آدمربایی به خاطر یک مشت دلار
اوایل تیر امسال مرد جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و گفت: لحظاتی قبل سرنشینان یک خودروی سمند مرا ربودند و ۱۳۰ هزار دلار پولی را که همراهم بود سرقت کردند. یک موتورسوار هم آنها را اسکورت میکرد.
وی در تشریح این ماجرا گفت: من شاگرد صرافی هستم. ساعاتی قبل شاهرخ، صاحب صرافی، با من تماس گرفت و گفت ۱۳۰ هزار دلار قرار است برای او بیاورند اما از آنجایی که خودش در تهران نبود، از من خواست آنها را تحویل بگیرم. طبق هماهنگیهایی که با شاهرخ شد، دلارها را به مقابل خانهام در شرق تهران میآوردند.
به گزارش ایران،سروش گفت: برای گرفتن دلارها به مقابل در رفتم و پسر جوانی که پیک بود ۱۳۰ هزار دلار را برایم آورد و بعد از اینکه مطمئن شدم دلارها اصل و تعدادشان درست است، پسر جوان رفت. خواستم وارد خانه شوم که ناگهان یک خودروی سمند مقابل پایم نگه داشت. یکی از دو سرنشین خودرو پیاده شد و با معرفی خود به عنوان مأمور پلیس و به این بهانه که از من به خاطر تخلفات ارزی شکایت شده مرا سوار خودرو کردند اما راننده یک خیابان بالاتر ایستاد. ناگهان راننده اسلحهای به سمت من گرفت و گفت دلارها را بده. از ترس دلارها را به او دادم و آنها مرا از ماشین پیاده کردند. در تمام این مدت مرد موتورسواری هم خودرو را اسکورت میکرد که بعد از رفتن سرنشینان خودروی سمند، دنبال خودرو به راه افتاد.
سرنخی از متهمان
با اظهارات مرد جوان، بلافاصله کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی به دستور بازپرس سهرابی وارد عمل شدند. کارآگاهان در نخستین گام به سراغ دوربینهای مداربسته خیابان محل سکونت سروش و خیابانی که او را رها کرده بود رفتند.
بازبینی دوربینها ادعای سروش را تأیید میکرد و مأموران موفق شدند شماره پلاک خودروی سمند را بهدست آورند. با مشخص شدن شماره پلاک، هویت مالک آن شناسایی و ایمان دستگیر شد. بررسیها نشان میداد که ایمان یکی از متهمان آدمربایی است.
وی در بازجوییها به آدمربایی و سرقت ۱۳۰ هزار دلار اعتراف کرد. با اعتراف متهم جوان، 2 همدستش نیز شناسایی و دستگیر شدند. به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی پایتخت متهمان در اختیار کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی قرار گرفته و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چه شد که نقشه سرقت و آدمربایی کشیدید؟
مدتی قبل ۱۶۰ هزار دلار به شاهرخ فروختم اما او پول دلارها را پرداخت نکرد. از طرفی هر روز هم قیمت دلار بالاتر میرفت. به او گفتم یا دلارها را برگردان یا پولش را بده اما هر بار که سراغ پولم را گرفتم، بهانهای آورد و چون هیچ مدرکی نداشتم که دلارها را از او بگیرم، نمیتوانستم از شاهرخ شکایت کنم. برای همین تصمیم گرفتم خودم تسویهحساب کنم.
با شاهرخ چطور آشنا شدی؟
شاهرخ بازرگان بود و من هم در کار تجارت و بازرگانی هستم. در همین داد و ستدها با شاهرخ آشنا شدم.
۱۶۰ هزار دلار را از کجا آورده بودی؟
سرمایهام بود. وقتی به خارج از کشور میرفتم، هر چقدر دلار اضافه میآمد نگه میداشتم. چند باری هم ۵ هزار دلار ۵ هزار دلار خرید کردم. خلاصه که دلارها را نگه داشتم تا ۱۶۰ هزار دلار شد.
از کجا متوجه شدی که آن روز قرار است برای سروش دلار بیاورند؟
خیلی وقت بود که شاهرخ و سروش را زیر نظر داشتم. تقریبا از همه کارهایی که در روز انجام میدادند مطلع بودیم و به همین دلیل آن روز خیلی زود متوجه شدیم که شاهرخ ۱۶۰ هزار دلار را خریداری کرده است.
اما یکی از همدستانت گفته چون میدانستید که شاهرخ در کار قاچاق دلار است تصمیم به سرقت گرفتید؟
نه، به خاطر اختلاف حساب بود.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
همه بچهمحل بودیم. آنها به پول نیاز داشتند برای همین وقتی به 2 نفر از هممحلیهایم که رفیقان قدیمیام بودند گفتم که میخواهم دلارهایم را بگیرم و پول خوبی به شما میرسد، آنها قبول کردند همراه من بیایند.
قرار بود به همدستانت چقدر پول بدهی؟
به موتورسواری که اسکورتم کرده بود ۱۰۰ میلیون تومان دادم. اما همدستم که داخل خودرو بود هنوز سهمش را دریافت نکرده است.
اسلحه را از کجا آورده بودید؟
اسلحه نداشتیم. ما فقط او را تهدید کردیم.