اعتراض علیه ژن خوب در سینما
علی ملاقلیپور پسر مرحوم رسول ملاقلیپور فیلمسازی را از پدرش آموخت، اما زیر سایه نام پدر نماند و بعد از سالها دستیار کارگردانی و برنامهریزی با ساخت اولین فیلم بلندش «قندون جهیزیه» توانست نامش را به عنوان یک کارگردان جوان در سینما ثبت کند.
کارگردانی که چند سال پیش با پوشیدن پیراهنی به نام فیلمش به نشانه اعتراض به نحوه اکران آن به میانه بازی فوتبال آمد و خبرساز شد. این روزها فیلم سینمایی «ایتالیا، ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغزاده بر پرده سینماهاست که در آن ملاقلیپور پس از سالها در نقش خودش ظاهر شده. به این بهانه با او گفتوگویی انجام دادهایم که البته شامل مسائل دیگری هم شد.
آقای ملاقلیپور قبل از اینکه برویم سراغ فیلم «ایتالیا، ایتالیا»، از آنجا که ما شما را بیشتر به عنوان کارگردان میشناسیم آیا بازیگری از اولویتهای شماست؟
نه. اصلا به نظرم غلط است که من به عنوان کارگردان بروم و بازیگری کنم. من اگر قرار است بازیگری را دنبال کنم باید بروم در تئاتر که کارخانه بازیگری است. تمام بازیگران ماندگار سینمای ایران از تئاتر آمدند و استثنا بودند بازیگرانی که خاستگاهشان تئاتر نبوده، اما توانستند در حوزه تصویر ماندگار بمانند. در «ایتالیا، ایتالیا» هم در واقع نقش خاصی را بازی نکردم و خودم بودم.
این فیلم هم به نوعی مربوط به خود سینماست و کاوه (کارگردان فیلم) میخواست از خود واقعی بچهها در فیلمش استفاده کند و ما هم آمدیم که کمکش کنیم. من به همراه دوستانی مثل دانش اقباشاوی، رضا سخایی، علی جناب و…که دستیاری کارگردانی و برنامهریزی را تجربه کردیم هم به عنوان بچههای سینما در این فیلم آمدیم که به او کمک کنیم.
نظرتان در مورد کسانیکه هم به عنوان کارگردان و هم نویسنده، بازیگر، مجری، تهیهکننده و کلا همه فن حریف مشغول فعالیت هستند، چیست؟
به هر حال هر انسانی میتواند در چند کار مختلف فعالیت کند، اما بدیهی است که انرژیاش تقسیم میشود. کسانیکه کارگردان، بازیگر، مجری، نویسنده، طراح صحنه و… را همزمان با هم انجام میدهند هیچوقت تبدیل به آدمهای درجه یک هیچ کدام از حوزههایی که فعالیت میکنند نخواهند شد. مثلا اصغر فرهادی بازیگر تئاتر بوده، اما به مرور به این نتیجه میرسد که فقط باید نویسندگی و کارگردانی سینما را انجام دهد. این البته بستگی به انتخاب آدمها دارد و به نظر من هم اگر قرار است اثر خوب و ماندگاری تولید شود باید سازندهاش منحصرا انرژیاش را برای آن بگذارد.
معمولا این تصور وجود دارد که کار در سینما برای فرزندان این سینما که به نوعی پدر یا مادرشان در این حوزه فعال هستند راحت است. کسانی مثل خود شما و کاوه صباغزاده (پسر مهدی صباغزاده) و….
شاید، اما به این شرط که از روابطی که در سینماداری استفاده کنی. در این صورت است که کارت در سینما جلو میرود، اما اگر به این نتیجه برسی که رابطه بازی عمل حرامی است آن را کنار میگذاری و خودت زحمت میکشی؛ کتاب میخوانی، فیلم کوتاه میسازی، دستیاری میکنی، مستند میسازی و… تا برای فیلم بلندت آماده شوی. من و خیلی از دوستان، پدرانمان از همین سینما بودند، اما پدرانی از ما که خیرخواهمان بودند از ما خواستند که برویم و خودمان زحمت بکشیم و کسب تجربه کنیم.
من و کسی مثل کاوه فهمیدیم که از کنار پدر ماندن چیزی نمیشویم و اگر هم شدیم تاثیرگذار نخواهیم شد. به همین خاطر مثلا من از دستیار 3 کارگردان شروع کردم و در بالغ بر 30 فیلم، سریال و تلهفیلم دستیار کارگردان و برنامهریز بودم و صبوری کردم. خیلیها هم هستند که به واسطه پدر یا مادرشان وارد این حرفه میشوند و بعدا با کمرنگ شدن پدر یا مادرشان آنها هم کمرنگ میشوند. صرفا با رابطه پدر و مادر وارد این حرفه شدن همان «آقازادگی» است. به جای استفاده کردن از رابطه پدر یا مادر بهتر است که از دانش آنها استفاده کرد تا مسیر را با آگاهی جلو پیش برد.
شما به توصیه مرحوم پدرتان از دستیاری کارگردانی شروع کردید تا به فیلمسازی بلند رسیدید. نظرتان درباره حواشی اخیری که به دلخوری دستیاران منجر شده، چیست؟
دستیاری کارگردان و برنامهریز حرفهای مجزاست که به خودی خود میتواند یک هدف محسوب شود. ما اشخاصی را در سینما داریم که سالهاست دستیار کارگردان هستند و همه برایشان احترام ویژهای قائلند؛ مثل آقای مانفرد اسماعیلی که بالای 100 فیلم و سریال دستیار کارگردان و برنامهریز حرفهای بوده یا آقای مجتبی خادمزاده یا… . دستیاری کارگردان میتواند مسیری باشد برای کارگردان شدن. چون شما شاگردی میکنی و اصطلاحا دستخط کارگردان دیگر را میبینید.
به نظرم کسی در این مورد بهتر میتواند اظهارنظر کند که در رزومهاش هم دستیار کارگردانی را داشته باشد و هم فیلمسازی کوتاه را. چون تنها اوست که ارزش هر دو مورد را میداند. خود من سالها دستیاری کارگردانهایی را در سینما کردم که خودشان سبقه دستیاری کارگردانی را نداشتند و میدیدم که در مدیریت گروه دچار نقصان هستند. به هر حال تمام ارکان یک فیلم لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچکدام به دیگری ارجحیت ندارند.
با نگاهی اجمالی به کارنامهتان و با وجود سالها حضور در سینما تنها یک فیلم بلند «قندون جهیزیه» را ساختید، با این حساب میتوان گفت که شما آدم جزئینگر و گزیدهکاری هستید تا پرکار؟
بله، گزیدهکارم. چون شاگردی اساتیدی را کردم که آنها آدمهای ایدهآلگرایی بودند و همین روی من تاثیر گذاشته که الان نمیتوانم هر کاری انجام دهم. پدرم همیشه به من میگفت؛ «علی، یک کارگردان فیلم زیاد میسازد، اما تنها چند فیلم از یک کارگردان است که ماندگار میشود، هنر این است که آدم فیلمی ماندگار بسازد». الان که سالهاست از فوت پدرم میگذرد وقتی نگاه میکنم میبینم با وجود فیلمهای زیادی که ایشان ساختند، اما فیلمهایی مثل: «میم مثل مادر»، «سفر به چذابه»، «بلمی به سوی ساحل» و «پرواز در شب» است که از او ماندگار شده، مثل تمام کارگردانها که تنها چند فیلمشان ماندگار میشود. این ارزش نیست که من هر سال فیلم یا سریال بسازم. چون به نظرم کار نساختن بهتر از کار بد ساختن است.
چند سال پیش در اعتراض به نحوه اکران «قندون جهیزیه» به وسط زمین فوتبال رفتید تا به نوعی تبلیغ فیلمتان را کرده باشید. میخواهم بدانم بعد از آن روز مسئولان سینمایی در جهت برآورده شدن خواستههای سینماییتان از شما حمایت بیشتری بهعمل آوردند؟
هیچ فرقی نکردند. همان بودند که قبل از آن بودند. در آن مقطع البته آقای ایوبی و ایل بیگی با من جلسه گذاشتند و از من ناراحت بودند که این رفتارها درست نیست! من در جوابشان گفتم وقتی قلدرمآبانه سانسهای فیلم من را به فیلم دیگری اختصاص میدهند خیلی بدتر از رفتاری است که من انجام دادم. شما حق من را پایمال کردید و من اعتراضم را به بلندترین شکل ممکن به گوش بقیه رساندم. من که حق کسی را ضایع نکردم. کما اینکه اگر فیلم دیگری هم بسازم و باز ناحقی ببینم اصلا کوتاه نمیآیم.
الان که چند سال از آن روز میگذرد، به نظرتان شیوه اعتراضتان درست بود؟
اصلا قرار نیست جنس اعتراض نسلهای جدید شبیه نسل قدیم باشد. وقتی میدانم اعتراضم به ارشاد یا مطبوعات جواب نمیدهد برای چه باید آن را انجام دهم؟ مساله اینجاست که آیا ساز و کاری وجود دارد که در سینمای ایران نسبت به تبانیهایی که در جشنواره میشود یا حقخوریهایی که در حوزه اکران صورت میگیرد، بتوان اعتراض قانونی انجام داد؟ وقتی سازوکاری برای اعتراض من نوعی وجود ندارد من بازی را میبرم به جایی که دوربینهای زیادی است.
هر ساله انواع و اقسام اعتراضها نسبت به اکران، مافیای جشنواره، تولید و… شنیده میشود که وزارت ارشاد میخواهد با کدخدامنشی اینها را حل کند. در صورتیکه در دنیا دوره کدخدامنشی تمام شده. جشنواره فجر با چه سازوکاری فیلمها را انتخاب میکند؟ هرکسی به من میرسد میگوید چطور ممکن است «قندون جهیزیه» در جشنواره فجر آن سال حضور نداشت! آنهم در حالیکه فیلمهایی در جشنواره هستند که اصلا قابلیت اکران عمومی هم ندارند.
به نظرتان برای اعتراض به این مافیای جشنوارهای، اینکه صاحبان یا عوامل فیلمی در لحظه آخر از نامزدی جشنواره فجر انصراف دهند، مفید و تاثیرگذار است؟
مهم نیست که این اعتراض به جایی میرسد یا نه! وقتی هنرمندی داد میزند شما نگاه کنید به سنگ روی پایش و اینکه چه کسی سنگ را روی پایش انداخته. در غیر اینصورت هنرمند مریض نیست که بیخود و بیجهت داد بزند. الان آمار سکته در بین هنرمندانی که به خاطر عصبانیت ناشی از کارشان از دنیا رفتند را ببینید. یکی پدر من، یکی همین الان مسعود ردایی (تهیهکننده «مالاریا») که در بیمارستان است و…، اینها شوخی نیست. در جشنواره فجر یکسری مادامالعمر داور هستند که اگر بالفرض یک بار در فجر داور نباشند، حتما داور جشنواره شهر میشوند یا میشوند داور جشنواره فیلم کوتاه یا …، بالاخره باید داور باشند.
بعد این آدمها میآیند مانع حضور فیلم من در جشنواره داخلی فیلم فجر میشوند و وقتی بعدها ازشان میپرسم چرا؟ میگویند: ما در جشنواره فجر آن سال تبانی کرده بودیم سه فیلمی که هنوز تولیدش تمام نشده بود را وارد جشنواره کنیم که این کار را کردیم! میخواهم بگویم ما در چنین فضایی کار میکنیم.