سخنرانی روح الله حسینیان درباره قتل‌های زنجیره‌ای در سال ۷۸: هاشمی گفت خدمت رهبری که بودیم، نیازی ادله جاسوسی‏ سعید امامی را گفت؛ گفتم این‏ها دلیل بر جاسوسی نیست

  • سیاسی
  • دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۷ ۱۵:۴۳
    کد خبر :410440

آن چه در ذیل می ‏خوانید متن کامل سخنرانی حجت الاسلام روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در جمع طلاب مدرسه حقانی است. سخنانی که شاید در ردیف جنجالی ترین سخنرانی‌ها‌ی تاریخ معاصر ثبت گردد. سخنان حسینیان در تابستان 1378، بعد از قضایاى کوى دانشگاه، در جمع طلاب مدرسه حقانى قم ایراد شده است.

سپاس خداوند را که این توفیق را به بنده عنایت کرد که به خدمت دوستان و عزیزان خودم، محصلین مدرسه‏ای که حق ‏بزرگی بر گردن ما دارند و ما تا پایان عمر و حیاتمان خودمان را مدیون این مدرسه می‏دانیم. خدا این توفیق را داد که ‏خدمت این عزیزان برسم. امیدوار هستم در این مدت کوتاهی که در خدمت عزیزان هستم، آن‏چه که مصلحت آخرت ما در ‏آن است، خداوند بر این بنده جاری کند و ان شاء الله در قلوب همه ما هم موثر بگردد. ‏

سوال فرموده بودند که: «در مدرسه فیضیه فرمودید که قضیه قتل‏ها هرگز روشن نخواهد شد، به علت این که پی‏گیری ‏قتل‏ها به عهده کسانی است که روشن شدن قضیه به ضرر ایشان تمام می‏شود. اگر ممکن است توضیح بیشتری ‏بفرمایید». ‏

قضیه قتل‏ها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه ما می‏خواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد. عرضم به حضورتان، ‏اجازه بدهید من اطلاعات بیشتری را در رابطه با ماجرای قتل‏ها در اختیار دوستان قرار بدهم که جواب خیلی از این ‏سؤالاتی که قطعا سؤالات بعدی هم در این رابطه هست، روشن خواهد شد و شاید بیشتر وقت مجلس‏مان را هم بگیرد. ‏اما خواهش می‏کنم که دقت بفرمایید چون مطالبی که عرض می‏کنم، همه سلسله‏ای است متصل به هم و باید همه را ‏در نظر گرفت تا ان شاء الله نتیجه نهایی را بتوانیم بگیریم. ‏
قبل از این که این قتل‏ها آغاز بشود، من بیوگرافی آقای موسوی معروف به آقای کاظمی البته اسم اصلی‏اش آقای ‏کاظمی است، در این مصاحبه‏هایی که آقای نیازی می‏کنند و اطلاعیه‏هایی که سازمان قضایی می‏دهد، به سیدمصطفی ‏کاظمی یا به اعتبار ما آقای موسوی (موسوی شیرازی). آقای موسوی بچه استان فارس است. از همان زمانی که ‏اطلاعات در سپاه تشکیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقای منتظری، هادی و ‏مهدی هاشمی در ارتباط است. بعد از این که وزارت اطلاعات تشکیل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس ‏تشکیل شد، ایشان به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شدند که درگیری درونی از همان جا در استان ‏فارس هم شروع شد و ایشان معروف بود در همان زمان، از بچه‏های چپ استان فارس هست. درگیری بین ایشان و امام ‏جمعه شیراز به اوج خود رسید که ناچار شدند آقای موسوی را از شیراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود ‏معروف بود به چپ‏گرایی. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقای خاتمی حمایت می‏کرد و این حمایت هم به قدری ‏افراطی شده بود که بعد دیگر حتی طرفداران خود آقای خاتمی هم ناراحت می‏شدند. ‏

در این ماجرا، مدتی قبل از این که این قتل‏ها شروع بشود، آقای موسوی خدمت آقای خاتمی می‏رسد، ناگفته نماند که ‏برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری، آقای موسوی پیشنهاد شده بود به آقای دری که ایشان به عنوان ‏معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت ‏منصوب شدند. قبل از این که این قتل‏ها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیس جمهوری می‏رسد و مطلبی را اعلام ‏می‏کند و می‏گوید که در وزارت اطلاعات سناریویی در حال تدوین است و می‏خواهند عده‏ای را به قتل برسانند تا باعث ‏سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتل‏ها خبری هم نبود و حتی با یکی از مشاورین ریاست جمهوری هم تماس تلفنی ‏گرفته و این جریان را گفته، که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مکالمه. بعد از مدتی قتل‏ها شروع شد.

‏قتل‏ها وقتی که فروهر و خانمش کشته شدند، رئیس جمهور موضع‏گیری کرد، مسؤولین دیگر موضع‏گیری کردند، خصوصا ‏ریاست جمهوری موضع تندی گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتل‏های دیگری هم به وقوع ‏پیوست که از همان اول این ماجرا را مشکوک می‏کرد که چرا واقعا چنین اتفاقاتی دارد پشت سر هم به وجود می‏آید. بعد ‏از این که ماجرای قتل‏ها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت که این قتل‏ها توسط من ‏انجام شده و کشفی هم اصلاً در کار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتی دو سه روز ایشان را تحویل نمی‏گرفتند و ‏می‏گفتند دروغ است، مگر می‏شود آقای موسوی دوم خردادی طرفدار جبهه دوم خرداد چنین کاری را مرتکب شده باشد؟ ‏نمی‏پذیرفتند و می‏گفتند باز این سناریو است. تا بالاخره آن‏قدر اصرار کرد که پذیرفتند. ‏

نکته بسیار مهمی در بازجویی، آقای موسوی مطرح کرده است که باز من عرض می‏کنم، آخرین حرفش هم همین است. ‏آقای موسوی علت و انگیزه قتل‏ها را چنین بیان می‏کند، عین عبارت است که من حفظ کرده‏ام، ایشان می‏گویند که: « ‏تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که آقای خامنه‏ای غیر از امام است و آقای خاتمی هم به دلیل این که ۲۰ میلیون رای ‏آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنی‏صدر است و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و به گردن آقای ‏خامنه‏ای می‏اندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست آقای خامنه‏ای در مقابل خاتمی خواهد شد». ‏
درست ۱۵ یا ۱۶ روز بعد از دستگیری آقای موسوی، بنده برای اتمام حجت رفتم دفتر آقای خاتمی که با ایشان ملاقات ‏کنم. آقای ابطحی بدون کم و کاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: «فلانی ببین، آقای ‏خامنه‏ای غیر از امام است و آقای خاتمی بیست میلیون نفر پشت سر دارد، آقای خامنه‏ای ۸ میلیون رأی آورد و اگر ‏درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقای خامنه ‏ای پیروز نخواهد شد».

شما ببینید کسی که خوشبختانه من ‏چند روز بعدش که رفتم در سپاه سخنرانی کردم، این را نقل قول کردم که آقای ابطحی هم رسید به من و گلگی کردند ‏که چرا یک مطلبی را که من در جلسه خصوصی گفتم آمدی عمومی گفتی. خوشبختانه کسی هم بود که نتوانند بعدا ‏انکار بکنند. گفتم شما داری توطئه می‏کنید علیه رهبری، حالا من این مطلب را در یک جلسه خصوصی این ور و آن ور ‏نگویم؟ به هر حال این برای من بسیار مهم بود که چطور می‏شود که کسی که مرتکب قتل شده و مسؤول دفتر مقام ‏محترم ریاست جمهوری، این حرف را می‏زنند آیا جز این هست که باید یک جریان فکری حاکم بر این جریانات باشد؟ آیا ‏منشأیی غیر از یک منشأ واحد این دو سخن‏گو و این دو نفر باید داشته باشند؟ بعد پی‏گیری کردم که خب حالا چه‏طوری ‏می‏خواستند این ماجرا را گردن مقام معظم رهبری بیندازند. قتل‏ها را مرتکب شدند. خب قطعا نمی‏گویند که خود آقا آمده ‏و کشته. گفتند که آقای موسوی در بازجویی می‏گویند که قرار بود ما این قتل‏ها را به کردن سپاه بیندازیم و بگوییم سپاه ‏این کار را کرده و معلوم بود که سپاه زیر نظر فرماندهی کل قوا هست و وقتی که به گردن سپاه بیافتد معنایش این است ‏که آقای خامنه‏ای چنین چیزی را دستور داده. درست این مطلبی را که آقای موسوی در بازجویی‏اش اعتراف می‏کند، ‏شب ۲۱ ماه رمضان در مسجد حسین‏آباد آیت الله طاهری، هنگام سخنرانی یکی از روحانیون جناح چپ «مجمع ‏روحانیون» در مسجد حسین آباد اتفاق می‏افتد. دست خط مقام معظم رهبری، واقعا دیدنی است، دست‏خط مقام معظم ‏رهبری را جعل کردند. البته وقتی دقت می‏کنیم می‏فهمیم که آن دست‏خط نیست. اما تلاش کردند که نزدیک هم باشد ‏که خطاب به سردار رحیم صفوی، که سردار رحیم صفوی این دگراندیشان و نویسندگان روشنفکر، معاند و مرتد هستند؛ ‏شما این‏ها را از بین ببرید. یعنی همان کاری را که قرار بوده در ماجرای این قتل‏ها انجام بدهند. خوشبختانه این فرد ‏دستگیر شده، یکی از وابستگان سیدمهدی هاشمی است که دستگیر شده و اعتراف هم کرده است به جعل این نامه. ‏باز دوباره این دو تا واقعه را وقتی که کنار هم گذاشتم، اینها را خدمت مقام معظم رهبری هم من عرض کردم.

این دو ‏مطلب را که گفتم خدمت ایشان هم عرض کردم. وقتی کنار هم گذاشتیم که آن آقا در زندان اعتراف می‏کند که ما از ‏طریق سپاه و بیرون از زندان هم درست می‏آید؟ این برنامه اجرا می‏شود و شایعه علمی می‏شود و اجرا می‏شود و حتی ‏جعل می‏شود. من فهمیدم که باید یک ماجرایی پشت این قضیه باشد. در همین حین ماجرای آقای پروازی پیش آمد. ‏آقای پروازی یک طلبه‏ای است با بچه‏های حزب‏الله همکاری می‏کرد. بعدا درگیر شدند با بچه‏های حزب‏الله و ایشان ‏منشعب شد و شروع کرد علیه بچه‏های حزب‏الله فعالیت کردن و حرف زدن و صحبت کردن. از این موقعیت گل‏آلود آقای ‏سعید حجاریان، آقای امین‏زاده معاون وزیر امور خارجه، آقای محسن آرمین سخنگوی مجاهدین انقلاب اسلامی، این سه ‏نفر و یک نفر دیگر هم آقای افشار که من نمی‏شناسم، هنوز هم نمی‏شناسم، که چه کسی است، می‏آیند این طلبه ‏بنده خدا را می‏برند و تحریکش می‏کنند و می‏گویند بیا و بگو که اولاً حزب‏الله تا به حال چه کارهای خشونت‏آمیزی انجام ‏داده و ثانیاً بیا و بگو اینها با دستور رهبری بوده. این شروع می‏کند و یک لیستی از کارهایی را که حزب‏الله کرده‏اند، کجا ‏سینما آتش زده‏اند، کجا چه کار کرده‏اند، می‏گوید که مثلاً ده‏نمکی می‏گفت که ما از آقا اجازه گرفته‏ایم، فلانی گفته که ما ‏اجازه گرفته‏ایم. آقای سعید حجاریان شخصیت خیلی بالایی هستند، بالاخره مشاور رئیس جمهور بود آن زمان، مشاور ‏رئیس جمهوری می‏نشیند این نوار را پیاده می‏کند و این می‏گویندهایش و فلانی می‏گوید را حذف می‏کنند و همه این ‏عوامل به قول خودشان خشونت‏آمیز را می‏گویند ما به دستور رهبری انجام دادیم و جزوه‏ای چاپ می‏کند، و برای من هم ‏فرستادند به نام «سخنرانی حجةالاسلام پروازی در جمع رزمندگان بسیج» و پخش کردند و از آن طرف آمدند این بنده ‏خدا، خود بازجویی آقای پروازی را نگاه کردم، آقای پروازی می‏گوید که من رفتم اعتراض کردم به آقای حجاریان، که آقا اولاً ‏بنا نبود شما چنین چیزی را منتشر بکنید، بعد هم چرا صحبت‏های مرا تحریف کردید، آمدید بعضی قسمتش را حذف ‏کردید. می‏گویند خب حالا یک تکذیبیه بده ما می‏گذاریم در خبرگزاری جمهوری اسلامی، و سر بنده خدا کلاه می‏گذارند و ‏یک چیزی می‏نویسد. دوباره بهش برمی‏گرداند و می‏گوید اینجایش را حذف کن، آن حذف می‏کند و سه چهار دفعه ‏همین‏طور می‏آورند و می‏برندش و سرکارش می‏گذارند و آخر کار بهش می‏گویند که قرار است حزب‏ الله تو را به قتل ‏برساند و دادگاه ویژه روحانیت هم می‏خواهد دستگیرت کند، بیا فرار کن و ما در آلمان برای تو جا درست کرده‏ایم و ‏کارهایش را هم کرده‏ایم که بروی پناهنده بشوی. تا تبریز هم آقای پروازی را بردند و شایع شد همان موقع که یک روحانی ‏به آلمان پناهنده شده، هنوز پناهنده نشده، این‏ها آن قدر حماقت کردند که این را شایعه کردند که یک روحانی پناهنده ‏شده. خب ما هم حساس بودیم و مدام سؤال می‏کردیم، کی است.

فقط می‏گفتند یک روحانی است که به آلمان ‏پناهنده شده و قرار است که چند روز دیگر با رادیو کلن یک مصاحبه داشته باشد. این طلبه بیچاره بالاخره آدم متدینی ‏بوده، بچه اهل جبهه بوده، آنجا عقل و دینش مانع می‏شود و می‏گوید حالا این چه کاری است، حالا اینجا من کار خلافی ‏کردم، بروم کار خلاف‏تری هم علیه جمهوری اسلامی بکنم که چی، برمی‏گردد و مستقیما خودش را به دادگاه ویژه ‏روحانیت معرفی می‏کند و ماجرا را تعریف می‏کند و واقعا این توطئه که قرار هم شد(نوار گویا نیست)… خدمت آقا رسید و ‏گریه کرد و عذرخواهی کرد و گفت ماجرا را. آقا هم سفارش کرده بود که حالا اشتباهی هم کرده، شما هم در دادگاه ویژه ‏کاری به او نداشته باشید. ‏
قرار شد سعید حجاریان را دستگیر بکنند. اما متأسفانه تا به گوش آقای خاتمی رسید، واسطه‏ هایی را فرستادند و حتی ‏ظاهرا خدمت مقام معظم رهبری هم رسیده بود که خلاصه این مشاور هست و بد می‏شود برای ریاست جمهوری، ‏دستگیر نکنید. نکردند و اما امیدوار هستیم به هر حال یک روزی این پرونده رو بیاید و سعید حجاریان به میز محاکمه به ‏خاطر این توطئه کشیده بشود. واقعا اگر هر کدام از ماها یک چنین برخوردی را کرده بودیم چه می‏کردند برای این آقای ‏خاتمی. بنده حدود یک ماه پیش آمدم در مدرسه فیضیه صحبت کردم. بلافاصله رفتند خدمت آقا گله کردند که فلانی رفته ‏علیه رئیس جمهور در مدرسه فیضیه صحبت کرده، که دفتر وقتی با من تماس گرفت که چی گفته‏ای؟ گفتم من چیزی ‏علیه ایشان حرف نزدم. خب بالاخره ما حرف داریم، ما نسبت به حرف‏ها و ادعاهای ایشان نقد داریم.

خود ایشان هم ‏مدعی آزادی هستند. اگر آزادی نیست که بفرمایید آزادی نیست و ما خفه‏خون بگیریم. اگر هم هست، خب ما هم به ‏اندازه سعید حجاریان و آقای کروبی بایستی آزاد باشیم و حرفمان را بزنیم. اگر هم خلاف می‏زنیم، برخورد قانونی بکنند. ‏اگر تهمت می‏زنیم، یقه‏مان را بگیرند و بیندازند زندان. اگر حرف بی‏ربط می‏زنیم به قول خودشان بیایند جواب بدهند. آخر ‏چه حرفی است که من در تلویزیون حرف می‏زنم می‏گویند تلویزیون یک وسیله عمومی است. فیضیه خانه من است،

من ‏اگر در خانه خودم حرف نزنم، پس کجا باید بروم حرف بزنم. این آقایان مدعی آزادی این قدر بی تحمل و نابردبار هستند در ‏مقابل مخالفین خودشان. به هر حال نگذاشتند سعید حجاریان دستگیر بشود. حالا عرض من این است که در همین گیر و ‏دار جریان توطئه سعید حجاریان، محسن آرمین و امین‏زاده، مشاورین و معاونین و مسؤولین علیه رهبری به وقوع پیوست ‏و طرح شد. روزنامه‏ها هم شروع کردند اتهام این قتل‏ها را گردن رهبری انداختن. حالا من نمی‏خواهم شروع کنم از اول؛ ‏هر کس اهل خواندن روزنامه‏های دو خردادی بود، کاملاً مشخص بود همه القایشان این هست که می‏خواهند بگویند که ‏پشتوانه این قتل‏ها رهبری بوده است. ‏
تا منجر به دستگیری سعید اسلامی شد. خب سعید اسلامی به قول خود این‏ها مخالف رئیس جمهور بود. چه‏طور تو یک ‏ماجرایی که آقای موسوی سردمدارش بوده و موافق رئیس جمهور، یکی از مخالفین رئیس جمهور آمدند چنین کار خلاف ‏قانونی را مرتکب شدند؟ من نفی نمی‏کنم. به هر حال کسی بوده که مسؤول امنیت کشور بوده مسؤول امنیت وزارت ‏اطلاعات بوده، شاید صدها عملیات برون مرزی در رابطه با منافقین، من جمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال ۷۴، در ‏حین سخنرانی که شایعه شد مسعود رجوی هم کشته شده، فرمانده عملیات همین آقای سعید اسلامی بود. خیلی ‏عملیات داشت و اعتقادش هم همین بود. ایشان کاره‏ای هم نبود در این اواخر و در زمان وقوع قتل‏ها، ایشان به عنوان ‏مشاور بود، مشاوری هم که دیگر منزوی شده بود و کسی هم استفاده‏ای از او نمی‏کرد. کسی که مسؤول بود و پرونده ‏حق داشت دستش باشد، خود آقای «موسوی» بود که این پرونده‏ها را به‏دست می‏آورد به عنوان معاونِ معاون امنیت. به ‏هر حال ایشان دستگیر شد و مدتی بعد هم آمدند و اعلام کردند که آقا خودکشی کرده. بعد از این جریانات، جناب آقای ‏‏«نیازی» یک روز تماس با من گرفتند و گفتند که من می‏خواهم اطلاعاتی در رابطه با این پرونده در خدمت شما قرار بدهم ‏که شما، به قول خودشان چون من را فرد دلسوزی می‏دانستند که در اشتباه هستم، می‏خواستند من را از اشتباه خارج ‏کنند. قراری گذاشتیم در منزل یکی از دوستان. ایشان آمدند توضیح دادند. توضیحاتی که تمام تحلیل بنده را ثابت می‏کرد. ‏خوشبختانه جناب آقای بهرامی یکی از قضات سازمان قضایی آقای بهرامی، ایشان هم بودند. من بعدا که همه ‏صحبت‏هایش را آقای نیازی کرد، گفتم آقای بهرامی شما شاهد باشید، این حرف‏هایی که آقای نیازی زد، فردا اگر من ‏بروم مصاحبه کنم و بگویم و اگر ایشان انکار کرد، شاهد باشید. من شروع کردم به سؤال. گفتم آقای نیازی انگیزه این ‏قتل‏ها چه بوده، واقعا اینها از این قتل‏ها چه انگیزه‏ای داشتند؟ فرمودند که قصد براندازی داشتند. گفتم قصد براندازی ‏کافی نیست. به عنوان انگیزه بنده نمی‏آیم یک حکومتی را همین‏جوری ساقط بکنم. بنده باید بالاخره یک منافعی داشته ‏باشم، یا حکومت را من بعد به دست بگیرم، یا قوم من به دست بگیرد، یا پدر من شاه بشود، یا باند من بالاخره به ‏حکومت برسند، یا جناح من یا حزب من. همین‏جوری که آدم نمی‏آید یک حکومتی را قصد براندازی‏اش را داشته باشد. ‏گفت قصد براندازی، درست همان حرفی که عرض کردم. گفت آقای موسوی می‏گوید تحلیل ما این بود که آقای خامنه‏ ای ‏غیر از امام است، آقای خاتمی هم بیست میلیون پشتیبان دارد و اگر بین این دو درگیری بشود، آقای خامنه‏ ای شکست ‏خواهد خورد و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و گردن رهبری می‏اندازیم. گفتم، معذرت می‏خواهم، گفتم شیخ ساده ‏این چه قصد براندازی است؟

براندازی می‏آید و می‏گوید نه آقای خامنه‏ ای نه آقای خاتمی یک حکومت دیگری، یک ژریم ‏دیگری و یا یک فرد دیگری. نمی‏آید بگوید که رهبری باید از بین برود، ولی رئیس جمهور سرجایش باشد. این را چرا درست ‏تحلیل نمی‏کنید؟ چرا درست سوال نمی‏کنید؟ ایشان جواب مرا دادند که مصلحت نیست که ما این قضیه را وارد بحث ‏جریانی کنیم. گفتم آقا مصلحت نیست حرف درستی است. اما این وظیفه تو نیست، وظیفه تو تحقیق درست و ارائه ‏مطالب صحیح به مسؤولین سیاسی است، آنها می‏دانند که باید چه کار بکنند. شما قاضی هستید قاضی باید تحقیق ‏بکند و کشف واقعیت بکند و این اصلاً چه معنایی می‏دهد؟ گفت بله معنایش براندزی است. وقتی نظام اسلامی عمود ‏خیمه‏اش ولایت فقیه است، وقتی که این شکسته بشود، یعنی نظام ساقط می‏شود. گفتم آخر این هیچ معنای براندازی ‏ندارد. ‏

این همان حرفی است که بنده دارم گلوی خودم را پاره می‏کنم می‏گویم بابا بیایید این جریان را ریشه‏یابی بکنید و ببینید ‏که چه جناحی نفعش بوده است که این قتل‏ها را مرتکب شود. ایشان این جوری جواب ما را دادند. واقعا نتوانستند جواب ‏بدهند. هنوز هم آقای موسوی می‏گوید انگیزه ما این بود که رهبری در مقابل رئیس جمهور شکست بخورد و آقای بهرامی ‏هم شروع کردند حمایت کردن که حرف فلانی درست است و این غیر از براندازی است. ‏

در مورد جاسوسی، گفتم آقای نیازی چه دلیلی شما برای جاسوسی دارید؟ ایشان فرمودند که آقای سعید اسلامی در ‏سال ۵۶ و ۵۷ سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریکا درس خواندند و در منزل دایی ایشان که وابسته نظامی ایران ‏در آمریکا بوده. سؤال کردم، غیر از این چه دلیل دیگری دارید؟ باز فرمودند که تحلیل سیاسی قطعی ما این است که ‏جاسوس بوده است. گفتم شما قاضی هستید، حق ندارید تحلیل سیاسی بکنید. تحلیل سیاسی را باید به سیاسی‏ها ‏واگذار بکنید. دلیل قضایی شما چیست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن، گفتم ببینید آقای نیازی، سال ۵۶ و ۵۷ آقای ‏سعید اسلامی چند سالش بود؟ گفت ۱۹ سال. گفتم سال ۵۶ و ۵۷ تا بهمن ۵۷ آمریکا چهل هزار مستشار نظامی در ‏ارتش و ساواک ما داشت و آیا عاقلانه است که آمریکا با چهل هزار مستشار که همه‏شان یک مملکت در دستشان بوده، ‏بیاید یک جوان ۱۹ ساله‏ای که آن هم در آمریکا مشغول به تحصیل است، جاسوس بکند؟ گفت به هر حال این تحلیل ما ‏است. گفتم این حرف‏ها را نزنید.

آبروی کسی که خدمت به جمهوری اسلامی را کرده می‏برید و بعدا می‏گویید تحلیل ما ‏این است. بعدا جواب خدا را چه می‏دهید؟ گفتم دلیل دیگری دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتی من خیال ‏کردم آقای نیازی همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقای نیازی به هر حال من هم قاضی بودم در این کشور ۱۸ سال ‏قضاوت کردم. سخت‏ترین جاها و امنیتی‏ترین پرونده‏ها هم بنده رسیدگی کردم. هیچ کس هم نمی‏تواند ادعا بکند به ‏اندازه من امنیتی‏ترین پرونده‏ها را رسیدگی کرده. جاسوس دو تا دلیل دارد. یکی سر پل هست که دارد و یکی هم ابزار ‏جاسوسی. سر پل به این معنا که بنده یا کسی که جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثی ‏منتقل بکند که او به مرکز جاسوسی خودش مخابره کند. گفتم آیا سرپلی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایی کردید که ‏هنوز دستگیر نکردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چه‏طوری می‏آیید چنین ادعایی ‏می‏کنید؟ من خیال کردم که آقای نیازی واقعا همه اطلاعات را نمی‏خواهد به من بگوید. خدمت آقای هاشمی رفسنجانی ‏بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقای هاشمی فرمودند که نه. همین جمله را هم گفتم، ‏گفتم من خیال کردم که شاید آقای نیازی نخواسته همه ادلّه جاسوسی را به من بگوید، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام ‏معظم رهبری هم که بودیم، وقتی سران سه قوه تشکیل جلسه دادند آقای نیازی ادله جاسوسی‏اش را همین‏ها مطرح ‏کردند و من ایراد گرفتم و گفتم آقای نیازی این‏ها دلیل بر جاسوسی نیست و آقای نیازی هم تا پایان نتوانستند پاسخ ‏بدهند و آخر هم مقام معظم رهبری فرمودند که آقای نیازی بالاخره شبهه آقای هاشمی جواب داده نشد. این عین ‏عبارتی بود که آقای هاشمی طرح کردند. ‏
بعد مطلب بسیار ناراحت‏ کننده اینجاست. پرونده در مسیر غیرطبیعی خودش متأسفانه قرار می‏گیرد. بازجوهای این‏ها چه ‏کسانی هستند؟ دو نفر از بچه‏های چپ وزارت اطلاعات. من حالا کاری ندارم به سابقه این‏ها. من خوب می‏شناسم این ‏دو نفر را. یک نفر به نام مجتبی و یک نفر به نام مهدی، این دو نفر بازجویی‏ هایی هستند که هر پرونده‏ای که دستشان ‏بود، زمانی که من مسؤول رسیدگی به پرونده‏های وزارت اطلاعات بودم، وقتی که پرونده‏هایی که این‏ها بازبینی کرده ‏بودند، می‏گفتم از اول بازجویی بکنید. این‏ها اول سوژه را پدر یارو را در می‏آوردند، آخر سر هم هیچ چیزی از آن در ‏نمی‏آورند. گفتم من کار به این‏ها ندارم؛ ولی این دو نفر از بچه ‏های چپ وزارت اطلاعات هستند. چه طور شما این ‏پرونده‏ای را که این قدر حساس هست داده‏اید دست بچه‏های چپ. ایشان فرمودند که گفتند که این‏ها را که من تحقیق ‏کردم و دیدم بله، متأسفانه باز پرونده دست همان جناحی افتاده است که نمی‏خواهند کشف شود این مسأله و بعد از ‏این حرف‏ها آمدند یک راستی را هم انتخاب کردند. کسی را انتخاب کردند، یک فردی را که با این آقای سعید اسلامی ‏دشمن خونی بود.

به قول خود بچه‏ های وزارت اطلاعات می‏گفتند بارها این سعید اسلامی از دست این گریه کرد. حالا ‏همین آقا را این اواخر گذاشته بودند برای بازجویی او. همه کارها را آقای عباد آقای «علی ربیعی»، مشاور امنیتی رئیس ‏جمهور انجام می‏دادند، حتی جناب آقای یونسی هم که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این بازجوها را ‏گذاشتند، بعدا که رفتند و شروع به کار کردند، فهمیدند که این بازجوها را از بالا گفتند که بگذارید برای رسیدگی به این ‏پرونده. این ضعف قوه قضایی ماست. اگر قوه قضایی ما یک قوه مقتدری بود، اجازه نمی‏داد پرونده در دست جناحی باشد ‏که خودشان متهم هستند به اصل این ماجرا. وقتی من اعتراض کردم به آقای نیازی که چرا شما آمدید این بازجوها را ‏گذاشتید؛ ایشان فرمودند که درست است این‏ها چپ هستند اما چپ‏های متدین هستند. گفتم برادر، من نمی‏گویم ‏بی‏دین هستند، وقتی که من از یک جناحی باشم دلم نمی‏خواهد علیه جناح خودم در بیاید. هر چند هم متدین باشم، ‏نمی‏روم دنبال آن برای کشف. بنده را بگذارید، بنده هم نمی‏روم دنبال متدینین و به قول خودم اصول‏گرایانی که مثلاً تو این ‏جریان هستند. می‏روم دنبال دیگری. کسی باید باشد که بی‏طرف باشد. واقعا حق مطلب و واقع قضیه را بخواهد در ‏بیاورند. این که افرادی که خودشان جناحی فکر می‏کنند و جناحی عمل می‏کنند، ایشان در جواب من می‏گویند که مقام ‏معظم رهبری فرمودند که «آقای خاتمی مطمئن بشوند، اطمینان آقای خاتمی جلب بشود.» این امر هست که باعث شد ‏که ما اینها را بگذاریم. یعنی ما قبول کنیم. خودشان که نخواستند، گذاشتند برایشان و یکی هم این که مقام معظم ‏رهبری فرمودند که این سرنخ خارجی دارد، بالاخره ما باید این را کشف کنیم. گفتم برادر عزیز، مقام معظم رهبری فرمودند ‏که دارد، نگفتند که این بنده خدا سعید اسلامی است، نگفتند توی وزارت اطلاعات است. آنها می‏خواهند سر تو را شیره ‏بمالند که بله ما مثلاً پیرو دستور مقام معظم رهبری یا منویات مقام معظم رهبری دنبال کشف جاسوس هستیم. نه آقا ‏جاسوس هم هست، قطعا جاسوس هم نمی‏آید داخل وزارت، خارج از این هست. ممکن از طریق غیرمستقیم نفوذ کردند ‏و این کار را انجام دادند. ‏

راجع به خودکشی‏اش سؤال کردم که سعید اسلامی توسط چه چیزی خودکشی کرد؟ ایشان فرمودند «دارو». گفتم ‏ببینید، ۷۰ نفر از بچه‏های اطلاعات رفتند داخل غسال‏خانه و جنازه ایشان را دیدند. معذرت می‏خواهم، می‏گویند دارو هم ‏استفاده کرده و خودش را هم تمیز کرده بود. چند بسته شما به ایشان دادید؟ می‏گویند «یک بسته». می‏گویم خب یک ‏بسته چقدر باقی می‏ماند که خورده باشد و مرده باشد؟ می‏گویند، دکترها گفته‏اند که محلول یک استکان. گفتم آخه ‏باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاتل بودیم، یک زمانی زندان‏بان بودیم. تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه ‏چه طور با یک استکان آن هم که شما می‏گویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ ‏می‏گوید نه نمرد، ۴ روز زنده ماند و خوب شده بود. حتی تماس هم گرفتند با ما که بیایید و ببریدش که یک مرتبه اعلام ‏کردند که ایست قلبی پیدا کرده و بیایید و ببرید که تمام کرد. گفتم آخه جای تحقیق دارد. اولاً من نمی‏گویم نخورده، ‏شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایی که چپ بودند و کسانی که پرونده دستشان است، این کار را بکن، بیا ‏بیرون نجاتت می‏دیم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بیداد می‏کرد و می‏گفت آقا به داد من برسید، پدرم را ‏درآوردند، کشتنم، شکنجه‏ام می‏کنند. توی بیمارستان داد و فریاد می‏کرد. شاید واقعا همین خطی به او داده‏اند و بعد ‏آورده‏اند بیمارستان، آمپول هوا بهش زدند، سکته کرده. تحقیق کنید، بررسی کنید. آخه سعید اسلامی آدمی نبود که ‏خودکشی کند. ما می‏شناختیم سعید اسلامی را. به هر حال جواب قانع‏کننده‏ای آقای نیازی واقعا برای این مسأله ‏نداشتند و ندارند. همین هم پیش‏بینی شده. یکی از عواملی هم که باعث شد بنده به ختم سعید اسلامی بروم همین ‏هست که همان وقتی که این جریان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اینها می‏گویند سعید اسلامی از جناح راست بود، ‏متهم شماره یک هم بود و همه قتل‏ها هم زیر سر ایشان بود و خودشان کشتنش که قضیه را تمام کنند و سرنخ را قطع ‏بکنند. همین جور هم شد. شما نمی‏دانم اهل روزنامه ‏های دویِ خردادی هستید، می‏خوانید یا نه، از روز خودکشی تا آخر ‏شروع کردند این را القاء کردن که سعید اسلامی را کشتند! بر عکس ما باید مدعی باشیم، بگوییم آقا پرونده در دست ‏دویِ خرداد بوده، اگر کشتند، همان دو خردادی‏ها کشتند، چرا کشتند؟

اما آنها واقعا عین این جریان دانشگاه خودشان به ‏وجود آوردند حالا می‏گویند و مدعی شدند. نمی‏دانم پریروز خواندید یا نه در روزنامه «صبح امروز». می‏گوید این جریان ‏دانشگاه به وجود آمد که جناح راست، جناح محافظه‏کار، دست به یک کودتا بزند. واقعا پررویی، بی‏شرافتی، هر چیزی از ‏این قبیل آخر تا چه حدی، که خودشان یک ماجرایی را به وجود بیاورند و خودشان هم مدعی می‏شوند و همه اینها واقعا ‏پیرو و دنبال همان قضایا هست. برادران آدم نمی‏داند به کی درد دل بکند.

آقای سعید حجاریان، من واقعا در جریان نبودم. ‏چند وقت پیش شک کردم و گفتم این سعید حجاریان که خط و خطوط اصلی را داده ببینیم کی هست، به بعضی از ‏دوستان گفتم و به پرونده‏اش نگاه کردیم، سعید حجاریان خانمش هشت سال به خاطر عضویت در سازمان مجاهدین ‏خلق قبل از انقلاب محکومیت زندان دارد. برادر خانمش ده سال محکومیت دارد. حالا یک کسی این‏جوری می‏آید مشاور ‏رئیس جمهوری می‏شود، همه خط و خطوط را آن می‏دهد، کمیته شایعه و کمیته اجرایی را او هدایت می‏کند و درست ‏می‏کند و آن ماجراها و این اتفاقات را دارد برای کشور هر روز بحران به وجود می‏آورد. هیچ‏کس هم نیست که به داد این ‏ملت برسد، به داد این حکومت برسد، به داد این انقلاب برسد که بابا بیایید اقلاً سابقه این سعید حجاریان را به مردم ‏بگویند. واقعا بنده آن تحلیلی را که از اول داشتم با آخرین اطلاعاتی که آقای نیازی به بنده دادند، همان تحلیل است و این ‏قتل‏ها و ماجراها، معذرت می‏خواهم حتی نام یکی از روحانیون مجمع را برده آقای موسوی و گفته ما بعضی از کارهایمان ‏را در این قتل‏ها با این‏ها مشورت کردیم. خب چرا نمی‏آیند این آقا را احضارش بکنند و با او برخورد بکنند و در بیاورند این ‏مطلب را؟ اگر از جناح راست کسی این حرف را می‏زد، پدرش را در می‏آوردند. واقعا آدم نمی‏داند که چرا در حکومت ‏اسلامی رهبری این قدر مظلوم باشد. البته عزت و ذلت دست خداست.

این همه علیه رهبری اینها فعالیت کردند، تبلیغ ‏کردند، دیدید که تا مردم احساس نگرانی کردند، چگونه از رهبری حمایت کردند و چه جمعیتی در تهران آمده بود که ‏بی‏شک بنده می‏توانم ادعا بکنم که بعد از بیست و دوی بهمن که هر سال جمعیت فراوانی می‏آید، بعد از فوت حضرت ‏امام و تشییع جنازه امام(ره) تاکنون چنین جمعیتی به حمایت رهبری و نظام و انقلاب جمع نشده بودند. عزت و ذلت ‏دست خداست. اما ما هم یک وظیفه‏ای داریم. به هر حال آن چیزی که بنده به نظرم رسید و به نظر می‏رسد گفته‏ام، ‏خواهم گفت و می‏دانید که اینها خرج هم دارد چاره‏ای هم نیست. به هر حال یک کسی دست داده، یکی پا داده، یکی ‏جان داده، یک کس هم باید آبرو و شخصیت خودش را بگذارد و بیاید و از رهبری دفاع بکند. واقعا آدم غمگین می‏شود که ‏در زمانی که حکومت مال اسلام است، باز اسلام اینقدر مظلوم است. من یک نکته دیگری هم… (یکی از حضار سوال ‏می‏کند. مفهوم نیست، ظاهرا سوال این است که در چنین شرایطی چرا مقام معظم رهبری با این جریان برخورد ‏نمی‏کند؟) مقام معظم رهبری به نظر می‏آید که واقعا بهترین داریت را نشان دادند. فرض کنید یک سال قبل همین موقع ‏مقام معظم رهبری می‏خواست خودش را وارد صحنه بکند و درگیر بشود، چه اتفاقی می‏افتاد؟ آیا ذهن‏های حتی شماها ‏هم آمادگی داشت تا مثلاً الان؟ قطعا این‏جور نبود. مقام معظم رهبری با درایت کامل این پرونده را، بالاخره این پرونده هم ‏جوری نیست که همیشه مخفی بماند. یک روزی این جریانات کشف خواهد شد و رسوائیان رسوا خواهند شد و خدا هم ‏همیشه «من غیر لا یحتسب» حامی و پشتیبان است. خود بنده واقعا عرض می‏کنم هیچ حدس نمی‏زدم یک چنین ‏جمعی، می‏دانستم جمعیتی می‏آیند و خود من اگر دویست هزار جمعیت، به هر حال رهبری است، ولی خیلی بیش از ‏این حرف‏ها بود. واقعا یک دستی غیبی پشت این انقلاب است. رهبری هم صحیح دارند عمل می‏کنند. زمان حضرت امام ‏هم همین طور بود. حضرت امام تا نهایت آن جایی که امکان داشت، از بنی‏صدر حتی حمایت می‏کردند و تا آن روزهای آخر ‏هم امام می‏فرمودند: «بنی‏صدر، رئیس جمهور ما، پسر ملای بنی‏صدر همدانی است.» مصلحت هم نیست که حالا نظام ‏با، جمله‏ای که خود مقام معظم رهبری به من فرمودند این که رهبری یک وظیفه‏ای دارد که دولت و رئیس جمهور خودش ‏رو که نمی‏تواند بیاید درگیر شود، و به من هم این اخطار را کردند و گفتند که شما خودتان می‏دانید، ولی بنده به هر حال ‏باید از کیان دولت حمایت بکنم و اگر بخواهم چیزی بگویم، البته ایشان تأکید کردند و فرمودند تا زمانی که دولت رویاروی ‏انقلاب و اسلام قرار نگرفته من وظیفه خودم می‏دانم که مثل حضرت امام از دولت حمایت بکنم و شما یک وقتی خلاصه ‏مواظب خودتان باشید، اگر علیه دولت و رئیس جمهور چیزی گفتید، به خودتان مربوط می‏شود. خب من پای همه چیزها ‏ایستادم و روزی که ۱۵ اسفند بود، این خاطره فراموش‏نشدنی، همین اعتراض شما را من به مرحوم بهشتی کردم و آمده ‏بودند و شعار می‏دادند مرگ بر … کفایت سیاسی را طرح کرد، تصویب کرد و حتی موافقین بنی‏صدر هم جرأت نکردند ‏مخالفت بکنند و رأی ممتنع دادند و به راحتی و خیر و خوشی قضیه حل شد و تمام شد. ‏
حالا من از ماجرای روز یکشنبه(۷۸/۴/۲۰) دفتر آقا مطلبی را خدمت شما عرض بکنم، که شما مطمئن باشید که مقام ‏معظم رهبری حساس هست و خودش دارد به خوبی هدایت و رهبری می‏کند. ببینید توی جریان چهارشنبه [۲۳ تیر] واقعا ‏جمعیت بی‏انتهایی که شرکت کرده بود، من یک ساعت تمام در یک خیابان جمعیت با سختی عبور کردم، یک عکس آقای ‏خاتمی بود؟! این خیلی پیام داشت. این جمعیت، همه عکس‏های مقام معظم رهبری بود. عصر روز یکشنبه در هیأت ‏دولت بحث می‏شود و سه تا تصمیم می‏گیرد. یک: روزنامه سلام باز شود. دو: آقای لطفیان بر کنار شود. سه: فرماندهی ‏تام‏الاختیار نیروهای انتظامی به دست وزیر کشور سپرده شود. ‏چ

این ماجراها توطئه‏ای بود همش برای همین و وزارت اطلاعات را که اینها داغون کردند، وقتی سعید حجاریان سخنرانی ‏کرد و گفت که ما سنگرهای نظام را یکی بعد از دیگری در حال فتح کردن هستیم. من آن زمان هشدار دادم، مصاحبه ‏کردم گفتم مواظب باشید این حرف آقای سعید حجاریان معنادار است. وزارت اطلاعات را داغون کردند و گرفتند. سپاه را ‏که از همان اول این‏قدر با آن برخورد کردند که به اصطلاح خودشان، نظرشان این است که فرماندهان را وادار به سکوت ‏کردند. این نیروی انتظامی مانده بود. همه این نقشه‏ها هم برای این بود که نیروی انتظامی را زیر سلطه خودشان قرار ‏بدهند. نمی‏دانیم واقعیت دارد یا ندارد. حتی آقای تاج‏زاده را در نظر گرفتند به عنوان فرمانده نیروی انتظامی منصوب ‏بکنند(خنده حضار). این سه تا اصل را هیأت دولت تصویب می‏کند و با دفتر آقا تماس می‏گیرند که سه نفر از وزراء با آقا کار ‏دارند. آقای یونسی، آقای شمخانی و آقای مظفر. سه نفر را می‏فرستند خدمت آقا. مطالب را خدمت آقا مطرح می‏کنند. ‏آقا می‏فرمایند که آقای یونسی تو چرا آمدی شکایتت را پس گرفتی؟

یعنی چه روزنامه سلام باز بشود؟ آخه چه کشوری ‏است شما درست کردید، که نامه «محرمانه» او باید سر از روزنامه سلام در بیاورد، روزنامه‏ها بزنند، این چه مدیریتی ‏است؟ شما اصلاً مدیریت ندارید. تا یک خطری احساس کردید آمدید و عقب‏نشینی کردید و شکایت خودتان را پس ‏گرفتید. این آقای یونسی. اما یکی دیگر این که آقای لطفیان را بردارید. آقای لطفیان چه گناهی مرتکب شده؟ اگر دلیل ‏دارید، دلیلی ثابت می‏کند که آقای لطفیان باید برداشته شود، خب بگویید. من بر مبنای شرع عمل می‏کنم و اگر ‏بی‏گناهی هم دلیل است، خب بگویید، پس باید وزیر کشور هم برداشته شود. همان اندازه آقای لطفیان در این قضیه ‏نقش داشته که به قول شما وزیر کشور داشته، خب آن هم باید برداشته شود و ثالثاً، من فرماندهی را سپرده‏ام به ‏دست وزارت کشور، کجا وزارت کشور دستور داده، تمرّد کرده نیروی انتظامی که من برخورد کنم. یک مورد شما بیاورید. ‏خلاصه مقام معظم رهبری آن‏چنان با قدرت با این سه نفر نمایندگان هیأت دولت برخورد می‏کنند که اینها می‏روند و ‏گزارش را به آقای خاتمی می‏دهند و آقای خاتمی وحشت می‏کند. خب فردا هم که قرار است آقا صحبت بکنند. اگر ‏همین برخوردی را که در جلسه خصوصی کردند، فردا هم در جلسه سخنرانی عمومی بکنند، دیگر هیچ چیزی از دولت ‏باقی نمی‏ماند. شبانه دست به دامن آقای هاشمی شدند و آقای هاشمی را فرستادند خدمت آقا که آقا بالاخره فردا ‏کوتاه بیا و آبرویمان را نبر که آقا فرمودند: «نه من که نمی‏خواهم با دولت خودم در بیفتم. منتها آقایان چرا این طوری ‏برخورد می‏کنند؟ من بالاخره تمام تلاشم بر این است که کشور آرامش داشته باشد. دولت کار خودش را بکند. مشکلات ‏دولت را من دارم کمک می‏کنم که حل بشود. اما آقایان به جای این که مشکلاتشان را حل کنند، خودشان می‏آیند برای ‏خودشان مشکل درست می‏کنند.» ‏

به هر حال مقام معظم رهبری، شما مطمئن باشید که در جریان امور هست و راه صحیح و با درایتی انتخاب کرده ‏اند. ان ‏شاء الله حقایق برای مردم، مؤمنان روشن بشود. شما مطمئن باشید. ولایت و رهبری جزء اصول مذهب تشیع و با ‏شیعیان آمیخته و ممزوج شده. شما مطمئن باشید که هر گاه خطری برای اصل انقلاب «ولایت» پیش بیاید، مردم در ‏صحنه خواهند بود. اما این دلیل نمی‏شود که ما وظیفه خودمان را نشناسیم و دست روی دست بگذاریم و به آگاهی دادن ‏که بزرگ‏ترین وظیفه و رسالت طلبه‏های امروز در سطح جامعه است، نپردازیم. چون وقت نیست من عذرخواهی می‏کنم. ‏به نماز هم می‏خواهیم برسیم. از این که زیاد صحبت کردم و می‏دانم که سؤال هم باقی است. امیدوار هستم که در ‏سال درسی آینده در مدرسه شهیدین خدمتتان برسیم و آنجا وقت بیش‏تری باشد که در خدمتتان استفاده خواهیم کرد. ‏
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید