داستان‌های چارلز دیکنز با بیانی جدید و خفن چاپ شدند

    کد خبر :715606

کتاب «داستان‌های دیکنز» نوشته والری ویلدینگ به‌تازگی با ترجمه محمود مزینانی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «ادبیات خفن» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

نویسنده کتاب درباره آن می‌گوید چارلز دیکنز بیش از ۲ هزار شخصیت داستانی خلق کرده و در دنیای او می‌توان قاتلان، جانیان، خل و چل‌ها، حقه‌بازها، دختران جوان زیبا و عجوزه‌های شرور، مهربان و سنگدل، بی‌گناه و گناهکاران زیادی پیدا کرد. والری ویلدینگ می‌گوید داستان‌های دیکنز، هرکدام کتاب‌های قطوری هستند که نمی‌شود در حالی که منتظر اتوبوس مدرسه هستیم، آن‌ها را تندتند ورق زد و خواند. اما مردم دوران ملکه ویکتوریا تا دلتان بخواهد وقت داشتند و راستش بهترین دلیل برای خواندن رمان‌های دیکنز هم، همان بیکار بودن است.

با این‌رویکرد و بیان طنز، نویسنده کتاب پیش‌رو، ۱۰ داستان از چارلز دیکنز را انتخاب کرده که کوتاه‌تر و همچنین، بسیار متفاوت‌تر از آن‌چه مردم دوران ویکتوریا عادت داشتند، بازنویسی شده‌اند. به‌این‌ترتیب، کتاب «داستان‌های دیکنز» این‌گونه به مخاطب معرفی می‌شود: داستان‌های دیکنز به شکلی که پیش از این، ندیده‌اید!

داستان‌های کتاب که از ۱۰ تا ۱ مرتب شده‌اند، به این‌ترتیب‌اند:

«داستان ۱۰: سرود کریسمس/ پرونده ۱۰: دیکنز _‌ آقای آقاها این مرد خفن»، «داستان ۹: یادداشت‌ها _ وقایع‌نگاری پیکویک/ پرونده ۹: خدمتکاران دوران ویکتوریا»، «داستان ۸: دامبی و پسر/ پرونده ۸: به حرکت درآمدن»، «داستان ۷: دوران مشقت/ پرونده ۷: جرم»، «داستان ۶: مغازه عتیقه‌فروشی/ پرونده ۶: به این می‌گویند سرگرمی!»، «داستان ۵:‌ آرزوهای بزرگ/ پرونده ۵: لندن زشت و کثیف»، «داستان ۴: اولیور تویست/ پرونده ۴: نوانخانه»، «داستان ۳: داستان دو شهر/ پرونده ۳: مجازات»، «داستان ۲: نیکولاس نیکلبی/ پرونده ۲: داستان مدرسه» و «داستان ۱: دیوید کاپرفیلد/ پرونده ۱: کودکان کار»

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

۳. وحشت مقدس

زندان‌های بریتانیا را بدترین زندان‌های اروپا می‌دانستند. مکان‌های ترسناک و کثیفی که هدف از ساخت آنها این بود تا کسانی را که جرمی مرتکب می‌شدند، در آنها نگهداری کنند، ولی همیشه تعداد زندانیان آنها بیش از ظرفیتشان بود. به‌خصوص زندان نیوگیت جایی بسیار وحشتناک، با سلول‌های تاریک و سرد بود. زندانیان قوی‌تر پتوی ضعیف‌ترها را می‌دزدیدند و آنها هم مجبور بودند سرمای عذاب‌آور زندان را تحمل کنند. یک بار در نمازخانه زندان نیوگیت چشم دیکنز به نیمکت خاصی افتاد؛ نیمکتی سیاه و میخ‌کوبی شده که جای مخصوص زندانیان محکوم به مرگ بود. دیکنز می‌گوید کسانی را که قرار بود بمیرند، در آخرین یک‌شنبه قبل از مرگ‌شان روی این‌نیمکت می‌نشاندند و مجبورشان می‌کردند به دعاهایی که برای آمرزش روح گناهکارشان خوانده می‌شد گوش کنند و «به دعاهای مراسم تدفین خودشان پاسخ دهند.» هدف از این کار این بود که به زندانیان دیگر هشدار داده شود حواسشان به طرز رفتارشان باشد. نمازخانه زندان وندزورث سیستم متفاوتی برای خودش داشت. تمام زندانیان در اتاقک‌هایی باریک شبیه تابوت‌هایی ایستاده می‌ایستادند. آنها غیر از کشیش هیچ‌کس دیگری را نمی‌توانستند ببینند، حتی همدیگر را نه می‌توانستند ببیند و نه با هم حرف بزنند.

به گزارش مهر،وقتی زندان‌ها بیش از حد شلوغ می‌شد، کشتی‌های کهنه‌ای که دیگر به درد دریانوردی نمی‌خوردند، در نزدیکی مصب رود تیمز لنگر می‌انداختند تا مجرمان را سوار آن کنند. مگ‌ویچ در «آرزوهای بزرگ»، تازه از یکی از همین کشتی‌های اسقاطی فرار کرده که برای بار اول با پیپ روبه‌رو می‌شود.

این‌کتاب با ۲۵۶ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۴۴ هزار تومان منتشر شده است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید