جایگاه ایران در شاخص نوآوری رو به بهبود است
زمانیکه هر کسی سرجای خودش قرار بگیرد جهان عالی میشود، اما چطور میشود آدمها سرجای خودشان قرار بگیرند؟ یک راه بیشتر وجود ندارد و اینکه استعداد آدمها کشف شود. کشف استعداد ارزشمند است.
اگر استعداد افراد کشف شود آدمها موفقتر میشوند؛ بهویژه اگر این استعدادیابی در سنین پایینتر رخ بدهد؛ مثلا در سه سالگی و چهارسالگی وقتی استعداد یک کودک کشف شود مسیرش را پیدا کرده و میتواند در زندگیاش به موفقیت برسد. این در حالی است که باید توجه داشت استعدادیابی علمی صورت بگیرد. بسیاری از مؤسسههایی که در حوزه استعدادیابی فعالیت میکنند، در واقع در حال رغبتسنجی هستند؛ بهطوری که از فرد میپرسند چی دوست داری؟ مثلا میگوید فوتبال. این یعنی او فوتبال را دوست دارد، نه اینکه در این ورزش مستعد باشد.
دوستداشتن با استعداد فرق دارد. بنابراین بحث اول استعدادیابی است؛ بحث دوم خلاقیت است. متأسفانه مراکزی که امروز متولی شکوفا کردن خلاقیت بچهها هستند مثل مهدکودکها و نظام آموزش و پرورش، ضدخلاقیت هستند. این مراکز نهتنها کمکی به توسعه خلاقیت فرد نمیکنند بلکه خلاقیت را هم کاهش میدهند. بچهای که وارد دبستان میشود، حدود 70 درصد خلاقیت دارد ولی همین بچه وقتی از دبیرستان خارج میشود این خلاقیت به زیر دو درصد کاهش پیدا کرده است. این یعنی خلاقیت دارد از بین میرود؛ چون متد آموزشی ما حفظمحور است. بچهها در مدارس همهچیز را آماده دریافت میکنند و حفظ میکنند؛ مثلا اینکه زمین گرد است و دو دوتا چهارتا میشود؛ اینها تقلید و حفظیات است، اما خلاقیت یعنی بر آنچه گفته شده تشکیک کن و کنکاش کن و به نتیجه تازه برس و برای خود دکترین داشته باش.
در واقع باید به تفاوت تقلید و قدرت مسئلهگشایی توجه داشته باشیم. وقتی فردی خلاق است خودش حل مسئله میکند ولی کسی که آنچه را گفته شده است حفظ میکند، در حال تقلید کردن است. نظامهای آموزشی ما متأسفانه براساس چیزهایی است که بهصورت آماده به بچه دیکته میشود و خلاقیتمحور نیست؛ ما معتقد هستیم نظام آموزشی افراد باید بعد از استعدادیابی، پژوهشمحور باشد؛ به این معنی که وقتی استعداد یک بچه مشخص و شناسایی شد، به او پروژه میدهیم و بدون اینکه آموزش دیده باشد باید فقط به پژوهش و تحقیق بپردازد.
ما از گروه سنی سه تا 15 سال را در مؤسسه استعدادیابی پذیرش میکنیم و همان دو کاری را که اشاره کردم برایشان انجام میدهیم؛ یعنی استعداد را میسنجیم و بدون آموزش، مسیر پژوهش و آزمون و خطا را برای بچه باز میگذاریم؛ مثلا اگر بچهای استعداد عکاسی داشت، به او آموزش نمیدهیم بلکه یک پروژه برایش تعریف میکنیم؛ یک دوربین عکاسی به او میدهیم و میگوییم برو از گربههای شهر عکس بگیر؛ بچه میرود و خرابکاری میکند و با آزمون و خطا سوالاتی برایش ایجاد میشود و میآید از مربیاش میپرسد. وظیفه مربیهای مؤسسه استعدادیابی آموزشدادن نیست بلکه پاسخگفتن به سوالات بچههاست. در نهایت خانوادهها متوجه استعدادهای بچه میشوند و ما دیگر خیالمان راحت است.
وقتی استعداد یک بچه سنجیده شود و مثلا چهار پروژه را اجرا کند، این بچه دیگر خلاق است و برای تمام عمر خودش بیمه است، میتواند راهحل ارائه دهد و کارهای جدید بکند. متأسفانه نظام آموزشی ما حافظهمحور است و ضدخلاقیت و در این رویه نمیتوان به شکوفا شدن استعداد بچهها امیدوار بود. نظم نمرهمحور جای خود را به توصیف وضعیت بچهها داده است، اما محتوای ارائهشده به کودکان هیچ تغییری نکرده است.
با این حال مردم ما فهیم هستند و خودشان جلوجلو میروند. بچههای ما دیگر هرچه را معلم به آنها ارائه دهد بدون چون و چرا نمیپذیرند؛ میپرسند و بحث میکنند. این نشان میدهد که مردم رشد کردهاند و نظام آموزشی هم قطعا باید با یک تحول اساسی مثبت پیش برود.
منبع:روزنامه آسمانی آبی