برای تعطیلات آخر هفته کجا میروید؟ / به استقبال مرگ!
«ما به ویلای خودمان میرویم با افراد محلی مراوده نمیکنیم»، «از پیش از عید اقوام و خانوادهمان را ندیدهایم بیشتر از این تاب نیاوردیم»، «کرونا کجا بود خانم، اگر کرونا وجود داشت که دولت ادارات را باز نمیکرد»، « در روستایی که ما به آن سفر میرویم کسی به کرونا مبتلا نشده ما هم سلامتیم»،
این جملات پاسخ کسانی است که بار بسته و عزم سفرکردهاند. هر یک بهنوعی خود را قانع میکنند که نه کرونا میگیرند و نه این ویروس را منتقل میکنند.
شاید طبیعی باشد که پس از مدتها خانهنشینی و معاشرت نکردن با دوستان و اقوام آنقدر خسته باشیم که به هر قیمتی از شهر بیرون بزنیم و حال و هوایی عوض کنیم. اما واقعیت این است که چنانچه نتوانیم دندان روی جگر بگذاریم و کژ دار و مریز با این شرایط سر کنیم حتماً باید منتظر مصیبتها و درگیریهایی بشویم که در خواب هم نمیدیدیم.
به گزارش رکنا،یکی از دوستان که مادرش به کرونا مبتلا شده آنچنان افسرده است که قابل وصف نیست؛ میگفت: «مادر را باحالی که بهسختی نفس میکشید به بیمارستان رساندیم؛ آنجا، افرادی که برای بیماریهای پیشپاافتاده یا اورژانسی بیمارشان را همراهی میکردند به ما به چشم قاتل نگاه میکردند بهگونهای که انگار آمدهایم تا عملیات انتحاری انجام دهیم. مادرم را به بخش سیتیاسکن ریه منتقل کردند و مادر در میانه راه از هوش رفت و چون دستکش و ماسک نداشت هیچکس برای کمک به ما جلو نیامد و هر چه اصرار کردیم که سریعتر به بخش درمانی منتقل شود، گفتند: که باید صبر کنیم تا پرستارانی که لباس ضدویروس بر تن دارند برسند.
اشکش سرازیر شد و ادامه داد: بالاخره مادر را از در پشتی بیمارستان به طبقه دوم که محل بستری بیماران کرونایی بود منتقل کردند و هیچ پزشکی نمیتوانست دقیقاً بگوید که مادر زنده میماند یا نه. در این حین از ما خواستند که از همهکسانی که در روزهای گذشته با مادر دیدار داشتهاند بخواهیم حتماً تست کرونا بدهند. و شاید باور نکنید برخورد کسانی که در روزهای گذشته با مادر دیدار کرده بودند و حالا میشنیدند به کووید 19 مبتلاست چگونه بود؟ از دوستی، محبت و خوشزبانی خبری نبود و سرزنش بود و تحقیر و دعوا.
به خواست خدا و با کمک کادر حرفهای درمان مادر سلامت خود را بازیافت و پس از چند روزی بستری در بیمارستان به خانه برگشت. اما چه برگشتنی غریب و تنها در این اتاق بدون اینکه اجازه داشته باشد کسی را ببیند و به وسیلههای عمومی خانه دست بزند در اتاقی ایزوله که نه زندانی شد. مادر محکوم بود بهجز درد جسمی و روحی حالا حرفهای سنگین همسایهها را بشنود و به روی خود نیاورد، بشنود که همسایهها ما را ملامت میکنند که اگر همه ساختمان و راهپلهها و کوچه و خیابان را هم ضدعفونی کنید؛ باز ما امنیت جانی نداریم».
قصدم از تعریف داستان یک خانواده درگیر با بیمار کرونایی فقط این بود که کمی تأملکنیم، شاید مجبور باشیم باوجود کرونا به زندگی ادامه بدهیم. از همین رو باید سبک زندگی خود را تا حدودی تغییر داده و همانند دو ماه گذشته تا حد ممکن سفر نرویم، اگر بیرون از منزل کار واجبی نداریم «در خانه بمانیم» و خرید وسایل ضروری را تلفنی و اینترنتی سفارش بدهیم و ماسک و دستکش و مواد ضدعفونیکننده را از سبد کالای خانواده حذف نکنیم. به خاطر چند روز تفریح و خوشگذرانی به استقبال مرگ نرویم.