگینی کند و از میان تمام نقشهای ریز و درشت کارنامهاش، با نام آن شخصیت میان مردم شناخته شود.
برای بازیگران ایفای چنین نقشهایی فرصت طلایی است که البته گاه برای ادامه مسیر فعالیتشان دچار دردسر هم میکند تا جایی که نمیتوانند از زیر بار نام آن نقش خود را رها سازند و تا همیشه با آن شخصیت نمایشی شناخته و نامیده میشوند. مثلا محمدعلی کشاورز هنوز هم برای عدهای یادآور پدرسالار و شعبان استخوانی است یا نزدیکتر از آن، مهران غفوریان برای برخی هنوز بهروز زیر آسمان شهر… شمار نقشهای ماندگار در طول تاریخ تلویزیون بسیار است اما در اینجا نیم نگاهی به تعدادی از نقشهایی داریم که تا مدتها از نام بازیگر خود سبقت گرفتند و حتی شاید از او معروفتر شدند.
یوسف گمگشته
خبرهایی از ساخت سریالی از زندگی حضرت یوسف شنیده میشد و همه به دنبال آن بودند که نقش این حضرت به چه کسی سپرده خواهد شد!؟ این نقش به مصطفی زمانی سپرده شد. کسی که پیش از آن تجربه بازی نداشت. گرچه نقش یوزارسیف برای زمانی تبدیل به سکوی پرتابی شد که او را به سینما و سریالی چون شهرزاد رساند اما او با بازی در این نقش و شهرت حاصل از آن، متوقف نشد و با تواناییهایی که از خود نشان داد توانست بر موج محبوبیت باقی بماند.
یک کارآگاه تمام عیار
کارآگاهی تماما ایرانی و با لهجه اصفهانی که با همکار جوان و البته کمکهای گهگاه مادرش، سرنخهای جنایات را به دست میگرفت و گره پیچیده یک قتل را میگشود. جهانبخش سلطانی پیش از این سریال با حضور در چند نقش متفاوت در قصههای مجید با کیومرث پوراحمد همکاری کرده بود و اما همچنان مهمترین و خاطرهانگیزترین نقش در کارنامه هنریاش، امیرحسین اوصیا در مجموعه تلویزیونی سرنخ است. قطعا این ماندگاری علاوه بر بازی خوب سلطانی، به قصه و شخصیتپردازی بازمیگردد. اوصیا یک کارآگاه ایرانی بود و سریال سرنخ قصههای جذابی داشت. این دو، گمشدههای بسیاری از سریالهای پلیسی ـ جنایی هستند که پس از سرنخ ساخته شدند. شاهد این مدعا این است که پس از سالها سایر سریالهای پلیسی کمتر توانستند مانند سرنخ و کارآگاه محبوبش در خاطرهها بمانند و یک پلیس ایرانی، باورپذیر و با ویژگیهای بومی را به بیننده نشان دهند.
تلاطمهای دریا
دختر نوجوان روستایی در شمال ایران که فکرهای بزرگی در سر داشت. او گاهی به وقت دشواریهای زندگی، طرف مشورت مادرش میشد و گاهی سردسته شیطنتهای خواهر و برادر کوچکترش. تصویری باورپذیر و ملموس از یک دختر با تمام تلاطمهای دوران نوجوانیش. شباهت دغدغههای دریا با دختران هم سن و سال خود و و همچنین بازی خوب گلدره در درآوردن لهجه و همچنین نقشی که به لحاظ سن و سال از او کوچکتر بود، این سریال و نقش را ماندگار کرد. مرحوم پوپک گلدره تا نیمه سریال نرگس ایفای نقش کرد اما همچنان او برای کودکان و نوجوانان آن سالها، دریا است؛ دریایی که دنیایش با وجود همه سختیها شیرین بود.
کابوس در خواب و بیداری
تلویزیون اولینبار سنتشکنی کرد و شمایلی تبهکار از یک زن نشان داد. شمایلی که پیش از آن در سینمای ایران هم نظیرش دیده نشدهبود. شخصیت ناتاشا در سریال خواب و بیدار، زنی باهوش بود که به سبب کودکی تلخ و آزارهای ناپدری خلافکارش میخواست انتقام همه لحظههای سختش را از دیگران بگیرد و برای پلیس و اطرافیانش به کابوسی بدل شده بود که تا قسمت پایانی سریال ادامه داشت. رویانونهالی پیش از آن نیز در سینما و تلویزیون فعالیت داشت اما با این نقش میان عموم مردم شناخته شد. این اتفاق حتما بهدلیل ویژگیهای جذاب و بدیع این نقش در آن سالها و جرات فخیمزاده برای جان بخشی به آن روی کاغذ و جسارت نونهالی برای به تصویر کشیدنش بود. در کنار این شخصیت، شخصیت ناپدری به اسم اصغر کپک، با بازی مهدی فخیمزاده و کبری با بازی لیلا برخورداری هم از آن نقشهای به یاد ماندنی شدند که هنوز در خاطرهها ماندهاند.
تاریخ در خدمت نمایش
سریال امام علی(ع) از آن دست سریالهایی است که هر چه میگذرد عیارش بیشتر آشکار و تماشاییتر میشود. داوود میرباقری قلم در عشق زده و شخصیتهای تاریخی را چنان بازآفرینی کرده است که باورپذیر و پذیرفتنی از کار درآمدهاند. از میان شخصیتهای ماندگار تاریخی چون ولید با بازی محمدرضا شریفینیا، عمروعاص با بازی مهدی فتحی و… که میرباقری در قالب تصویر به آنها جان داده است، بازیگران نقش مالکاشتر و قطام گاه هنوز در ذهن مخاطبان با اسم نقششان نامیده میشوند. داریوش ارجمند همچنان برای عده کثیری مالک اشتر است و ویشکا آسایش، قطام. ارجمند در سالهای اخیر با بازی در نقش فردوس در سریال ستایش، اندکی توانست از زیر سایه نقش مالک خارج شود اما دوری آسایش از تصویر تا مدتها پس از این سریال باعث شد بیشتر با این نقش در اذهان بماند. او پس از سالها بازگشت و با بازی در نقشهای دیگر و تکرار تیپ دختر مجرد سن بالا، هنوز نزد مخاطبان از اولین تجربهاش در بازیگری و نقش قطام رها نشده است و همچنان در مصاحبهها از قطام میگوید.
منتقم کرار
میرباقری بار دیگر سالها پس از نگارش و ساخت مجموعه تلویزیونی امام علی، دست به قلم شد و قصه یکی دیگر از شخصیتهای تاریخ تشیع را دستمایه قرار داد. مختار ثقفی، منتقم سختگیر واقعه کربلا در سریال میرباقری، قهرمانی دلیر و سرسپرده اهل بیت ترسیم شد. البته برخی تصویر مثبت و بینقص این شخصیت و روند اتفاقات به نمایش درآمده در این قصه را نه چندان مطابق با واقعیت و اغراق شده توصیف کردند. هر چه بود فریبرز عربنیا پس از کارنامه بلند بالا و سالها ستارگی در سینما با این سریال و شخصیت مختار میان مردم بیشتر شناخته و محبوب شد. تاثیر او را در اذهان همچنان میتوان با نقل و بازنشر دیالوگهای این سریال همراه با تصاویر بازیگرش در فضای مجازی مشاهده کرد. گرچه بسیاری از استادان بازیگری، ایراداتی به فن بیان او در ایفای یک نقش تاریخی گرفتهاند اما بیش از آن فیزیک مناسب این بازیگر برای نقش مختار و همچنین خلق قهرمانی مدافع و ستاننده حق روی کاغذ، کار خودش را کرده بود و توانست عربنیا را با نام مختار میان مردم جا بیندازد. در کنار او شخصیتهایی چون کیان ابوعمره، مشهور به کیسان با بازی رضارویگری حضور داشتند که او نیز به سبب ایرانی بودن، شجاعت و حمایت همهجانبهاش از مختار میان مخاطبان محبوب شد.
زیر آسمان کبود
آدمهای کاریکاتوری بانمکی که در یک مجتمع مسکونی گرد هم آمده بودند و در عالم همسایگی هر روز برایشان ماجرای تازهای رخ میداد. قصههایی به قلم رضا عطاران، سروش صحت و حمید برزگر که در سه فصل روایت شد. در میان تمام شخصیتهای محوری سریال چون بهروز خالیبند، فولاد، بهناز و غلام شیشلولبند، پیرمرد ناخن خشک و لرزانی حضور داشت که هنوز هم در خاطرهها مانده است. شخصیت خشایار مستوفی با آن لحن خاص در آن سالها در دل مردم جا باز کرد، تکیهکلامهای ویژهاش میان گفتوگوی روزمره مردم رواج یافت و حمید لولایی را برای همیشه خشایار مستوفی کرد. این شخصیت آنقدر محبوبیت داشت که سالها بعد در مجموعهای دیگر نیز از آن استفاده شد. در میان تمام شخصیتهای مشابه، آنچه این شخصیت را ماندگار کرد اجرای حمید لولایی و بداههپردازیهای اوست. لولایی چنان در نقش فرروفته بود و گریم پیرمردی لرزان بر قامتش نشسته بود که به گفته خودش اسیر باقیماندههای این نقش بر روح و جسمش شد و بارها در مصاحبهها گفته است لرزش دستانش تا مدتها او را رها نمیکرده است.
هندی بازی
دختری بهدنبال عشقش از هند به ایران آمده بود و پیمودن مسیر دشوار رسیدن به عشق زمینیاش، او را به شناخت تازهای از خدا رساند و در نهایت سیتا را که باوری به پروردگار عالم نداشت به یک مسلمان تبدیل کرد. مسافری از هند برای تلویزیون و حتی سینما در آن سالها از هر نظر بدیع و دیدنی بود. بهرهگیری هوشمندانه از المانهای فرهنگی کشوری دیگر و پیوند آن با فرهنگ ایران این مجموعه را برای مخاطب جذاب و غافلگیرکننده میکرد. بویژه اینکه آن کشور، هندوستان بود. کشوری که از نظر موسیقی و سایر نمودهای فرهنگی در جهان شناخته شده و محبوب است. شیلا خداد پس از این نقش دیگر آنگونه که باید دیده نشد، گویی همین یک نقش برای کارنامه او کافی بود و تا امروز او را با نام سیتا میان مردم به شهرت رسانده است. در کنار او بازیگران دیگر این سریال چون سروش گودرزی نیز بندرت در سایر آثار نمایشی دیده شدند اما هنوز برای بینندگان تلویزیون، رامین مسافری از هند و خط قرمز است.