آیا تغییری بزرگ در سیاست خارجی چین در راه است؟
چینی ها همواره در سال های اخیر در مورد مسائل منطقه ای موضعی خنثی و بی طرف و البته حاشیه ای را اتخاذ کرده اند و صرفا معطوف بر منافع اقتصادی خود بوده اند. این در حالی است که میانجی گری آن ها میان ایران و عربستان و یا روسیه و اوکراین، آن ها را از فضا و نقش سنتی شان عملا دور می کند. موضوعی که به نوعی به ویژه در مساله عادی سازی روابط ایران و عربستان، طیفی از رقبا و دشمنان را نیز در برابر چین قرار داده است.
بازتاب –بسیاری از ناظران و محققان حوزه روابط بین الملل، سیاست خارجی چین در 100 سال اخیر را در واقع روایتگر داستان دو کشور متفاوت می دانند. پس از پیروزی انقلاب کمونیستی چین در سال 1949، ایدئولوژی کمونیسم به اصل راهنما و اصلی شکل دهنده به سیاست خارجی این کشور تبدیل شده و در قالب آن مفاهیمی نظیر صدور انقلاب و یا تئوریِ سه جهان مائو رهبر انقلاب چین(که معتقد بودند سوای آمریکا و شوروی، چین می تواند بلوک کشورهای در حال توسعه را رهبری کند) و البته نبردهای رهایی بخش ورای های مرزهای چین، از قدرت و تفوق بالایی برخوردار شدند.
با این حال، با گذشت زمان و عیان شدن ناکارآمدی شعارهای ایدئولوژیک در تامین نیازهای رفاهی و اقتصادی جامعه و ملت پر جمعیت چین، این کشور نوعی چرخش را در اواخر دهه 1970 میلادی در دستورکار قرار داد. چرخشی که البته در نتیجه شکست فاجعه بار سیاست های ایدئولوگ های سنتی در نظام کمونیستی چین و رشد منفی اقتصادی و حتی رواج دوره ای از قحطی در بخش هایی از این کشور ایجاد شد.
“دنگ شیائو پینگ” رهبر جدید چین، پیشرفت و گفتمان اقتصادی را اولویت اصلی و اولیه چین معرفی کرد و از ضرورت بسیج تمامی نهادها و دستگاه های دولتی در چین جهت تحقق این هدف سخن گفت. رویکردی که به تدریج چرخ های پیشرفت و توسعه چین را به حرکت درآورد و چینِ کنونی را که دومین اقتصاد برتر جهان و البته از حیث سیاسی نیز یکی از قطب های عمده و اصلی قدرت دنیا است ایجاد کرد. درست به همین دلیل هم است که دنگ شیائو پینگ را معمارِ چین نوین نیز می خوانند.
سیاست و گفتمانی که دنگ شیائو پینگ بر چین حاکم کرد و پیشرفت های قابل ملاحظه ای را در آن ایجاد کرد همچنان نیز ادامه دارد اما به نظر می رسد که چینی ها با توجه به تغییرات جدید در نظام بین الملل، در حال پوست اندازی و در پیش گرفتن رویه ها و سیاست های تازه ای هستند. موضوعی که مهمترین نمود خود را در مدت اخیر در قالب تلاش موفقیت آمیز و میانجی گری چین در رابطه با تنشزدایی از روابط ایران و عربستان و احیای روابط دیپلماتیک دو طرف نشان داد.
در این راستا، اخبار مختلفی نیز از تحرکات گسترده چینی ها جهت میانجی گری در جنگ اوکراین و حتی ارائه طرح صلح و رایزنی با دو طرف جنگ هم به گوش می رسد. موضوعی که البته با توجه به موفقیت چین در تنش زدایی میان ایران و عربستان اعتماد به نفس آن را افزایش داده و به نظر می رسد که می تواند با توجه به روند برخی تحولات میدانی، حامل دستاوردهایی نیز باشد.
در این شرایط، یکی از اصلی ترین نمودهای پوست اندازی سیاست خارجی چین خود را آشکار می کند و آن، کمرنگ شدن گزاره بی طرفی این کشور در معادلات بین المللی است. چینی ها همواره در سال های اخیر در مورد مسائل منطقه ای و بین المللی، موضعی خنثی و بی طرف و البته حاشیه ای را اتخاذ کرده اند و صرفا معطوف بر منافع اقتصادی خود بوده اند. این در حالی است که میانجی گری آن ها میان ایران و عربستان و یا روسیه و اوکراین، آن ها را از فضا و نقش سنتی شان عملا دور می کند.
موضوعی که به نوعی به ویژه در مساله عادی سازی روابط ایران و عربستان، طیفی از رقبا و دشمنان را نیز در برابر چین قرار داده است. شرایطی که چینی ها سال ها از حرکت به سمت آن خودداری کرده و پرهیز داشتهاند. معادله ای که در کلیت خود عملا چینی ها را در فضای بلوک بندی های سنتی قدرت در عرصه نظام بین الملل قرار می دهد و امکان بازی و همکاری با تمامی طرف ها را از آن ها می گیرد.
تردیدی نیست که این مساله به ویژه با توجه به امکانات و ظرفیت های قدرت چینی در ابعاد مختلف و به ویژه در چهارچوب رقابت های جهانی آن با آمریکا، حامل معانی و پیام های خاصی است و می تواند در ادامه جلوههای عینی قابل توجهی را هم از خود به نمایش بگذارد و از حاکم شدن رویه ها و گفتمان هایی تازه در سیاست خارجی و دیپلماسی اقتصادی چین حکایت داشته باشد.