عشق چه اتفاقاتی را در مغز ایجاد می کند؟

  • اجتماعی
  • سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۱۸:۲۵
    کد خبر :907668

استفانی کاچیوپو، یک عصب شناس، در کتاب جدید خود، در حین نوشتن داستان عشق خود با همسرش، به عشق، از دست دادن و ارتباط انسانی می‌پردازد.

آیا می‌توانیم بدون عشق کار کنیم؟ برای سال‌ها، استفانی اورتیگ، عصب‌شناس، معتقد بود که پاسخ مثبت است. با وجود اینکه دکتر اورتیگ در مورد علم ارتباطات انسانی تحقیق می‌کرد – تک فرزند و در دهه ۲۰ و ۳۰ سالگی کاملاً مجرد – نتوانست به طور کامل اهمیت آن را در زندگی خود درک کند.

او در کتاب جدید خود می‌نویسد: “به خودم گفتم که عدم وابستگی باعث شد محققی عینی‌تر باشم: می‌توانم عشق را بدون اینکه تحت تاثیر آن قرار بگیرم تحقیق کنم”.

در سال ۲۰۱۱، در سن ۳۷ سالگی، جان کاچیوپو را در یک کنفرانس علوم اعصاب در شانگ‌های ملاقات کرد. دکتر کاچیوپو، که این مفهوم را رایج کرد که تنهایی طولانی مدت می‌تواند به اندازه سیگار کشیدن برای سلامتی سمی باشد، او را مجذوب خود کرد. این دو دانشمند به سختی به هم علاقه‌مند شدند و ازدواج کردند. او نام خانوادگی او را گرفت و به زودی در دانشکده پزشکی پریتزکر شیکاگو (جایی که او اکنون آزمایشگاه دینامیک مغز را مدیریت می‌کند) همکار شدند.

“سیمی برای عشق” داستان عصب‌بیولوژیکی است که چگونه عشق مغز را دوباره سیم‌کشی می‌کند. این همچنین یک داستان عاشقانه شخصی است. زمانی که جان در مارس ۲۰۱۸ بر اثر سرطان درگذشت، چرخش غم انگیزی به خود گرفت. در اینجا، دکتر کاچیوپو به این می‌پردازد که عشق دقیقا با مغز چه می‌کند، چگونه با تنهایی مبارزه کرد و چگونه عشق به معنای واقعی کلمه محصول تصور است.

شما از خوشحالی مجرد، به زوج و سپس از دست دادن شوهرتان رسیدید. ملاقات با او چگونه تحقیقات شما را در مورد عشق زنده کرد؟

وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم، سه ساعت صحبت کردیم، اما نمی‌توانستم احساس کنم زمان می‌گذرد. من احساس سرخوشی کردم. از هجوم دوپامین. سرخ شدم. از لحاظ فیزیکی به هم نزدیکتر شدیم و شروع کردیم به تقلید از هم. این از فعال شدن نورون‌های آینه‌ای بود، شبکه‌ای از سلول‌های مغزی که وقتی حرکت می‌کنید یا چیزی را احساس می‌کنید و زمانی که فرد دیگری را در حال حرکت می‌بینید فعال می‌شوند. وقتی ارتباط قوی با کسی دارید، سیستم عصبی آینه‌ای تقویت می‌شود.

ما به سرعت “ما” شدیم. وقتی جان مریض بود، به پرتو درمانی او رفتم. یک تخت بیمارستان مشترک بودیم. ما همیشه با هم بودیم.

وقتی عاشق کسی می‌شویم، اولین چیزی که متوجه می‌شویم این است که چقدر حس خوبی دارد. این به این دلیل است که مغز انتقال دهنده‌های عصبی احساس خوب را آزاد می‌کند که خلق و خوی ما را تقویت می‌کند. وقتی عشق را پیدا می‌کنیم، مانند آتش بازی بیولوژیکی است. ضربان قلب ما بالا می‌رود، سطح به اصطلاح هورمون عشق اکسی توسین در حال افزایش است که باعث می‌شود احساس ارتباط داشته باشیم. سطح هورمون و نوراپی نفرین انتقال دهنده عصبی ما در حال افزایش است که باعث می‌شود زمان را از دست بدهیم. سطح آدرنالین ما افزایش می‌یابد که مویرگ‌های گونه‌های ما را زیاد می‌کند و ما را برافروخته می‌کند.

در همین حال، سطح سروتونین ما، هورمونی کلیدی در تنظیم اشتها و افکار مزاحم مضطرب، پایین می‌آید؛ بنابراین زمانی که عاشق هستیم، ممکن است متوجه شویم که به طور نامنظم غذا می‌خوریم یا روی جزئیات کوچک تمرکز می‌کنیم.

سپس، زمانی که احساس عمیقی از آرامش و رضایت را با شریک زندگی خود شروع می‌کنیم، نواحی مغز فعال می‌شوند که نه تنها احساسات اولیه، بلکه عملکرد‌های شناختی پیچیده‌تری را نیز تحریک می‌کنند. این می‌تواند به چندین نتیجه مثبت منجر شود، مانند سرکوب درد، شفقت بیشتر، حافظه بهتر و خلاقیت بیشتر. عشق رمانتیک مانند یک ابرقدرت است که باعث رشد مغز می‌شود.

عشق یک ضرورت بیولوژیکی است، درست مانند آب یا ورزش یا غذا. تحقیقات من را متقاعد کرده است که یک زندگی عاشقانه سالم که می‌تواند شامل شریک زندگی شما، نزدیکترین حلقه دوستان شما، خانواده و حتی تیم ورزشی مورد علاقه شما باشد، به اندازه یک رژیم غذایی خوب برای سلامتی یک فرد ضروری است.

عشق به روشی جامع و گسترده که اکنون این اصطلاح را تصور می‌کنم، نقطه مقابل تنهایی است. وقتی به فقدان روابط مثبت و سالم نگاه می‌کنیم، مجموعه‌ای از معایب جسمی و روحی را مشاهده می‌کنیم، از افسردگی گرفته تا فشار خون بالا تا دیابت و چندپارگی خواب.

اگر رابطه معناداری دارید، انگار تشنه اجتماعی هستید و مغز شما سیگنالی به شما می‌فرستد که باید به بدن اجتماعی خود کمک کنید. برخی از همان آلارم‌هایی که هنگام تشنگی افراد فعال می‌شوند، زمانی فعال می‌شوند که افراد احساس کنند ارتباط اجتماعی با دیگران قطع شده است. نکته کلیدی این است که این احساسات را سرکوب نکنید. آن‌ها قرار است به ما کمک کنند زنده بمانیم. قرار است کاری در مورد آن انجام دهیم.

هیچکس وقتی تشنه است احساس گناه نمی‌کند، درست است؟ پس هیچ کس نباید وقتی تنهاست احساس گناه کند.

در تنهایی یک پارادوکس وجود دارد. ما می‌خواهیم به دیگران نزدیک شویم، اما ذهن تنها برای مدت طولانی تنها بوده است که تهدید‌های بیشتری را تشخیص می‌دهد، البته بی‌دقت و باعث می‌شود به جای نزدیک شدن به دیگران، بخواهید کنار بکشید.

چه توصیه‌ای برای کسانی دارید که برای یافتن عشق یا ارتباط با دیگران تلاش می‌کنند؟

عشق لازم نیست با یک انسان زنده باشد. اگر واقعا عاشق زندگی، به اشتیاق و سرگرمی خود هستید، می‌تواند حائلی در برابر تنهایی باشد.

چگونه می‌توانیم به کسانی که به آن‌ها اهمیت می‌دهیم، اما منزوی هستند کمک کنیم؟

سال‌ها مردم فکر می‌کردند برای کمک به افرادی که تنها هستند، باید آن‌ها را کنار هم قرار دهید. اما بدترین کاری که می‌توانید برای یک فرد تنها انجام دهید این است که سعی کنید بدون درخواست کمک به آن‌ها کمک کنید. مفهومی مبتنی بر کمک و حمایت متقابل. درعوض، باید به آن‌ها کمک کنیم تا احساس ارزشمندی جدیدی داشته باشند. می‌توانیم از آن‌ها راهنمایی بخواهیم. احترام گذاشتن، وابستگی به او، درک اهمیت خود، همه این موارد می‌تواند به یک فرد تنها احساس ارزشمندی و تعلق بدهد که احساس انزوا را کاهش می‌دهد.

آیا عشق از راه دور، عشق پس از جدایی یا عشق به کسی که مرده است به طور مشابه بر مغز تأثیر می‌گذارد؟

بله، حتی اگر از نظر فیزیکی در یک اتاق تنها باشید، می‌توانید با دیگران ارتباط برقرار کنید.

همین الان چشماتو ببند و به کسی که بیشتر از همه دوستش داری فکر کن. حالا به آخرین باری فکر کنید که آن‌ها را با صدای بلند بخندانید. آیا این لبخند به لب شما می‌آورد؟ ما این خاطرات مثبت را در ذهن خود ذخیره می‌کنیم و هر زمان که بخواهیم می‌توانیم به آن‌ها دسترسی داشته باشیم. ما کنترل از راه دور داریم.

برنا/

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید