قتل مرد جوان مقابل چشمان دختر ۴ ساله‌اش

  • حوادث
  • سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹ ۱۱:۳۲
    کد خبر :730762

زن ۲۲ساله‌ای که به دنبال ارتباطی عاشقانه در فضای مجازی، جوان هوسران عاشق‌پیشه را برای کشتن شوهرش اجیر کرده بود، پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی احمدی‌نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) درباره چگونگی وقوع این جنایت هولناک در برابر چشمان دختر ۴ ساله‌اش پاسخ داد، به تشریح سرگذشت خود پرداخت و درباره علل و انگیزه‌های این جرم توضیح داد.

در یکی از روستاهای منطقه مرزی استان خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. پدرم به مواد مخدر آلوده بود اما کسی مصرف مواد مخدر را امری ناپسند نمی‌دانست چراکه بیشتر اهالی روستا به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشتند. تا این که پدرم به همراه پسرعمه‌ام به جرم حمل مواد مخدر دستگیر و زندانی شد.

مدتی بعد، وقتی دوران محکومیت آنها به پایان رسید و از زندان آزاد شدند، مادرم از من خواست خودم را برای مراسم بله‌بران آماده کنم چراکه پدرم تصمیم گرفته بود مرا به عقد پسر خواهرش دربیاورد. سعید حدود ۱۱سال از من بزرگ تر بود ولی به دلیل همین ارتباطات خاص آنها در زمینه مواد مخدر و همچنین نسبت فامیلی، پدرم تصمیم گرفته بود ما با یکدیگر ازدواج کنیم.

آن زمان من ۱۴سال بیشتر نداشتم و چیزی از زندگی زناشویی نمی‌دانستم. با وجود این، هیچ‌وقت سعید را دوست نداشتم و نمی‌توانستم او را شوهر خودم بدانم. از سوی دیگر، جرات نمی کردم در آن سن و سال مقابل پدرم بایستم و بگویم پسرعمه ام را دوست ندارم.

به گزارش خراسان،خلاصه، با طی آداب و رسوم محلی، روزی پای سفره عقد نشستم و با سعید ازدواج کردم اما ۲ سال بعد از آغاز زندگی مشترک، همسرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد شدیدی پیدا کرد و مصرف تفریحی را کنار گذاشت.

خلاصه، زندگی ما در حالی ادامه یافت که عشق واقعی بین ما شکل نگرفته بود. با وجود این، خیلی سرد و بی‌روح در کنار هم زندگی می‌کردیم. پدر و مادرم در یکی از روستاهای ییلاقی و تفریحی اطراف مشهد سکونت داشتند و مادرم با خیاطی به هزینه‌های زندگی کمک می‌کرد. او خیاطی ماهر بود و لباس‌های محلی می‌دوخت. من هم خیلی از اوقات را کنار مادرم سپری می‌کردم تا این که ۳ سال قبل یک روز مرد جوانی از اهالی همان روستا سوار بر موتورسیکلت آپاچی پارچه ای را برای مادرم آورد تا برای آنها لباس محلی بدوزد.

آن روز من داخل حیاط نشسته بودم که متوجه نگاه‌های معنی‌دار احسان شدم. او پارچه‌ها را به مادرم داد اما چشم از من برنمی‌داشت. من هم ناخودآگاه شیفته نگاه‌هایش شدم، با آنکه می‌دانستم او نیز متاهل است و ۳ فرزند دارد ولی نمی‌توانستم او را از افکارم بیرون کنم. تا این که هنگام جست‌وجو و پرسه‌زنی در شبکه‌های اجتماعی، ناگهان به صفحه اینستاگرامی احسان برخورد کردم و بدین ترتیب یکدیگر را دنبال کردیم.

از آن روز به بعد، به پیج اختصاصی هم می رفتیم و این رابطه را به واتس‌اپ و دیگر شبکه‌های اجتماعی کشاندیم. خیلی زود روابط تلفنی ما آغاز شد و هرقدر این رابطه پنهانی بیشتر می‌شد، من از همسرم بیشتر فاصله می‌گرفتم. این در حالی بود که متوجه شده بودم همسرم نیز با یکی از بستگانم ارتباط دارد و مدام در گوشی تلفن همراهش سیر می‌کند.

همین موضوع مرا بیشتر دلسرد می‌کرد و به طرف احسان کشیده می‌شدم. از سوی دیگر نیز همسرم فقط گوش به فرمان مادرش بود و از من فاصله می‌گرفت. اختلافات ما به سوءظن و تعقیب و مراقبت یکدیگر کشید تا جایی که همسرم همواره می‌گفت من خانه را بدون اجازه او ترک کرده‌ام.

بالاخره برای ادامه زندگی، از ۳ سال قبل به مشهد آمدیم و در منطقه عبدالمطلب ساکن شدیم. همسرم مدتی به شغل میوه‌فروشی مشغول بود، بعد از آن به منطقه بولوار شاهنامه رفتیم و در آنجا خانه‌ای اجاره کردیم. این در حالی بود که ارتباط عاشقانه من و احسان هر روز بیشتر می‌شد و از سوی دیگر همسرم مدام مرا به باد کتک می‌گرفت.

در این شرایط قصد طلاق داشتم ولی سعید حاضر نبود مرا طلاق بدهد. به همین دلیل با پیشنهاد احسان تصمیم به قتل او گرفتم تا این که نیمه‌های شب احسان و یکی از بستگانش وارد خانه‌ام شدند و همسرم را با ضربات آجر و چاقو در حالی به قتل رساندند که دختر ۴ ساله ام از خواب بیدار شده بود و…
شایان ذکر است، تحقیقات در این باره توسط سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) ادامه دارد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید