قاتلی که قرار نبود قاتل باشد

    کد خبر :96950

ولی خلیلی در روزنامه اعتماد نوشت: این داستان مرد جوان ۳۰ ساله‌ای است که چهارشنبه هفته گذشته برای رفتن به شهرستان از خانه‌اش در خیابان پیروزی خارج شد ولی از تهران خارج نشد و شب با پرونده سنگین قتل یک مرد و مجروح کردن دو مرد دیگر راهی زندان شد.

خبری که روزنامه‌ها و رسانه‌های مجازی با تیترهای «حمله وحشیانه در ترمینال جنوب»، «جنایت در ترمینال جنوب» و… آن را خیلی سریع منتشر کردند ولی حقایق تامل‌برانگیز مهمی پشت این پرونده قتل وجود دارد که در هیاهوی این خبر گم شد؛ حقایقی که نشان می‌دهد آنچه در خبرها منتشر شده است تنها برش کوچکی از کل این حادثه است و برای ریشه‌یابی آن در جامعه باید فکری اساسی کرد.

مرد جوان در اعترافات خود به کارآگاهان اداره آگهی درباره جزییات آن روز چهارشنبه و اینکه چه شد که او از یک مسافر به یک قاتل تبدیل شد، گفت: «ساعت ۱۰ صبح سه‌شنبه ۷ شهریورماه برای خرید بلیت اتوبوس به تعاونی شماره ۱۳ ترمینال جنوب مراجعه کردم؛ شخصی که مقابل تعاونی ایستاده بود مرا جهت خرید بلیت به داخل تعاونی شماره ۱۳ راهنمایی کرد.

متصدی فروش بلیت مدعی شد که اتوبوس تا دقایقی دیگر حرکت خواهد کرد و من نیز با این تصور اقدام به خرید بلیت اتوبوس کردم؛ حدود یک ساعت از زمان خرید بلیت گذشت اما اتوبوس حرکت نکرد و نهایتا اعلام شد که اتوبوس با چند ساعت تاخیر حرکت خواهد کرد؛ زمانی که به متصدی بلیت فروش مراجعه کرده و درخواست بازپس گرفتن پولم را کردم، آنها طفره رفته و عنوان داشتند که این کار امکان ندارد.

به خانه‌ام در خیابان پیروزی بازگشتم، بسیار عصبانی بودم و نهایتا پس از گذشت چند ساعت به قصد انتقام‌گیری، با برداشتن چاقو از خانه خارج شده و به ترمینال جنوب رفتم.

ابتدا شخصی که مرا به تعاونی شماره ۱۳ راهنمایی کرده بود، با یک ضربه چاقو از ناحیه سینه مجروح کردم؛ سپس وارد تعاونی ۱۳ شده و با شخصی که بلیت را به من فروخته بود درگیر شدم و چاقویی به گردنش زدم که شنیدم پس از درگیری فوت کرده است. در همین زمان یکی از دوستان و همکاران مقتول به قصد کمک کردن به مقتول با من درگیر شد که او نیز از ناحیه دست مجروح شد…»

نکته مهم در اعترافات این مرد ۳۲ ساله جدای از اینکه «هیچ فردی قتل و چاقو کشی را تایید نمی‌کند و حتما آن را جرم می‌داند» توجه به دلایل و ریشه‌یابی حادثه است، تکه‌های پازلی که در کنار هم چیده شدند و در نهایت در آن عصر چهارشنبه به ضربات چاقو از سوی این مرد جوان منجر شدند؛ اتفاقی که احتمال داشت برای هرکدام از ما نیز بیفتد:

۱- برای دقایقی خودمان را جای این مرد جوان بگذاریم و به این فکر کنیم که اگر ما جای او بودیم چه می‌کردیم؟ آیا دعوا می‌کردیم یا اینکه از راه قانونی وارد می‌شدیم و شکایت می‌کردیم؟ اگر شکایت می‌کردیم، چه جوابی دریافت می‌کردیم؟ آیا تعاونی اتوبوسرانی، تعاونی متخلف را جریمه می‌کرد؟ آیا برای تلف کردن وقت مرد جوان به او خسارتی می‌داد؟ چقدر باید به مراجع ذی‌صلاح مراجعه می‌کرد تا جواب بگیرد؟

۲- چند درصد ما در جامعه آموخته‌ایم که چگونه باید خشم خود را کنترل کنیم؟ آیا نظام آموزشی ما در مدرسه با ما آموزش داده است که با خشم چگونه رو به رو شویم و چگونه عصبانیت خود را کنترل کنیم؟ آیا رسانه‌ها و تلویزیون برنامه‌های مناسبی در این زمینه ساخته‌اند یا در فیلم و سریال‌های خود به این موضوع پرداخته‌اند؟ فراموش نکنیم که ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که نصیحت پدرانه و مادرانه این است: « هر کی زدت، بزنش»

۳- در دو سال گذشته نسبت به رشد اختلالات روحی و روانی در جامعه بارها از سوی مسوولان بهداشت و درمان و کارشناسان هشدارهای جدی داده شده و به دفعات با حوادث خودکشی و قتل‌هایی که بر اثر جنون‌های آنی رخ داده است رو به رو بوده ایم؛ ولی به صورت ریشه‌ای چقدر به دنبال حل این معضلات رفته‌ایم؟

چرا مسوولان دولتی، مجلس، قوه قضاییه و نهادهای اجتماعی به فکر چاره نیستند؟ مگر پیشگیری بهتر از درمان نیست؟ دکتر حاجبی، مدیرکل دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت اردیبهشت امسال اعلام کرد ۶ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر معادل ۷/۱۲ درصد از جمعیت ایران، افسرده هستند و این آمار را در شرایطی بیان کرد که اردیبهشت سال قبل هم (یک سال پیش) وزیر بهداشت همین آمار ۱۲ درصدی را بیان کرده بود و اتفاقا گفته بود: «میزان افسردگی در کشور ما بالاست و این موضوع نیاز به درمان دارد.

باید درباره اختلالات اعصاب و روان و سلامت روان جامعه صحبت شود… متاسفانه کشور ما آنقدر سیاست‌زده است که از مسائل واقعی آن غافلیم و درگیر حاشیه‌ها هستیم.»

بعد از خواندن این حرف‌های وزیر بهداشت این سوال مهم مطرح می‌شود که چه کسی باید برای حل معضل حل اختلالات روحی و روانی مردم جامعه پیشگام باشد؟ آیا این در مرحله اول وظیفه وزارت بهداشت نیست؟

۴- دو سال پیش قاضی عزیزمحمدی، رییس شعبه ۷۱ دادسرای کیفری استان تهران (ویژه قتل) که هم‌اکنون بازنشسته شده است به خبرگزاری مهر اعلام کرده بود ۷۰ درصد قتل‌هایی که در پایتخت اتفاق می‌افتد به «جنون آنی» بازمی‌گردد و ریشه‌های آن به «کاهش قدرت تحمل، فشار اجتماعی، فشارهای مالی، اقتصادی، اجتماعی و حتی اخلاقی» باز می‌گردد.

او گفته بود: «وقتی به پرونده قتل‌ها رجوع می‌کنید، می‌بینید که فرد قاتل خودش از اقدامی که انجام داده متحیر است و به نوعی در آن لحظه جنون آنی به وی دست داده است.» علاوه بر این گفته‌های قاضی عزیز محمدی آمار پرونده‌های نزاع که از سوی پزشکی قانونی هم تشکیل شده است، می‌تواند به خوبی نشان دهد که هر کدام از ما به عنوان یک معلم، پرستار، کارگر، کارمند، روزنامه‌نگار، پزشک، مهندس و… می‌توانیم در یک لحظه به یک قاتل تبدیل شویم.

دبیر علمی سی و سومین کنگره سالانه انجمن علمی روانپزشکان ایران محمد اربابی مهرماه سال گذشته گفت: به صورت میانگین هر دقیقه یک نزاع در سازمان پزشکی قانونی کشور ثبت می‌شود.

۵- فشارهای اقتصادی، اجتماعی، انواع آسیب‌های اجتماعی در جامعه و… خیلی از ما که در جامعه زندگی می‌کنیم را این روزها به بمب‌های عمل نشده عصبی تبدیل کرده است که هر لحظه امکان دارد در مواجهه با یکدیگر به نقطه جوش برسیم و اتفاقی که نباید را شاهد باشیم…

۶- برای دقایقی فیلم آژانس شیشه‌ای ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا را در ذهن‌تان مرور کنید؛ فیلمی که ۲۰ سال پیش (۱۳۷۶) ساخته شد و تلنگری برهمین ماجرا بود، آژانس شیشه‌ای قصه یک فرمانده جنگ تحمیلی (حاج کاظم) و یک جانباز (عباس) بود که برای درمان ترکش‌های یادگار دفاع از وطن باید به لندن اعزام می‌شد.

حاج‌کاظم راننده تاکسی برای درمان عباس ماشینش را می‌فروشد ولی در زمان خرید بلیت هواپیما برای عباس پول فروش اتومبیل به دستش نمی‌رسد و زمانی که رییس آژانس حاضر نمی‌شود تا زمان رسیدن پول سوییچ ماشین را گرو نگه‌دارد و بلیت برای رفتن عباس به لندن صادر کند، حاج‌کاظم رییس آژانس و تعدادی از مراجعه‌کنندگان را گروگان می‌گیرد.

در یکی از دیالوگ‌های ماندگار این فیلم یکی از فرماندهان پلیس که به صحنه گروگانگیری آمده و در گذشته همرزم حاج کاظم بوده به او می‌گوید: حاجی من اصلا نمی‌تونم باور کنم که این کار، کار شما باشه! چرا؟» و حاج‌کاظم در جوابش می‌گوید: «دلیلش زمونه و دوری و مشغله شماست.»

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید