اسطوره را شما شکستید؛ نه رونالدو!
گروه ورزشی بازتاب: گویا استهزای توأم با توهین یک مجری ناشی و کار نابلد صداوسیما در مورد علی دایی و گلهای ارزشمند او در تیمملی، بهانه و ابزار خوب و زودهنگامی هم به دست هنگامهجویانِ هنگامه اسفند داده که از تصاویر سرِ شکسته و طحال پارهپاره او در مصاف با تیمهای مختلف، نمدی بر کلاهخود بدوزند و با توجه به محبوبیت وی، آن درِ بسته، به مفتاحِ دعا بگشایند، نامه تسلیت و تعزیتِ قهرمان بنویسند تا همه مغبچگان، زلف دوتا بگشایند…!
گویی برخی از این سینهچاکانِ امروز، فراموش کردهاند که اگر سرِ این قهرمان در مصاف با تیمی عربی شکسته شد و طحالش در رویارویی با تیم ژاپن پاره شد؛ قلبش سالها پیش به دست کسانی شکسته شد که تمام کاسه و کوزه ناکامیهای تیم ملی را در مصاف جامجهانی ۲۰۰۶ با مکزیک، پرتغال و… بر سر او شکستند و چشم در چشم قهرمان، به کادر فنی و مسئولان ارنج تیم در میان هیجانات کاذبی که دوروبرشان را گرفته بود، با جملهای تحقیرآمیز و مهرورزانه فرمودند: «…دور اسم این آقا را در تیمملی خط بکشید؛ دیگر جایی در تیمملی ندارد.»
آری؛ این اسطوره، امروز به دست رونالدو شکسته نمیشود که شکستنی نیست؛ بلکه زمانی شکست که از برگزاری یک بازی تشریفاتی خداحافظی برای او از تیم ملی هم دریغ شد و حال چگونه باید باور کرد اشک بهاری این نوبهاران خجسته را که دررسیدن به آمالِ صندوق، بر سرِ شکسته قهرمان زاری میکنند و سرشک غم میبارند؟!
حساب کردن رویِ حافظههای ضعیف مردم هم حدی دارد. کو آن بازی و کجا آن سر شکست؟! و این خبر چه دیر بر دل اینها نشست؟! که امروز در دلِ دوست، به هر حیله، میخواهند رهی پیدا کنند و به هر گل او در تیمملی، بایرنمونیخ، هرتابرلین، آرمینیابیلفیلد و… با تصاویر سر شکسته وی شعری میسرایند و ترانهای میخوانند و ابیاتی میگویند…
الحق که سرود مجلسشان، امروز فلک به رقص آرد؛ چراکه شعر شیرینسخنشان، ترانه ماست و بدین شعر تر و شیرین که اکنون همیگویند از “شهریار” عجب دارم که سرتاپای اینان را چرا در زر نمیگیرد؟!
اما شعر اصیل همان است که حافظ شیرینسخن در بیتالغزلی از ابیات معرفت خود گفت:
درِ میخانه ببستند، خدایا مپسند
که درِ خانه تزویر و ریا بگشایند…
یادداشت از مالک رضایی