یک چالش کلیدی در سیاست جهانی آمریکا
در سال های اخیر، وقوع برخی تحولات خاص در عرصه سیاست بین الملل و مخدوش شدن اعتبار و اراده آمریکا در نشان دادنِ واکنش مقتضی به این تحولات سبب شده تا بسیاری از اندیشمندان حوزه سیاست خارجی آمریکا، با جدیت از ضرورت ترمیم قدرت بازدارندگی این کشور در سطح بین المللی سخن بگویند. موضوعی که به یک چالش بزرگ برای سیاست جهانی واشینگتن تبدیل شده است.
بازتاب– ایالات متحده آمریکا، پس از پایان جنگ جهانی دوم و ایجاد یک نظم جهانی جدید و غربمحور که خود در راس آن قرار داشت، سعی داشته و دارد تا سیاست خارجی خود را به شیوه ای تنظیم کند که نه صرفا منافع ملی این کشور را تامین کند بلکه در سطحی وسیع تر، پرستیژ بین المللی و جایگاه جهانی که آمریکا برای خود قائل است را نیز تقویت کرده و بهبود بخشد. رویه ای که پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر در اوایل دهه 2000 میلادی، ماهیت جدی تری را به خود گرفت و اساسا در همین بحبوحه بود که واشینگتن به دو کشور مهم در منطقه غرب آسیا یعنی عراق و افغانستان حمله کرد و با مخالفت های بین المللی چندانی نیز رو به رو نشد.
در واقع، فضای جهانی و قدرت آمریکا در عرصه بین المللی از موقعیتی برخوردار بود که اغلب بازیگرانِ حاضر در سیاست بین المللی، موقعیت هژمونیک آمریکا را قویا باور داشتند و می دانستند که کنشگری و فعالیت در نقطه مقابلِ این کشور می تواند تبعات منفی قالب توجهی را برای آن ها داشته باشد. آمریکا در عینِ اینکه قدرت هژمونیک جهان بود، از توان بازدارندگی بالایی نیز برخوردار بود.
توان بازدارندگی که بر 2 پایه اساسی و محوری استوار بود:
اولا اراده جدی آمریکا در پیشبرد مواضع و دستورکارهایش و ثانیا، اعتبار و نفوذ مواضع آمریکا نزد کشورها و کنشگران مختلف جهانی. با این حال، هر چه از دهه 2000 میلادی فاصله می گیریم و به شرایط کنونی می رسیم، وضعیت برای آمریکا به ویژه از حیث بنیانهای اصلی تشکیل دهنده توان بازدارندگی آن در سطح جهان، بد و بدتر می شود.
زمانی دولت باراک اوباما در بحبوحه بحران و جنگ داخلی سوریه تهدید کرد که استفاده از سلاحهای شیمیایی در میدان های جنگ این کشور، به مداخله نظامی آمریکا ختم خواهد شد. با این حال، دولت آمریکا علیرغم انجام برخی حملات شیمیایی در سوریه (که آمریکا مدعی بود نظام سیاسی سوریه در پسِ آن ها است)، دست به هیچ اقدامی نزد.
در نمونه ای دیگر، در ماجرای عقب نشینی نیروهای آمریکایی از اففانستان نیز شاهد بودیم که جدای از چالشهای جدی که این مساله برای اعتبار آمریکا در سطح بینالمللی ایجاد کرد، واشینگتن به هیچ عنوان نتوانست در برابر عهدشکنی های بعدی گروه طالبان و عمل به تعهداتش واکنشی نشان دهد. در مورد کُردهای سوری که در مجاورت مرزهای مشترک با ترکیه قرار دارند نیز دولت ترامپ یک فاجعه تمام عیار را برای آبروی بین المللی آمریکا خلق کرد.
این دولت عملا کُردهای سوری را برخلاف تمامی وعده هایش مبنی بر حمایت از آن ها، در برابر تجاوز ارتش ترکیه به مناطق تحت کنترل آن ها در شمال سوریه(در بجبوحه جنگ داخلی سوریه)، تنها گذاشت. موضوعی که در ماجرای جنگ اوکراین نیز تکرار شد و جهان به عینه دید که آمریکا در عرصه میدانی علی رغم تمامی هشدارهای خود به روسیه مبنی بر عدم حمله به اوکراین، نتوانست حمایت میدانی و عملی چندانی را از این کشور از خود نشان دهد و صرفا محدود به اعطای کمک های مالی و تسلیحاتی به اوکراینی ها شده است.
به نظر می رسد جهان و به طور خاص رقبا و مخالفان آمریکا و نظم آمریکایی در سطح نظام بینالملل، به این درک راهبردی رسیده اند که قدرت بازدارندگی آمریکا عملا منسوخ شده و این کشور، اولا اراده و توان کافی جهت مقابله با طرف های مخالف با خود را ندارد و ثانیا، اعتبار آن نیز به ویژه نزد متحدانش در عرصه بین المللی، به شدت مخدوش شده و آن ها دیگر آمریکا را به مثابه یک حامی امنیتی مقتدر که می توان به آن تکیه کرد نمی بینند.
مساله ای که شاید نمودهای عینی خود را اکنون در فاصله گرفتن کشورهای مهم عرب حاشیه خلیج فارس نظیر امارات و عربستان از آمریکا و نزدیک شدنشان به چین و روسیه و حتی ایران نشان می دهد. موضوعی که در کلیت خود به یک چالش مهم و قابل توجه برای سیاست جهانی آمریکا تبدیل شده است.