ماجرای روز كورش و پاسارگاد؛ استتار و افشا!
فضاي مجازي پر شده است از كورش و پاسارگاد و كليپهاي بگير و ببند – حتي كتككاري در حوالي جاده شيراز، اصفهان – و ستايشهاي شديد و غليظ ملت از هخامنشيان و از اين قبيل. از سرريز اين همه پست و خبر و عكس و فيلم و كامنت، روزنامهها هم چندتايي به روز كورش و حاشيههاي مهمتر از متنش پرداختهاند و به قدر وسع، آن را در «رويي» و «لايي» خود ديدهاند.
كيهان خبر ويژه رفته است كه روزنامههاي – به زعم او زنجيرهاي – كورش و سپنتا را بزرگ كردهاند تا «مادر تحريمها» را استتار كنند. عين تيتري كه زده اين است: «مادر تحريمها را استتار كن، پاسارگاد و سپنتا را بچسب…» در واقع براي خنثي كردن چنين پروژهاي است كه رفقاي كيهان به خبر سپنتا نيكنام و حواشي روز كورش اهميت ندادهاند و در عوض مادر تحريمها را بزرگ كردهاند. يك طرف سعي در استتار دارد، طرف ديگر سعي در افشا. آيا قضيه به همين سادگي است؟
زمان شاه، ساواك ارباب جرايد را صدا ميزد و براي صفحاتشان خط و ربط معلوم ميكرد و دستور اكيد ميداد كه به چه چيزي بپردازند و به چه چيزي نه. ميگويند چند كارشناس تيزبين را هم در راديو و تلويزيون گماشته بود كه تمام وقت نظارت كنند و نگذارند چيزي از دست كسي در برود. در روزگاري كه مردم دسترسي مستقيم و غيرمستقيم به اخبار نداشتند و مجبور بودند روزي سه وعده پاي سفره روزنامهها و راديو و تلويزيون بنشينند، ميشد با خبرها بازي كرد و مثلا با بُلد كردن يك خبر، خبر ديگري را تحتالشعاع قرار داد. بعد از انقلاب هم اگر خاطرتان باشد يكي از شكايتهاي مكرر مسوولان آن بود كه نظام سلطه در رسانههاي بينالمللي دست ميبرد و مانع از انتشار خبرهاي موفقيتآميز «ما» ميشود.
با اين همه اما تجربه انقلاب اسلامي نشان داد كه «خبر» هر چقدر هم كه مستور نگهش دارند، بالاخره از پشت ابر بيرون ميآيد و خود را نشان ميدهد. حالا كه با فاصله چهلساله به وضعيت رسانههاي قديم نگاه ميكنيم، ميتوانيم به ضرس قاطع بگوييم كه هيچكدام از آن نظارتها و اعمالنظرها نتيجه نداد و در عمل هيچ خبري نتوانست خبر ديگر را تحتالشعاع قرار دهد. شك نداريم كه نظام سلطه روي رسانههاي بينالمللي نفوذي عجيب و غريب دارد و به توسط «عمليات رواني» و هزاران شامورتيبازي سعي ميكند جلوي نشر بعضي خبرها را بگيرد و بعضي خبرها را هم علاوه منتشر كند، اما برخلاف راي و تلاش آنها دنيا بر مدار ديگري ميگردد و حقايق دير يا زود خود را آشكار ميكنند.
ضمن اينكه در دنياي جديد انحصار رسانهها شكسته شده و نفوذ و تسلط بر آنها به سادگي قبل نيست. حرفم را تصريح كنم؛ زمان سابق كه ميتوانستند رسانهها را كنترل كنند، در عمل نتوانستند، چه رسد به زماننا هذا كه به واسطه اينترنت، هر آدمي به تنهايي يك رسانه است و امر از عمرو و زيد نميبرد.
چه ميخواهم بگويم؟ بر فرض هم كه در پس ذهن روزنامهاي گذشته باشد كه بخواهد خبر مادر تحريمها را استتار كند، آيا ميتواند. آيا به همين سادگي ميشود خبري را لاپوشاني كرد؟ آيا مردم هم به سراغ مستورهها نميروند؟ نيازي به برهان و احتجاج نيست؛ كافي است دوستان محض نمونه گوشي هوشمند خود را باز كنند ببينند آيا لبريز از سپنتا و كورش است يا مملو از مادر تحريمها؟ چند جاي ديگر هم ديدهام كه وانمود ميكنند خبر سپنتا جوسازي است و آنقدر ارزش ندارد كه شايسته اين همه توجه باشد؛ حتي ديدم سعي ميكنند سرنخ قصه را به بيبيسي و وياواي مربوط كنند. نميگويم آنها به اين خبر نپرداختهاند بلكه ميگويم اگر ميبينيد مردم اين خبر را جدي ميگيرند و روزنامهها هم به آن ميپردازند، دليلش اين است كه اصل خبر جدي است و نميشود آن را نديد. اتفاقا نديدنش چيز عجيب و غريبي است و اگر كسي نبيند حتما در پشت و پسل قرار و مداري گذ اشتهاند كه نبينند.
اين از آن موضوعاتي است كه فراجناحي است و جنبه ملي آن بر ديگر جنبههاي آن ميچربد. ورود بعضي اصولگرايان هم به ماجرا گواه روشني است كه قضيه جدي است و هر طرف سر بچرخاني آن را ميبيني. در مورد كورش هم كافي است به فيلمهاي كتككاري نگاه كنيد تا دريابيد كه تلاش بعضي جوانان براي بزرگداشت كورش هخامنشي جدي است. اگر جدي نبود لازم به برخوردهاي قهري نبود و نبايد فيلمهايش سر از گوشيهامان درميآورد و اخبارش به رسانهها ميرسيد… اما ياد يكي از مصاحبههاي رومن پولانسكي افتادم. وقتي او مشغول ساخت فيلم ماه تلخ بود خبرنگاري به سراغش رفت و پرسيد چطور ميتوانيد در روزگاري كه در حوزه بالكان جنگ رخ داده و همه طوايف به جان هم افتادهاند، شما موضوع بياهميتي را دستمايه فيلم قرار بدهيد؟ پولانسكي جواب داد به همين دليل كه شما آن جنگ با اهميت را رها كردهاي و به سراغ من آمدهاي تا از فيلم بياهميتم گزارش تهيه كني.