انسداد سیاسی و بحران اقتصادی در لبنان/ احتمال بروز جنگ داخلی در لبنان چه میزان جدی است؟
انسداد سیاسی و ورشکستگی اقتصادی لبنان، سبب گمانهزنی در خصوص احتمال بروز جنگ داخلی در این کشور شده است. با توجه به نقش بازیگران خارجی در این کشور، سیاستهای نیروهای داخلی لبنان، تنها در کوتاه مدت قادر به حفظ نسبی ثبات در لبنان است و در میان مدت جلوگیری از بروز درگیریهای خشونتبار داخلی، در گرو رویکرد بازیگران منطقهای است.
«بازتاب»؛ آرش صفار- شرایط وخیم اقتصادی و ساختار اجتماعی-سیاسی لبنان، نگرانیها از بیثباتی و ناامنی در این کشور را افزایش داده است.
وبسایت خبری-تحلیلی «میدل ایست آی» در یادداشتی با عنوان «لبنان: آیا جنگ در راه است؟» به بررسی شرایط لبنان پرداخته است.
«هشام صفیالدین»، نویسنده یادداشت با اشاره به اینکه هر ساله در لبنان، در سالگرد آغاز جنگ داخلی این کشور، انبوهی از تحلیلها، بدون توجه به دلایل ساختاری و شرایط وقوع جنگ منتشر میشود، این سوال را مطرح کرده است که سقوط اقتصادی بیسابقه، انسداد سیاسی و درگیریهای اجتماعی، در کنار تنشهای منطقهای، ممکن به جنگی دیگر در لبنان منجر شود؟
نویسنده یادداشت بر این باور است که اگرچه شرایط کنونی لبنان یا آنچه در 1975به جنگ ویرانگر و طولانی لبنان انجامید، متفاوت است؛ با این حال بیثباتی طولانی مدت سیاسی و فقر گسترده میتواند به رویاروییهای خشونتبار در لبنان منجر شود.
بر اساس یادداشت، بر خلاف سال 1975، امروز در لبنان هیچ جنبش سیاسی سازمانیافتهای که طرحی پیشرو برای اصلاحات سیاسی و اقتصادی ارائه دهد، وجود ندارد و بنابراین هیچگونه چشمانداز مثبتی برای تحولات متصور نیست.
در شرایط کنونی، ملاحظات ژئوپلیتیک بازیگران خارجی در جهت بیثباتی لبنان قرار دارد؛ ایالاتمتحده، اسرائیل و عربستان، تنها هنگامی نگران وضعیت اقتصادی لبنان هستند که دستور کار آنها یعنی مقابله با سیاست حزبالله و درگیریهای آن در سوریه و یمن را تحت تأثیر قرار دهد.
«سوار شدن بر موج سرزنش حزبالله برای تمام مشکلات مالی و سیاسی لبنان، جدا از دروغ بودن، سادهلوحانه و سطحی یا تلاشی شوم برای استفاده ابزاری از خواستههای عادلانه برای تغییر است»؛ به باور نویسنده، هدف از این تلاشها، بهرهگیری از آن برای رقابت و درگیری منطقهای است.
«هشام صفیالدین» معتقد است که اگرچه حزبالله قدرتمندترین «گروه مسلح» در لبنان و بسیار سازمانیافته، مجهز، منظم و آموزشدیده است و «تمایل آن به وضع موجود» نقش اساسی در جلوگیری از جنگ داخلی در لبنان دارد، نباید در خصوص توانایی آن برای ممانعت از شروع چنین جنگی اغراق کرد.
باید به خاطر داشت که همه جناحها در لبنان، مسلح هستند و اگر حمایت مالی خارجی از آنها صورت گیرد، توانمندیهای نظامی آنها تقویت میشود. در برابر توان بالاتر حزبالله، به جای یک رویارویی مستقیم، این گروههای میتوانند از عملیات بمبگذاری و تاکتیکهای جنگ فرسایشی بهره بگیرند.
بنا بر یادداشت، اگرچه موج رسانهای توجهات را صرفا بر کمکهای ایران به حزبالله و توان نظامی آن متمرکز کرده است، نباید نقش موثر ارتش در درگیریهای نظامی داخلی را از نظر دور داشت.
«از سال 2006، آمریکا بیش از 1/7 میلیارد دلار در اختیار ارتش لبنان قرار داده است» و همزمان تلاش شده است تروریسم به عنوان تهدید اصلی لبنان، جایگزین اسرائیل شود؛ در واقع ارتش لبنان، نه برای دفاع در برابر تهدید خارجی، بلکه برای درگیریهای داخلی آموزش دیده و سازمانیافته است.
این درست است که در صورت بروز درگیری یا جنگ داخلی، انسجام ارتش از بین خواهد رفت و خطوط فرقهای در آن فعال میشود، با این حال شکافهای فرقهای خود سبب افزایش تهدیدات امنیتی هستند.
از سوی دیگر، اگرچه حزبالله ممکن است توان شکست سریع گروههای شبهنظامی داخلی و مخالفان در ارتش را داشته باشد، منطق فرقهای حاکم بر لبنان، سبب میشود تمایل گروهها به تأمین امنیت در خارج از مناطق خود، کاهش یابد.
همچنین یادداشت به این موضوع اشاره میکند که در جنگ داخلی گذشته، تجاوز نظامی اسرائیل به لبنان، از اهمیت بسزایی برخوردار بود؛ امروز به «لطف سابقه طولانی مقاومت»، اقدامات نظامی اسرائیل در برابر جبهه مخالف آمریکا به سوریه و عراق منتقل شده است؛ در این شرایط، مداخله خارجی در بحران احتمالی لبنان از مسیرهای دیپلماتیک و مالی انجام خواهد شد.
در عرصه بینالمللی، به ویژه پس از ترور «رفیق حریری» در سال 2005، تلاشهای دیپلماتیک در راستای تضعیف حزبالله بوده است؛ در سایه دفاع حزبالله از نظام سیاسی لبنان در برابر فشار فزاینده منطقهای و جهانی برای عادیسازی با اسرائیل، امروزه شاهد افزایش این تلاشها هستیم.
در بعد مالی نیز، تحریمهای ایالاتمتحده علیه بخش بانکی لبنان، به بهانه بهرهگیری از حزبالله از آن، سبب شکنندهتر شدن نظام مالی لبنان شده است.
نویسنده یادداشت به این موضوع اشاره میکند که در شرایط کنونی، نیروهای اجتماعی خواهان تغییر، از تشکیل جبههای منسجم با اهداف مشخص و رهبری قابل اعتماد، ناتوان هستند؛ این موضوع سبب میشود تا نقش بازیگران منطقهای در سیاست لبنان، بیشازپیش تقویت شود.
در پایان هشام صفیالدین به این نکته اشاره میکند که با یا بدون یک جنگ داخلی، تداوم بحران کنونی و عدم اجرای اصطلاحات اجتماعی منجر به افزایش اشکال خشونت -از جرایم کوچک تا مدیریت مافیایی منابع کمیاب توسط فرقههای مختلف- خواهد شد.
با توجه به آنچه از یادداشت میدل ایست آی گفته شد، به نظر میرسد اگرچه در کوتاه مدت، حزبالله قادر به جلوگیری از وقوع یک درگیری خشونتبار گسترده در لبنان است، در میان مدت حفظ ثبات سیاسی در لبنان تنها از طریق شکلگیری نوعی توافق میان بازیگران منطقهای میسر خواهد بود.
باید دید آیا تحرکات اخیر برای مدیریت و حلوفصل احتمالی اختلافات با موفقیت همراه میشود یا در همچنان بر پاشنه پیشین خواهد چرخید؟