ایران و روسیه چگونه در حال گسترش نفود خود در خاورمیانه هستند؟

  • سیاسی
  • شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶ ۱۰:۴۵
    کد خبر :144357

اصرار پوتین برای حفظ نفوذ کشورش در خارج، وی را به سوی جست و جوی هم پیمانان اقتصادی سوق داد؛ پس کوشید بر سر لوله های نفت و گاز در شرق رقابت کند تا بر بازار اروپا مسلط شده و به بخش مهمی از معاملات نفت و گاز اقلیم کردستان عراق و ایران و سوریه، از طریق بهره گیری از حالت رقابت بین دولتهای منطقه، دست یابد.

به گزارش انتخاب الجزیره نوشت: روسیه برای تحکیم نفوذ خود در خاورمیانه و بازپس گیری جایگاه سابقش(اتحاد جماهیر شوروی) در نظام بین المللی تلاش می کند و برای این هدف، در استفاده از ابزارهای متعدد تردید روا نمی دارد. از ابزارهای استراتژیک روسیه، استفاده از منابع انرژی،تجارت اسلحه و استفاده از برگ دینی بعنوان حامی مسیحیان ارتدکس است که با به کارگیری آنها می کوشد حضور سیاسی خود درخاورمیانه و آسیای میانه را تقویت کند.

از مهمترین موفقیتهای روسیه در این زمینه، گشودن جبهه اوکراین و سیطره کامل بر شبه جزیره قرم، تا دخالت نظامی در سوریه برای نجات نظام بشار اسد است. اما این سوال باقی می ماند که آیا مسکو توانسته است میوه های این موفقیتهای اقتصادی و سیاسی را بچیند؟

اصرار پوتین برای حفظ نفوذ کشورش در خارج، وی را به سوی جست و جوی هم پیمانان اقتصادی سوق داد؛ پس کوشید بر سر لوله های نفت و گاز در شرق رقابت کند تا بر بازار اروپا مسلط شده و به بخش مهمی از معاملات نفت و گاز اقلیم کردستان عراق و ایران و سوریه، از طریق بهره گیری از حالت رقابت بین دولتهای منطقه، دست یابد.

پس از آنکه روسیه بازیگر نخست در بحران سوریه شد، تلاش کرد نفوذش را به سمت دولتهای خلیج(فارس) گسترش دهد، از این رو، در مقابل ایجاد راه حلی برای بحران سوریه، معامله هایی میلیاردی را با آنها ترتیب داده و همکاری نظامی و تجاری اش با مصر را تقویت نموده و برای برقراری ارتباط با بحران لیبی تلاش کرد.

از سوی دیگر، ایران یک قدرت منطقه ای محسوب می شود که نمی توان آن را نادیده گرفت، دولتی که از زمان شاه عباس اول تا دوران محمد رضا پهلوی روابط مستحکمی با غرب داشت.

با وجود دشمنی غرب در قبال ایران، حوادث سیاسی اخیر در منطقه خاورمیانه حاکی از آن است که یک نوع همکاری ایرانی آمریکایی وجود دارد که در خدمت منافع دو طرف است. واشنگتن که به جنبش سنی طالبان و نظام صدام حسین پایان داد،(کسانی که دشمنان ایران در نقشه منطقه ای بودند)، با تهران در جریان حمله به عراق در سال 2003 و در طول دوره اشغال عراق هماهنگ بود؛ مساله ای که به تحکیم حضور ایران در عراق از طریق هم پیمانانش، یعنی احزاب شیعه در این کشور، انجامید.

علاوه بر این، چشم پوشی امریکا از حشد الشعبی در عراق و حضور حزب الله در سوریه در کنار تمرکز بر «داعش سنی»، دلیل دیگری برای طبیعت روابط پنهان آمریکای و ایران است.

همانطور که پس از امضای توافق هسته ای، به تهران، به عنوان یک قدرت منطقه ای، نقش برجسته ای داده شد. به همین ترتیب، نفوذ ایران در لبنان از طریق حزب الله و در یمن از طریق جماعت حوثی ها و در سوریه با حمایت از نظام اسد، تقویت شد.

تحریم های بین المللی تهران و سیاست اوباما، موجب نزدیکی ایران و روسیه در زمینه های اقتصادی، تجاری، علمی و نظامی شد و در ادامه، برنامه های هسته ای ایران به کمک کارشناسان روسی و هزینه های میلیاردی ایران، کامل شد.

مسکو در صحنه سوریه، بر شبه نظامیان ایرانی تکیه کرد، اما فشارهای آمریکایی و اروپایی رو به افزایش بر دو کشور، روسیه و ایران را بر آن داشت تا به فکر توسعه دایره فعالیت هایشان در همکاری با دولتهای همسایه، بیفتند؛ آثار این اندیشه را در نشست سه گانه ای می بینیم که در تهران بین روسای جمهور ایران، روسیه و آذربایجان، صورت گرفت.

با وجود هیاهوهای تبلیغاتی، محور این دیدار سه جانبه منحصر به تقویت همکاری اقتصادی و تجاری در زمینه های انرژی، تجارت خارجی، ارتباطات و مسائل مربوط به مبارزه با تجارت مواد مخدر و اسلحه، تجارت انسان و جرایم الکترونیک بود.

پرونده های ترسیم نقشه برای آبهای دریای خزر در جهت استخراج ثروتهای طبیعی آن، اختلافات بر سر مرزهای جغرافیایی و نفوذ آمریکایی و اسرائیلی، تباین و اختلاف در طبیعت دولت های ایران و آذربایجان، که یکی دولتی دینی و دیگری سکولار وابسته به غرب است، و همچنین اختلاف روسی ایرانی در مساله تشکیل دولت فدرال کرد در سوریه، همگی عواملی هستند که مشارکت استراتژیک بین این سه دولت را تبدیل به هدفی دور از دسترس می کند.

روسیه برای کاهش تاثیر تحریمهای بین المللی، در جهت تقویت نفوذ خود در خاورمیانه حرکت می کند و ایران به حمایت سیاسی روسیه برای مقابله با موضع ترامپ در خصوص برنامه های هسته ای اش نیاز دارد؛ در حالی که آذربایجان در مساله قره باغ متکی به مسکو است.

می توان گفت روابط روسیه و ایران بیشتر براساس تبادل منافع استوار است تا اینکه یک همکاری استراتژیک باشد. برای مثال، زمانی که تحریمهای بین المللی علیه ایران به دلیل برنامه های هسته ای اش مطرح شد، مسکو با اجرای آنها موافقت کرد؛ چرا که وعده هایی در مورد استفاده از بندر اوکراین در دریای سیاه به مدت 25 سال، به آن داده شده بود و دولتهای غربی متعهد شده بودند که برای مهار اعتراض های روسیه، با پیوستن اوکراین به ناتو مخالفت کنند.

افزایش نفوذ روسیه باعث نگرانی غرب و اتحادیه اروپا شده و خاطره افزایش قدرت نازی ها طی جنگ جهانی دوم را برای آنها تداعی می کند.

پاسخ غرب به تحرکات مسکو، تحریمهای سنگینی بود که به بحران اقتصادی شدیدی در داخل روسیه منجر شده و ارزش ارز روسیه را پایین آورد. همچنانکه از ابزار کاهش قیمت نفت نیز استفاده شد تا اقتصاد روسیه از واردات مهمی محروم شود.

این در حالی است که تا این لحظه اتحادیه اروپا سیاست خارجی و دفاعی مشخصی برای مانع تراشی بر سر راه گسترش نفوذ روسی ایرانی در منطقه خاورمیانه نداشته است، البته مواضع دولتهای اروپایی در این باره با یکدیگر متفاوت است.

سیاست بی ثبات ترامپ، رهبران اروپایی را برای نخستین بار بر آن داشته است که به آینده روابطشان با واشنگتن فکر کنند و به دنبال استقلال و اتکا به توانایی های داخلی خود در مسائل امنیتی و دفاعی باشند. از این رو، تلاش می کنند یک صندوق بین المللی پول مخصوص اتحادیه اروپا ایجاد کنند که واشنگتن عضو آن نباشد. به همین دلیل، مسکو از اختلاف و تباین موجود بین امریکا و اروپا برای خدمت به منافع خود و شکست محاصره ای که در آن قرار دارد می کوشد.

همچنین نمی توان استراتژی جدید آمریکا را بی توجهی به خاورمیانه یا تقدیم آن به روسیه دانست، بلکه این استراتژی عبارت است از تغییر در دستور کار ایالات متحده، که مبتنی بر انتقال از خاورمیانه به خاور دور و بویژه چین است؛ جایی که قدرت اقتصادی جهانی وجود دارد که آمریکا با استفاده از دیپلماسی اقتصادی می تواند با همکاری چین بر بازارهای جهانی مسلط شود.

سیاست خارجی خاورمیانه ای آمریکا، آنطور که برخی تحلیلگران توصیف می کنند، کورکورانه و سردرگم نیست؛ این سیاست از سوی ابزارها و دستگاههای دولتی ویژه ای هدایت می شود و ساخته و پرداخته تصمیمات شخص رئیس جمهور نیست.حفظ منافع آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه، خط مشی اساسی تمام دولتهای آمریکا بوده است؛ با اینکه راههای هر یک از این دولتها برای حفظ منافع، متفاوت می باشد.

تعدد قطب های سیاسی بین المللی برای دولتهای منطقه خاورمیانه ضرورت شدیدی دارد؛ تا منحصر به احتکار آمریکا نشوند؛ از این رو، ورود دولتهایی مثل روسیه و دولتهای اتحادیه اروپا برای منافع بسیار مهم است، به شرطی که سیاستمداران روس قانع شوند که منافعشان با حمایت از نظام سوریه در تضاد است و استراتژی بلند مدت روسیه در منطقه به این وسیله محقق نمی شود.

علاوه بر این، برقراری روابط استوار با دو جهان عربی و اسلامی، اساس احترام متقابل به منافع دولتها و نیازهای ملتها را می طلبد و منجر به افزایش استقرار داخلی در روسیه، ایران و همچنین در منطقه می شود. این دو دولت ناچارند بپذیرند که تقسیم نفوذ و نفت و گاز بین دولتهای موثر در خاورمیانه و آسیای مرکزی، برای چیدن میوه های این نفوذ، بدون تحقق صلح و امنیت و استقرار در منطقه کفایت نمی کند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید