مأموریت پنهان سوخترسانهای آمریکایی در قطر چیست؟

بازتاب– انتقال بیش از ۳۰ فروند هواپیمای سوخترسان KC-۱۳۵ و KC-۴۶ از پایگاههای آمریکا در اروپا به پایگاه «العدید» قطر، بار دیگر توجه ناظران بینالمللی را به تحرکات نظامی ایالات متحده در خاورمیانه جلب کرده است؛ تحرکاتی که در بحبوحه تشدید تنش در منطقه، میتواند نشانهای از تغییر موازنه قدرت باشد.
آرایش تازه در سایه تهدیدهای قدیمی
بر اساس دادههای سامانه ردیابی پروازها (Flightradar24)، از ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۵ تاکنون بیش از ۳۰ فروند هواپیمای سوخترسان از پایگاههای «میلدنهال» در بریتانیا، «مورون» در اسپانیا و «آویانو» در ایتالیا به سمت قطر پرواز کردهاند. این پروازها، همزمان با ورود ناو هواپیمابر USS Nimitz به خلیج فارس و اعزام جنگندههای F-۲۲ و F-۳۵ به منطقه انجام شده است؛ آرایشی که بسیاری از کارشناسان آن را «بازآرایی گسترده نظامی آمریکا در منطقه» میدانند.
وزیر دفاع آمریکا، پیت هگست، پیشتر در اظهاراتی اعلام کرده بود:
«ما قابلیتهای اضافی را به منطقه فرماندهی مرکزی اعزام میکنیم تا آمادگی دفاعی در برابر تهدیدهای ایران را تقویت کنیم.»
این جمله کوتاه، از نگاه ناظران، میتواند بیانگر چرخش دوباره سیاست واشنگتن از دیپلماسی به بازدارندگی سختافزاری باشد؛ رویکردی که پس از حملات اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هستهای نطنز و فردو، ابعاد تازهای یافته است.
ایران: هشدار در برابر ماجراجویی
در واکنش به این تحرکات، ایران بارها نسبت به هرگونه اقدام نظامی جدید هشدار داده است. عباس عراقچی، وزیر خارجه کشورمان، در گفتوگو با شبکه CNN تصریح کرد که هرگونه تجاوز جدید با پاسخی قاطع و مستقیم روبهرو خواهد شد.
با این حال، برخی تحلیلگران نظامی بر این باورند که انتقال سوخترسانها میتواند آمادگی برای سناریوهای بدبینانهتر باشد؛ از جمله حملات هوایی طولانیمدت یا پشتیبانی از عملیات مشترک با اسرائیل در صورت وقوع درگیری.
هواپیماهای سوخترسان KC-۱۳۵ و KC-۴۶ قادرند برد عملیاتی جنگندهها و بمبافکنهای B-۲ را تا بیش از هزار کیلومتر افزایش دهند؛ امری که امکان عملیات هوایی مستقیم علیه اهدافی در عمق خاک ایران را فراهم میکند.
پیوند استراتژیک با اسرائیل و متحدان خلیج فارس
بخش مهمی از این آرایش جدید نظامی، به تعبیر اندیشکده بروکینگز، در راستای حمایت از اسرائیل و متحدان آمریکا در خلیج فارس تعریف میشود. در جریان «جنگ ۱۲ روزه» میان ایران و اسرائیل، ضعف سامانههای دفاعی تلآویو در برابر موج موشکهای شلیکشده از ایران، نیاز به پشتیبانی هوایی و لجستیکی بیشتر را برجسته کرد.
اکنون اعزام سوخترسانها به قطر، در کنار ناوگان جنگندههای نسل پنجم آمریکا، در حکم افزایش قدرت بازدارندگی و واکنش سریع واشنگتن در دفاع از اسرائیل ارزیابی میشود. با این حال، این اقدام از سوی ایران و متحدانش بهعنوان تحریک آشکار نظامی و نمایش تهدیدآمیز قدرت تفسیر شده است.
هشدار آژانس انرژی اتمی و احتمال هدفگیری تأسیسات هستهای
تنشها پس از گزارش رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، شدت گرفت. او در ۳ سپتامبر ۲۰۲۵ هشدار داد که ذخایر اورانیوم غنیشده ایران به ۹۰۰۰ کیلوگرم رسیده و این میزان، ۴۵ برابر حد مجاز در برجام است.
از آن زمان، رسانههای غربی احتمال «ضربه پیشگیرانه» علیه تأسیسات هستهای ایران را مطرح کردهاند.
برخی ناظران بر این باورند که انتقال سوخترسانها در واقع پوشش لجستیکی لازم برای اجرای حملات احتمالی با بمبافکنهای B-۲ حامل بمبهای سنگرشکن GBU-۵۷ را فراهم میکند؛ سناریویی که در صورت وقوع، میتواند منطقه را به آستانه درگیری تمامعیار بکشاند.
فراتر از ایران: رقابت با روسیه و چین
در سطحی کلانتر، این تحرک نظامی بخشی از رقابت ژئوپلیتیکی آمریکا با روسیه و چین نیز محسوب میشود. در حالی که مسکو با حمایت از ایران و حضور فعال در سوریه نفوذ خود در خاورمیانه را تثبیت کرده، واشنگتن میکوشد با تمرکز بر قطر و بازگشت احتمالی به پایگاه بگرام در افغانستان، دسترسی مستقیم به اوراسیا و مهار دو رقیب اصلی خود را حفظ کند.
از سوی دیگر، حضور سنگین نظامی آمریکا در منطقه، تهدیدی مستقیم برای پروژه «کمربند و جاده» چین تلقی میشود؛ پروژهای که پکن از طریق سرمایهگذاری در زیرساختهای خاورمیانه و آسیای مرکزی در حال گسترش آن است.
نمایش قدرت یا بازدارندگی واقعی؟
با وجود همه این تحلیلها، شماری از کارشناسان ایرانی و غربی معتقدند که این اقدام واشنگتن بیش از آنکه آمادگی برای جنگ باشد، نوعی نمایش قدرت و بازدارندگی روانی است. علی بیگدلی، تحلیلگر سیاست خارجی، در گفتوگو با رسانهها تأکید کرده است:
«حضور هواپیماهای سوخترسان در منطقه امر تازهای نیست. آمریکا دهها پایگاه نظامی در خاورمیانه دارد و تحرک اخیر بیشتر جنبه تبلیغاتی و روانی دارد تا آمادگی واقعی برای جنگ.»
با این حال، فضای پرتنش کنونی، از جنگ غزه گرفته تا تهدیدهای روسیه علیه ناتو، نشان میدهد که جهان در آستانه دورهای از بیثباتی عمیق قرار دارد. در چنین شرایطی، هر حرکت تاکتیکی ممکن است به بحران راهبردی بینجامد.