ماجرای زنی که فرزندش را پای یک سرو از دست داد
«همچو سرو» حکایت زنی است که فرزندش را از دست داده است و هر روز پای سروی می آید که فرزندش آن حوالی خاک شده است.
نمایش رادیویی «همچو سرو» توسط هنرمندان اداره کل هنرهای نمایشی رادیو تولید شده است و داستان پیرزنی است که همسر و فرزندش را از دست داده است و هر روز بنا به دلیلی پای یک سرو می آید.
بخشی از دیالوگ های این نمایش را در زیر می خوانید و میتوانید نمایش را به طور کامل در فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان میتوانند برنامه های رادیو نمایش را روی موج ۱۰۷.۵ بشنوند.
– ای زن چند روزیست تو را زیر سایه این سرو بلند در مسیر دشت به ماتم نشسته و کمر به اندوه بسته می بینم حال تو چیست؟
*حال من سکوت است و دم پاسخ نیست در گذر.
– کار من درویش هر روز از پهلوی این سرو آغاز می شود و در کنار آن فرجام می یابد. بودن زن غریبه ای چون تو مایه سوال است.
*پسرم را سال ها قبل رو به جنوب، کنار آب، شبانه زیر خاک نهادم. بی نشان و بی اسم، جز این سرو که تداعی اوست.
– اینجا در مسیر دشت!! مگر گورستان نبود؟ …