قتل پسردایی به خاطر هزینه جوجهکباب
پسر جوانی که متهم است با پسرداییاش بهخاطر هزینه جوجهکباب درگیر شده و او را به قتل رسانده، در جلسه محاکمهاش جزئیات درگیری را تشریح کرد و گفت دعوا به خاطر یک اختلاف خانوادگی قدیمی بود. به گزارش خبرنگار ما، ١٣ فروردین ٩٥، مرگ پسری جوان به نام رامین در یکی از بیمارستانهای تهران به پلیس اطلاع داده شد. پدر رامین به مأموران گفت: همراه خانوادهام برای سیزدهبهدر به باغ پدرم رفته بودیم. پس از خوردن ناهار، پدرم مبلغی بابت پول غذا به خواهرم داد، اما به من چیزی نداد.
وقتی پسرم از این ماجرا باخبر شد، با عصبانیت به پدربزرگش گفت شما بین فرزندانتان فرق میگذارید. سر همین موضوع با هم درگیر شدند و خواهرزادهام کامران با ضربه شیشه شکسته، پسرم را کشت. با ثبت این شکایت، ساسان دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: «روز حادثه همراه پسرداییام رامین بیرون رفتیم و مشروب خوردیم.
در مسیر بازگشت، چند سیخ جوجهکباب خریدیم و به باغ رفتیم. پس از خوردن ناهار، پدربزرگم سهم غذایش را به مادرم داد، اما وقتی رامین از این موضوع باخبر شد، به پدربزرگم گفت تو روی پول خوابیدهای، اما هیچوقت به ما کمک نکردهای و باعث شدهای پدرم با کارگری زندگیاش را بچرخاند. پدربزرگم عصبانی شد و با سیلی به صورت رامین زد. رامین میخواست حمله کند که به بیرون از اتاق هلش دادم. سپس در اتاق را قفل کردم و با پدربزرگم همانجا ماندم. رامین شیشه بالایی در را شکست تا به زور وارد اتاق شود که بدنش به خردهشیشههای روی در خورد و زخمی شد. در همان لحظه، یک شیشه شکسته را برداشتم و از لای در، ضربهای به زیر شکمش زدم».
متهم ٢٤ساله ادامه داد: «من اصلا اهل درگیری نبودم و فقط میخواستم ماجرا بخوابد. بعد از اینکه رامین را به بیمارستان رساندند، برای شکایت به دادگاه رفتم، اما متوجه شدم فوت کرده است. من قصد قتل نداشتم». روز گذشته محاکمه این متهم برگزار شد و نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و توضیحاتی را ارائه داد؛ در ادامه اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و اعلام کردند درخواست قصاص دارند.
آنها گفتند از آنجا که پسرمان را با پول کارگری بزرگ کردیم، از خون او بهراحتی نمیگذریم. سپس متهم در جایگاه حاضر شد؛ او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. مادرم زنی معلول است و من و مادرم با هم زندگی میکردیم؛ با توجه به شرایطی که مادرم داشت، پدربزرگم سهم ارثیه او را داده بود تا ما راحتتر زندگی کنیم. وقتی همسر داییام این موضوع را فهمید، ناراحت شد و گفت شما بین بچههایتان فرق میگذارید و همین موضوع هم دلیل ایجاد درگیری بود؛ روز حادثه هم پدربزرگم به من زنگ زد و گفت رامین آمده و سهمالارث میخواهد؛ من هم خودم را به پدربزرگم رساندم و دیدم رامین همهچیز را در باغ شکسته است. پدربزرگ، مادربزرگ و مادرم را داخل اتاقی کردم و در را بستم. رامین سعی میکرد در را باز کند و وارد شود. او شیشهها را شکسته و وسایل خانه را هم خرد کرده بود؛ هرطور شده بود مقاومت کردیم و او رفت. فردای آن روز به همراه پدربزرگم برای شکایت رفته بودیم که مطلع شدیم رامین فوت کرده است. در ادامه پدربزرگ مقتول و متهم در جایگاه حاضر شد.
او گفت: رامین مرتب به من میگفت تو باغ داری و وضع مالی خوبی داری؛ چرا باید پدر من کارگری کند و ما سختی بکشیم؛ سهمالارث پدرم را بده. من هم به او گفتم این باغ حاصل زحمت من و مادربزرگت است و نمیتوانم آن را به شما بدهم هروقت که ما مردیم؛ شما آن را تقسیم کنید. با تندی با نوهام برخورد کردم اما این مسئله فقط خواسته او نبود؛ پدر و مادرش هم این موضوع را میگفتند و عروسم هم یک بار به من گفت بین بچههایت فرق میگذاری؛ روز حادثه هم رامین بود که همهچیز را شکست و قصد داشت ما را بزند که ساسان جلوی او را گرفت؛ البته هر دو مشروب خورده بودند اما ساسان به او حمله نکرد.
با پایان گفتههای این مرد متهم یک بار دیگر در جایگاه حاضر شد و گفت: من به درستی به یاد ندارم چه اتفاقی افتاد اما میدانم من ضارب نبودم و زخمیشدن رامین به خاطر خردهشیشههایی بود که خودش شکسته بود؛ ضمن اینکه او به همراه پدر و مادرش از باغ خارج شد و فردای آن روز خبر فوتش رسید؛ من او را نکشتم. با پایان گفتههای متهم و وکیلمدافعش هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.