بدهی میلیاردی زن تنها سرانجام شوم قرار عاشقانه با مرد خوشمشرب
![بدهی میلیاردی زن تنها سرانجام شوم قرار عاشقانه با مرد خوشمشرب بدهی میلیاردی](https://baztab.ir/wp-content/uploads/2025/02/بدهی-میلیاردی-زن-تنها-سرانجام-شوم-قرار-عاشقانه-با-مرد-خوشمشرب-465x300.jpg)
زنی که برای درخواست دستگیری شوهرش به کلانتری مراجعه کرده بود، گفت که یک پیامک «شب به خیر» اکنون برایش میلیاردها تومان آب خورده است.
زن ۴۵ ساله به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: آشناییم با مهرداد در محل کارم و زمانی اتفاق افتاد که فروشنده فروشگاهی در یکی از بازارهای شلوغ شهر بودم. او برای خرید یا پرسه زدن به مرکز تجاری محل کارم در بالای شهر آمده بود و با شوخی و لفاظی توانست نظر مرا به خودش جلب کند.
من هم که چند سالی بود از همسرم جدا شده بودم و با دخترم به زندگی ادامه می دادم، احساس کردم او میتواند همراه خوبی در زندگی برایم باشد. من شمارهام را به او دادم و شب هنگام با پیامک «شب به خیر!» رابطه پیامکی ما شروع شد. آن شب تا نیمههای شب با هم گپ زدیم و از خودمان گفتیم. من تمام گذشتهام را برای مهرداد بازگو کردم و از اینکه همسر سابقم مردی بیمسئولیت بود، سخن گفتم.
من و همسر سابقم ۲۵ سال پیش به صورت سنتی با هم ازدواج کردیم. بعد از مدتی صاحب دختری شدیم که حالا ۲۳ ساله است. زندگیمان بد نبود، اما من دوست داشتم از نظر مالی از خانواده جلوتر باشم. همیشه اختلافمان بر سر پول و پولدار شدن بود تا اینکه احساس کردم او نمیتواند مرا به آرزوهایم برساند. بنابراین، تصمیم گرفتم راهم را جدا کنم و ۵ سال پیش از او جدا شدم.
آن شب فراز و نشیبهای زندگی گذشتهام را گفتم و او سعی کرد سنگ صبور خوبی برایم باشد. آخر هفته قراری گذاشتیم و با هم به کافیشاپ رفتیم. کمکم به مهرداد وابسته شدم و احساس کردم اگر او نباشد زندگی برایم جهنم میشود.
در مدت کوتاهی رابطه ما به لحاظ عاطفی رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و من احساس خوشبختی میکردم تا اینکه روزی مهرداد مدعی شد فردی از او کلاهبرداری کرده و نمیتواند با حسابش کار کند و از من کارت بانکیم را خواست که بتواند پولی واریز یا برداشت کند. من هم برای اینکه کمکش کنم، با کمال میل یک کارت به او دادم. ماشینم را هم که با کلی پسانداز و وام خریده بودم در اختیارش گذاشتم که بتواند کارهایش را انجام دهد.
همه چیز خوب بود. مدتها بود من به عقد موقت مهرداد درآمده بودم و او از همه چیز من و خانوادهام خبر داشت تا اینکه یک روز به من گفت با همان فردی که سرش کلاه گذاشته قرار دارد و باید برود. من هم به دنبال کاری بیرون رفتم. ساعتی بعد مهرداد تماس گرفت و گفت که به اشتباه دستگیر شده و در کلانتری محل بازداشت است. فکرم کار نمیکرد. به کلانتری برای تحویل ماشین و دیدن مهرداد رفتم که ببینم ماجرا چیست. آنجا بود که فهمیدم قضیه برعکس است و مهرداد دست خانمی چک دارد و حالا دستگیر شده است.
فردای آن روز قرار زندان مهرداد صادر و روانه زندان شد. با استعلامی که از دادگستری گرفتم، فهمیدم مهرداد بارها و بارها زندان بوده. از آن روز به خاطر ندانمکاریهای خودم دوباره دنیا بر سرم خراب شد. دومین اشتباه بزرگ زندگیم بعد از طلاق بود و من سرخوردهتر از قبل به تنهاییم بازگشتم. هر روز به سختی به محل کارم میرفتم و خودم را هزار بار سرزنش میکردم که چطور خام مردی شیاد شدم.
مدتی گذشت. کمی آرام شدم و داشتم کمکم با کمک روانشناس به زندگیم برمیگشتم که دوباره سر و کله مهرداد پیدا شد و باز با چربزبانی و مظلومنمایی عقلم را دزدید و برای جلب اعتمادم مرا عقد دائم کرد و در خانهای که اجارهنامهاش به نام خودم بود، ساکن شدیم.
بعد از مدتی او را به خانواده و فامیل معرفی کردم. مهرداد با پوشش و گویشی بسیار موجه در مهمانیهای فامیل ظاهر میشد و توانسته بود جایگاهی برای خودش به دست آورد. چند ماهی از عقد ما گذشته بود که یک روز مهرداد خانه را ترک و دیگر بازنگشت. تلفنش خاموش بود و من ماندم و کلی بدهی میلیاردی مهرداد به فامیلم و خردهبدهیهای خودم که به خاطر مهرداد از صاحبکار و دوستانم قرض گرفته بودم.
با دستور ویژه سرهنگ محمد ولیان رئیس کلانتری شهید نجفی مشهد تلاش عوامل انتظامی برای دستگیری شوهر فراری این زن آغاز شد.
منبع: خراسان