حجتالله ایوبی : سينما نبايد ميدان جنگ سياسيون باشد
سینمای ایران در دو دهه گذشته با فراز و فرودهای مدیریتی زیادی همراه بوده است. از استیضاح عطاءا… مهاجرانی در دولت اصلاحات گرفته تا حاشیههای زیادی که در دولت احمدینژاد برای سینمای ایران رخ داد. نتیجه این فراز و فرودها و حاشیهها افت سطح کیفی فیلمها، کاهش تولید فیلمهای فاخر و البته حرکت به سمت ابتذال و کلیشه بوده است.
با این وجود پس از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و براساس وعدههای فرهنگی که آقای روحانی در دوران مبارزات انتخاباتی خود مطرح کردند امیدها نسبت به گشایش هنری و فرهنگی در سینمای ایران افزایش پیدا کرد. ایشان به صراحت عنوان میکرد که سایه فضای امنیتی را از سر فرهنگ برخواهد داشت و تلاش خواهد کرد هنرمندان کشور بدون کمترین دغدغه به فعالیت بپردازند. به هرحال حجتا… ایوبی فارغ التحصیل دانشگاه لیون فرانسه به عنوان رئیس سازمان سینمایی کشور انتخاب شد. این در حالی بود که حاشیههای سینمای ایران در این دوران نیز تمامی نداشت و فراز و فرودها ادامه پیدا کرد و در شرایط کنونی برخی از هنرمندان همچنان نسبت به مدیریت فرهنگی کشور دغدغههای جدی دارند. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این دوران و چالشها و فرصتهای پیش روی سینمای ایران «آرمان» با رئیس سابق سازمان سینمایی گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
چرا برخلاف دهههای ابتدایی انقلاب که فیلمهای فاخر و جریان ساز در سینمای ایران ساخته میشد در دهههای اخیر سطح فیلمهای سینمای ایران نزول پیدا کرده است؟ چرا کلیشه، سطحی نگری و ابتذال در سینمای ایران در حال افزایش است؟
اگر با نگاهی جامعه شناسانه و بدون حب و بغض سیاسی به وضعیت سینمای ایران نگاه کنیم شاید به صراحت نتوانیم از ابتذال در سینما سخن بگوییم. در سالهای اخیر دهها فیلم ارزشی، اجتماعی و چند صد فیلم هنری با موفقیت به نمایش درآمدهاند و با استقبال مردم روبهرو شدند. پس سینمای اندیشه و هنری هنوز در سینمای ایران قوی و تأثیرگذار است و تنها فیلمهای تجاری ساخته نمیشود. از سوی دیگر در سالهای اخیر فیلمهای ارزشی ممتازی نیز در زمینههای مختلف و به خصوص درباره دفاع مقدس ساخته شده که در مسیر کلی سینما تأثیرگذار بوده است. تجربه سینمای جهان نشان میدهد کشورهایی که همواره به دنبال تولید فیلمهای فاخر و هنری بودهاند در نهایت شکست خوردهاند. سینما یک چرخه است که همه ژانرها و سلیقههای هنری در آن وجود دارد و نمیتوان آن را به یک ژانر یا سبک خاص محدود کرد. سینما مانند شاعری است؛ آیا تنها کسانی را میتوان شاعر خطاب کرد که شعر فاخر میسرایند یا اینکه شعر یک چرخه است که همه در آن حضور دارند و تنها اشعار اندکی برجسته میشود؟ البته از این نکته نباید غافل شد که دولتها باید از سلیقه مردم و ژانرهای هنری صیانت کنند. اگر دولتها تنها به دنبال تولید یک سبک خاص فیلم سازی باشند چرخه سینما آسیب میبیند. با این وجود بنده هم این مسأله را میپذیرم که در سالهای اخیر حجم تولید فیلمهای تجاری از گذشته بیشتر شده است. مردم در عین اینکه فیلمهای کمدی تماشا میکنند تا اندکی از مشغلههای روزمره خارج شوند نسبت به فیلمهای هنری و ارزشی نیز استقبال نشان میدهند.
به نظر میرسد سینمای ایران در تولید همین فیلمهای هنری، ارزشی و فاخری که در کنار سینمای کمدی وجود دارد دچار ضعف شده است. منظور من کمیت فیلمها نیست، بلکه کیفیت فیلمهای سینمای ایران است. آیا ماهیت و توان تأثیرگذاری فیلمهای فاخر سینمای ایران نسبت به گذشته کاهش پیدا نکرده است؟
در این زمینه عوامل مختلفی وجود دارد. از جمله اینکه هزینه تولید و تحقیق و پژوهش درباره فیلمهای فاخر سینمای ایران بالا رفته و به همین دلیل حجم تولید اینگونه فیلمها کاهش پیدا کرده است. نکته دیگر اینکه وضعیت امروز سینمای ایران به مدیریت کوتاه مدت فرهنگی در یک دولت باز نمیگردد و بلکه یک پروسه 40 ساله است. بدون شک اگر مدیریت سینما هوشمندانه نباشد سینمای تجاری سینمای ارزشی و فاخر را میبلعد.
چرا پس از چهار دهه که از عمر سینمای انقلاب میگذرد «خط قرمز»های سینمای ایران به جای اینکه کمرنگتر شود پررنگتر شده است؟ نمونه بارز این خط قرمزها، فقدان «سینمای سیاسی» و همچنین محدودیت در ساخت آثار عاشقانه بوده است. چرا در این زمینه بهرغم نیازهایی که وجود دارد تغییرات جدی صورت نگرفته است؟
ما باید بپذیریم که درباره سینما حساسیتها را بالا بردهایم. بخشی از این بالا بردن حساسیتها به نوع سیاستگذاریهای مدیران فرهنگی باز میگردد و از سوی دیگر بخشی نیز به رفتار سینماگران ارتباط پیدا میکند. در دورانهایی مدیریت سینما و حتی برخی سینماگران نقش اسب تروای سیاسیون را بازی کردهاند و شاهد بودهایم که لشکری از سیاسیون وارد سینمای ایران شدند. دلیل اصلی این ورود نیز مقابله با جریان سیاسی مقابل بود. به همین دلیل نیز مسئولان و علما نسبت به حضور سیاسیون در سینما نگران شده بودند. وضعیت به شکلی بود که جریانهای سیاسی شمشیرهای خود را در سینما برعلیه هم تیز کرده بودند. در نتیجه هنگامی که بنده مدیریت سازمان سینمایی کشور را برعهده گرفتم سینما شبیه میدان جنگ بود. در این مقطع زمانی خانه سینما به دلایل متعددی بسته شده بود و همین مسأله بین هنرمندان کشور شکاف ایجاد کرده بود. وضعیت به شکلی بود که هنگامی که آقای جنتی وزیر شد به روال معمول قرار شد یک جلسه هم اندیشی بین هنرمندان کشور برگزار شود تا طیفهای مختلف فکری دیدگاههای خود را مطرح کنند. سینماگران بیانیههای مختلفی علیه یکدیگر صادرکردند. همه گروهها نمایندهای را برای سخنی کوتاه برگزیدند جز سینماگران. نام هرکس مطرح میشد عدهای علیه او اطلاعیه میدادند. جنگ در سینما تمام عیار بود. به جای فیلمنامه نویسی شبنامه نویسی باب شده بود. اهانت به هم، متهم کردن یکدیگر شده بود قاعده بازی آن روزگار. در چنین شرایط شگفت انگیزی قرعه فال به نام من خورد و من صد البته با کمال میل پذیرفتم و افتخار میکنم که چنین مسئولیت سنگینی را پذیرفتم و همه وجودم را وقف بازگشت آرامش به سینما و رونق این هنر مهم کردم. امسال سینما را در مسئولیتهای فرهنگی قبلیام دنبال میکردم.
چرا معتقدید دوران بیسابقهای را در مدیریت سینمای کشور پشت سر گذاشتهاید؟
در گذشته سینمای ایران، هنگامی که دوران مدیریت یک فرد تمام میشد وی و همه همکارانش مدیریت سینمایی را ترک میکردند و نیروهای جدید جای آن را میگرفتند. مدیران پیشین از سینما دل میکندند و میرفتند. بنده بعد از دو سال برای اولین بار در باره سینما سخن میگویم و آن هم اجبارا. به هر حال هرکسی دورانی دارد و تمام میشود. باید اجازه داد مدیران بعدی کار خودشان را بکنند. در همه دورهها هم همین بود. ما هر اقدامی در سازمان سینمایی کشور انجام میدادیم با مخالفت و واکنش منفی روبهرو میشد و جریانی رسانهای از نقطهای آغاز میشد، به سرعت به مجلس کشیده میشد. برای هر اقدام مهم و بیحاشیهای حتی برای دیجیتال کردن سینماهای کشور که اقدام بدیهی و البته بسیار مهمی بود، بارها به کمیسیون فرهنگی مجلس فراخوانده شدم. نصب سیستم دیجیتال حتی به اقدامی صهیونیستی تفسیر شد. گفته میشد در داخل این دستگاهها قطعهای یافت شده که از رژیم صهیونیستی است. در صورتی که همه میدانند تنها دو سیستم وجود دارد آمریکایی که آن موقع 300 میلیون تومان قیمت داشت و سیستم ارزانتر هندی. حالا پیدا کنید رابطه این اقدام را با صهیونیسم جهانی. بروید بررسی کنید این سخنها از کجا نشر یافت و چرا؟ همان روزهای اول موسسه فرهنگی بهوسیله آنها تاسیس شده بود ولی هنوز مجوزها صادر نشده بود. این موسسه مشکل حقوقی داشت، آقای وزیر معتقد بودند نمیشود مقامات عالیرتبه را بدون موافقت آنها به عنوان هیات امنای یک موسسه سینمایی قرار داد. دوماه تهدید تلفنی و پیامکی میشدیم که این موسسه را ثبت کنید. مدام به مجلس میرفتیم؛ مثلا برای جشنواره افق که اساسا غیرسینمایی بود. ماجرای سگهای زرد که هیچ ارتباطی به من نداشت بنده را بارها به این طرف و آن طرف کشاند و نمایش هر فیلمی و برگزاری هر جشنواره با موجی از تخریبها و تهدیدها روبهرو بود. با همه چیز کار داشتند. هر انتصابی با موجی از مخالفتها روبهرو میشد. حتی مشاور حقوقی سازمان را وادار به استعفا کردند. بروید بررسی کنید چرا چندین بار مجمع عمومی خانه سینما به تعویق افتاد؟ محققان بیطرف بررسی کنند ماجرای فیلم رستاخیز از کجا شروع شد؟ ماجرای فیلمهایی که بارها ما را به دادگاهها کشاند از کجا آغاز شد؟ واقعا محققان و دانشجویانی بروند و بررسی کنند چرا این هزینهها برای سینما و مدیران ایجاد میشود؟ حاشیههای جشنوارههای فجر را بررسی کنند. مقایسه کنند با دورانهای مختلف. فیلم دفاع مقدس میسازید، میگویند ضد جنگ! اجتماعی، میشود سیاهنمایی! بارها موج درست شد که سینمای ایران غمگین است، پس کو امید؟ کو لبخند؟ فیلم کمدی ساخته میشود، میگویند سینما از دست رفت، شد سرگرمی! جایزه میگیرد، میشود سینمای جشنوارهای. نمیگیرد، میگویند عدم حضور سینما در جهان! این است ماجرای این سالهای سخت مدیریتم در سینما. برخی از همین فیلمهایی که الان اکران شدهاند، در دورهای خط قرمز بودند. بررسی کنید چه کسانی با انتشار مطالب شگفت انگیز همه دستگاهها را علیه برخی از فیلمها بسیج کرده بودند.
چرا هیچکس چیزی نگفت؟
یکی از مهمترین چالشهای دورانم رکود سینما و بهتر بگویم مرگ تدریجی سینمای ایران بود. مخاطبان سینمای ایران به کمتر از یک میلیون نفر رسیده بود. فروش سینما حدود 20 میلیارد تومان بود. هرگز فراموش نمیکنم یکی از سینماداران گفته بود (با پوزش) «اگر سینمایش را به توالت عمومی تبدیل کند درآمد بیشتری دارد» و راست هم میگفت. تقاضایی که سینماداران از ما داشتند این بود که سازمان سینمایی حداقل پول آب یا برق سینماها را بپردازد. خب چطور شد که فروش سینماها از 25 میلیاردتومان در سال به حدود 200 میلیارد رسید؟ چطور شد موجی سینماسازی راه افتاد؟ چگونه بیشتر سینماهای کشور تجهیز و بسیاری از آنها بازسازی شد. موج سینماسازی در کشور چطور راه افتاد. در این سالها، دهها سینمای جدید به ناوگان سینمایی کشور اضافه شد. برای جلوگیری از سیطره سینمای تجاری، گروه «هنرو تجربه» را به سینما اضافه کردیم و تلاش کردیم این بخش به غنای سینمای ایران کمک کند. راه را برجوانها و فیلم اولی بازکردیم. در جشنوارهها دست جوانها را با شهامت گرفتیم و بالا بردیم. جوانها هوای تازه و ایده نو وارد سینما کردند. واقعا این جوانها بوفه اکسیژن سینمای ایران شدند. البته آوردن جوانها هزینه داشت. خیلی از دوستان چندین ساله ام دلخور شدند. این جوانها در جشنواره 34 و 35 غوغا کردند. فیلمهای دفاع مقدس با نگاه غیر اکشن و غیرجنگی ساختند. نگاهها عوض شد. در فارابی هر سال نزدیک به 70 فیلم و بیشتر جوانان حمایت شدند و با کمکهای حداقلی بهترین فیلمها را ساختند. VOD راه افتاد. سینمای خانگی رونق گرفت. نمیخواهم گزارش کار بدهم. چون میدانم که ملاک قضاوتها اصلا این حرفها نیست. در جلسهای با من بحث میشد از سوی فرد موثری از مدیران برجسته، که چرا این همه سینما سازی؟ به صراحت میگفت شما دارید نقش حوزه هنری را با موج سینماسازی کمرنگ میکنید؟ بنابراین چه فایدهای دارد بگویم در شهرهای مختلف از جمله مشهد، شیراز، اصفهان برای راه اندازی دهها سینما چه کردیم؟ خیلی چیزها از مقوله تشکیک است. جالب است وقتی جلوی قاچاق فیلمهای میجر را که اقدامی پرمفسده و زشت بود گرفتم متهم شدیم به حمایت از آمریکا! خوب یک روزی بررسی شود چرا عدهای اینقدر سنگ فیلمهای میجر را بر سینه زدند و وقت و انرژی ما را تلف کردن. واقعا نباید گروه تحقیق مثلا در مجلس درست شود و بررسی شود که چه هزینههایی سنگینی به نظام جمهوری اسلامی ایران برای بسته شدن خانه سینما تحمیل شد؟ و چرا چنین شد. این خانه سینما چه ضرری برای نظام و انقلاب و کشور دارد؟
چرا تلاش نکردید فضا را برای فعالیت مفاخر هنری و فیلمسازان بینالمللی سینمای ایران مانند مرحوم کیارستمی، آقای فرهادی و دیگر فیلمسازان برجسته را در کشور فراهم کنید؟
این سوال را باید کسانی پاسخ بدهد که لشکر سیاسیون را وارد سینمای ایران کردند. آنها که برای منافع کوتاه مدت منافع نظام و مردم و سینما را ندیدند. شرایط کار به اندازهای برای ما سخت بود که هنگامی که بنده سر فیلمبرداری «دلم میخواد» آقای فرمانآرا رفتم، حاشیههای زیادی برای بنده و این فیلم به وجود آمد. درصورتی که سر صحنه خیلی فیلمهای دیگر هم میرفتم. بهویژه فیلمهای ارزشی و دفاع مقدسی که واقعا آرزوی قلبیام بودند نه سیاسی. معتقد بودم باید از همه سینما مراقبت کنم. کیارستمی جرمش چه بود؟ چرا نباید در خانه خودش تجلیل میشد؟ کیارستمی جز اینکه نام ایران را پرآوازه کرده بود جرمش چه بود؟ تنها تجلیلی که از مرحوم کیارستمی در کشور صورت گرفت در دوران مدیریت بنده و در جشنواره جهانی فیلم فجر بود. در مراسم تشییع جنازه ایشان پسر آقای کیارستمی گفتند که پدرشان معتقد بودند تجلیلی در سازمان سینمایی کشور از ایشان صورت گرفت برای ایشان بسیار لذت بخش بود چون در خانهاش بود. و همواره از این تجلیل به عنوان یک خاطره خوب یاد میکردند. بسیاری از این مفاخر هنری به ایران عشق میورزیدند و برای نظام جمهوری اسلامی احترام قائل بودند. احترام به کیارستمی منافاتی به توجه به طیفهای دیگر سینما نداشت. از مرحوم سلحشور گرفته تا دیگر سینماگران، تا توجه ویژه به جشنواره عماد. به هر حال من روی صندلی پدری بودم. البته الان دیگر نیستم و خیلی حرفها را راحت میتوانم بگویم. اگرچه الان زمانش نیست.
آیا در دوران مدیریت خود در سازمان سینمایی برای بازگشت هنرمندانی مانند آقای وثوقی به کشور تلاش کردید؟ چرا شرایط بازگشت و فیلمسازی مجدد آقای بیضایی در کشور مهیا نشد؟ درباره گشایش در ممنوع الفعالیت بودن محترمانه برخی هنرمندان مانند مرحوم ناصر ملک مطیعی چه اقداماتی انجام دادید؟
در شرایط کنونی فعالیت بسیاری از هنرمندانی که در داخل کشور حضور دارند با چالشهای جدی مواجه شده و حاشیههای زیادی به همراه داشته است. در نتیجه ورود به موضوعاتی مانند بازگشت هنرمندانی که در خارج از کشور حضور دارند با حواشی و هزینههای بسیار زیادی همراه خواهد بود و اصلا مسأله امروز سینمای ایران نیست. برخی از بزرگان مانند آقای بیضایی واقعا مشکلی ندارند برای بازگشت. البته بنده در طول دوران مدیریتم چند بار با آقای بیضایی به صورت تلفنی صحبت کردم و قرار شد شرایط فعالیت ایشان در کشور فراهم شود. ایشان فیلمنامهای را برای ما ارسال کردند که فیلمنامه به صورت کلی مورد موافقت قرار گرفت. با این وجود آقای بیضایی معتقد بودند فیلمنامه باید در جزئیات نیز مورد موافقت قرار بگیرد که در نهایت چنین اتفاقی رخ نداد و ایشان نیز ترجیح دادند فعالیت خود را در خارج از کشور ادامه بدهند.
چرا فیلمهای مهم سینمای ایران گاه به صورت سلیقهای توقیف میشوند؟
مسأله توقیف برخی فیلمهای سینمای ایران از مقولههای تشکیکی است. در موارد بسیاری نگاهها سلیقهای و گاه سیاسی است و مبنای روشن ندارد. شاید نمونه بارز این رویکرد فیلم «رستاخیز» ساخته آقای درویش بود. بنده تلاش کردم این فیلم را از وضعیت تعلیق خارج کنم. حتی در برخی مقاطع این فیلم به اکران نیز نزدیک شد. با این وجود به برخی دلایل این اتفاق رخ نداد که بنده از بیان جزئیات آن معذورم. با این وجود شرایط به شکلی رقم میخورد که ما نگران جان آقای درویش بودیم. خوشبختانه دوران مدیریتم کمترین فیلمها توقیف شد و فیلمهای فراوانی بهویژه در هنر و تجربه به نمایش درآمد. کمترین توقیف در دوران گذشته بود. با این حال فیلمی مانند «عصبانی نیستم» که پیش از من ساخته شده بود با مشکل جدی روبهرو شد و واقعا به خط قرمز تبدیل شده بود. اما همین فیلم اخیرا نمایش داده شد. فیلم خانه پدری بعد از یک روز نمایش با موج حمله روبهرو شد. اما الان آن فضاها درست نمیشود. فیلمهای دیگری نمایش داده شد که با حاشیههای فراوان روبهرو بودند اما الان میتوانند به نمایش دربیایند. چرا؟ چون برخی اتفاقات برای برخی حرام برای عدهای مکروه برای عدهای دیگر میتواند مستحب باشد. مهم این است که رابطه شما با برخی چگونه باشد و مهم این است که عدهای در بیرون کمین نکرده باشند، برای تخریبتان!
احتمالا دنبال سهمخواهی بودند؟
گفته شد دوران مدیریتم شاعرانه بود. متاسفانه شاعر نیستم ولی خوشحالم که ادبیات غیرقابل تحمل آن دوران به ادبیات شاعرانه تبدیل شد و در سینما زبان ادب و شعر و احترام جایگزین اتهام زنی و شبنامه نویسی شده بود. به هیچ بحرانی دامن نمیزدیم. سینماگری اگر مشکل پیدا میکرد کنارش بودیم. تنهایش نمیگذاشتیم. بنای ما بر حل مشکل سینما بود نه مشکل آفرینی. خوب سینما هم مشکلات خودش را دارد. گردش مالیاش بالاست. عدهای در سینما فقط به پول فکر میکنند. آنها ادبیاتشان البته چیز دیگری است. آنها هم به نوبه خودشان عامل فشار بودند. هم نفوذ سیاسی دارند و هم نفوذ اقتصادی و زبان مدیریت کشور را هم خوب بلدند. گاه فریاد واسینما سر میدهند و گاه فریاد وااسلاما، ولی پشت همه آنها سهم خواهی است و بس. خوب من اینها را خوب میدانستم و دیگر برای اینها هم مطلوب نبودم. اینها با هجوم جوانها به سینما مخالف بودند. آنها همدم روشنفکران میشوند آخر روشنفکریاند، زبان سیاسیون را خوب بلدند و در جلسات خصوصی فریاد فرهنگ و ارزشها سر میدادند. وقتی که در جشنوارههای جهانی حضورمان کمرنگ بود میگفتند چرا؟ وقتی که جایزههای جهانی به صدها جایزه در سال رسید بازهم گفتند راستی چرا؟ اسکار گرفتیم، گفتند، چرا؟ نگرفتیم باز هم گفتند، چرا؟ بگذریم. خلاصه دوران جالبی بود و برایم آموزنده بود. کاش خاطراتم تمام شود و زمان انتشارش هم البته برسد. جالب خواهد بود. ماجراهای قصههای خانم بنیاعتماد تا داستانهای فیلم رستاخیز، تا حاشیههای جشنواره فجر و تا رفتارهای دوگانه و چندگانه و تا هوش و ذکاوت برخی در اداره کردن مدیران سینمایی و غیر سینمایی و البته بخش غمانگیز این داستان سینماگرانی اند که دلشان برای فرهنگ و کشور میسوزد و به این گروه و آن دسته وابسته نیستند. بهویژه جوانانی که میخواهند راهی پیدا کنند برای نمایش خلاقیتهای خود.
از اینکه چنین پستی را پذیرفتید، پشیمانید؟