قاتلی خطرناکتر از «نهنگ آبی»!
وزیر گفت که نگران است؛ او هشدار میداد. او میگفت که بروز فرقههای ضاله، روح و روان دانش آموزان را نشانه گرفته و هجمهها آنقدر زیاد شده که اولویتهای آموزش و پرورش را تغییر داده و مدرسه شده کانون اصلی مبارزه با آسیبها.
به گزارش جام جم سیدمحمدبطحایی همین چند روز قبل این جملات را گفت، همزمان با آغاز هفته پیوند اولیا و مربیان که دیروز آخرین روزش بود و به رسمی نانوشته فقط هفتهای است برای خالی نبودن عریضه.
آسیبهایی که وزیر آموزش و پرورش دربارهشان خیلی سربسته حرف میزد، این بار با فاصلهای اندک، بسیار علنی و بیپرده ظاهر شد، پیش چشم همه، در اصفهان، از روی یک پل ماشینرو و از میان افکار دو دختر نوجوان، همانها که دل به ارتفاع و سقوط زدند، که یکیشان در دم جان باخت و دیگری حالش بد است، خیلی وخیم.
پلیس گفت این دو تحت تاثیر بازی مجازی نهنگ آبی بودهاند؛ همان چالش نهنگ روسی که مسئولان دولتی آمدنش به کشور را تکذیب میکردند و گمانشان این بود که نوجوانان و جوانان ایرانی مقابلش مصوناند.
خبر این است که نه فقط نهنگ آبی که آسیبها از ریز و درشت خیلی وقت است حریم نوجوانی و جوانی را شکسته و شده بخشی از زندگی، آسیبهایی که در گزارشهای رسمی آموزش و پرورش با این واژهها ازآن یاد میشود: رفتارهای پرخطر، بزهکاری، انحرافات اخلاقی، اختلالات روانی، آسیبهای نوپدید و گرایش به دخانیات، مصرف موادمخدر، خودکشی، خشونت و…
از خودزنی تا وهابیت و نئونازیسم
روایتهایشان تلخ اما واقعی است. اینها به چشم دیدهاند و نفس به نفس دانشآموزان آسیبدیده ایستادهاند که یا روح خود را به شیطان فروختهاند و شدهاند شیطانپرست یا تغییر دین و مذهب دادهاند و شدهاند مروج عرفانی کاذب، یکی از مهرههای کم سن و سال در حلقههای پر زور و نفوذ باورهای پوشالی.
«م.ا» از مدیران مدارس تهران است، تقریبا شمال شهر، کسی که به جامجم میگوید دانشآموزی داشته که نئونازیست بوده و هوادار فاشیسم. دانشآموزی نیز داشته که روی دستهایش با تیغ خط میانداخت و به خود زخم میزد، یک جور خسته از خود، دلزده از خویشتن.
او دانشآموزان دختری را نیز دیده که ادعای نیابت امام زمان دارند یا دانشآموزانی را که با جمعهای شیطانپرستی حشر و نشر میکنند و حتی دانشآموزانی که مذهبشان را کردهاند وهابی و از سردستههایشان آپارتمانهای رایگان گرفتهاند.
شبیه این حوادث را حجتالاسلام حامد حیدری نیز روایت میکند که کارشناس مذهبی است و معلم پرورشی هشت مدرسه دخترانه.
او برای ما از چند دانشآموزش میگوید که روزی آستینهایشان را بالا زدهاند و به او نشان دادهاند که به خود زخم زدهاند؛ زخمی برای مجازات. او از دو دانشآموزی نیز میگوید که درگیر رابطه با محارم بودهاند و همچنین از بیشمار دانشآموزی که به این معلم روحانی و شوخطبع اعتماد میکنند و کانالهای تلگرامی را نشانش میدهند که مسئول شستوشوی مغزی نوجوانان است.
این روایتها تلخ اما واقعی است؛ حوادثی که بیخ گوشمان رخ میدهد، حتی زیر سقف خانههایمان که البته از آن بیخبریم یا اگر بیخبر نیستیم، مقابلشان خلع سلاحیم؛ رویدادهایی که کودکی و نوجوانی چند نسل را مفت هدر میدهند.
پدر، مادر! ما مقصریم
بعضیها میگویند مدرسه، بعضی دیگر هم میگویند خانواده و هر دو میخواهند مقصر را پیدا کنند وقتی کودکی یا نوجوانی به بیراهه میرود. اگر به تحلیل دکتر آسیه اناری، روانشناس بالینی کودک و نوجوان باشد همه تقصیرها به گردن خانواده است؛ به این دلیل که خانواده نخستین جایی است که کودک در آن چشم باز میکند و جسم و ذهنش در آن میبالد.
او به ما توضیح میدهد که وقتی خانوادهها با فرزندان ارتباط مطلوبی ندارند، وقتی به آنها شخصیت نمیدهند و وقتی کودکی را بزرگ میکنند که هیچ ویژگی منحصر به فردی، هنری یا توانی مخصوص به خود ندارد، چیزی که بتواند به آن ببالد و با آن عرضاندام کند آن وقت چه توقع است که این فرزند وقتی به نوجوانی رسید، درگیر آسیبها و انحرافها نشود.
این روانشناس، به نوجوانی میگوید دورهای عجین شده با تفکر انقلابی، برههای ویژه پوستاندازی و زمانی برای رسیدن به استقلال که اگر در آن ارتباط خانواده و فرزند مبتنی باشد، بر دلبستگیهای عمیق و ارتباطات دوستانه، خوب و کمخطر سپری میشود.
دکتر اناری البته خوب میداند که گاهی خانوادهها هرچه رشتهاند پنبه میشود و نوجوانشان تحت تاثیر همسالان به بیراهه میروند. او برای این وضع هم دوایی دارد و میگوید خانوادهها باید نسبت به هرگونه تغییر رفتار، به هم ریختن ریتم خواب فرزندان، از اشتها افتادنشان، استفاده بیش از اندازه آنها از تلفن همراه، افت تحصیلی یا غیبتشان از مدرسه حساس باشند و پیگیر شوند تا انحراف و اختلال و آسیب را در همان نطفه بشناسند و متوقف کنند.
اما محمد الهی، از کارشناسان آموزشی به ما میگوید نه فقط خانوادهها که حتی بسیاری از اولیای مدرسه نیز چنین توجهی ندارند و حتی نشانههای رفتاری و اخلاقی در نوجوان که حاکی است از منحرف شدن از مسیر درست را نمیشناسند.
حجتالاسلام حیدری اما ضمن تائید این چالشها دستی به سمت خود و همصنفانش (و البته خانوادهها) میگیرد و میگوید اگر آنها که مسئول ترویج و تبلیغ باورهای دینی هستند از آموزش سطحی دین به آموختن عمقی آن چرخش میکردند یا به شبهات دینی کودکان و نوجوانان پاسخهای قانعکننده میدادند و برایشان استدلال میآوردند حتما کمتر از امروز با چالش عرفانهای کاذب و انحرافهای اعتقادی دست به گریبان بودیم. او ابایی ندارد از اینکه بگوید درعین بیخبری بسیاری از خانوادهها و کادر آموزشی مدرسه، سرهای بسیاری از دانشآموزان در گوشیهای همراه و فضاهای مجازی و کانالهایی است که افکار ضاله را تبلیغ میکنند و نرم نرمک برای خود هوادار میتراشند.