«شکوهی» به ندای دل عاشقش گوش می‌داد و به سفارش جان صادقش شعر می‌سرود

    کد خبر :69754

رضا اسماعیلی در یادداشتی ضمن گرامیداشت مرحوم «غلامرضا شکوهی» از وی به عنوان «شکوه غزل آیینی کشور» یاد کرده و می‌گوید: «شکوهی» به ندای دل عاشقش گوش می‌داد و به سفارش جان صادقش شعر می‌سرود.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس؛ رضا اسماعیلی شاعر کشورمان در گرامیداشت یاد و خاطره مرحوم غلامرضا شکوهی غزلسرا یادداشتی نوشته که در ادامه تقدیم می‌شود.

به نام خدا

شکوهِ غزل آیینى

مُحرّم و صفر سال گذشته که برای داوری «شعر عاشورایی» با استاد شکوهی تماس گرفتم و آن بزرگمرد با بزرگواری تمام پذیرفت، هرگز فکر نمی‌کردم با گذشت کمتر از یک سال، خبر پر کشیدن آن طاووس هزار جلوه شعر آیینی را بشنوم و دریغ گوی او باشم! هر چند این خبر برای من که از هم نفسی و همسایگی او به خود می بالیدم و از زمزمه غزل های روح نوازش، سرمشق عشق و روشنی می گرفتم، تلخ و جانکاه است، ولی برای روح پر فتوح او که مرغ خوشخوان باغ ملکوت بود، این تولد دوباره که از «اصل» و «وصل» خبر می دهد، خبری خجسته و فرخنده است. و به راستی نیز آزادی از قفس تن برای مردان خدا، همواره خبری خیر و خجسته است، چنان که حضرت مولانا می فرماید:

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند بهر تنم

غلامرضا شکوهی، شکوه غزل آیینی بود. ادیب و سخنور روشن اندیش و دقیقه یابی که مجهز به دانش و بینش ادبی و دینی بود و در طول نیم قرن شاعری، شیوه تعامل و سلوک شاعرانه و عاشقانه با کلمات را آموخته بود.

شکوهی از تبار شاعرانی بود که سر بر آستان جانان داشت و از جان و جهان روحانی خود سفارش می‌گرفت. او در خلوت روحانی خویش، فارغ از های و هیاهوی جشنواره‌ها و کنگره‌ها، تنها به ندای دل عاشقش گوش می‌سپرد و به سفارش جان صادقش شعر می‌سرود. او شعر سرودن برای بزرگان دینی را، رسالت ذاتی یک شاعر مسلمان می دانست، و همواره بر این باور و اعتقاد مقدس پای می‌فشرد، و با افتخار در این راه گام بر می داشت. او بر این اعتقاد و باور بود که شاعر آیینی باید روزنه ای به جان کلمات پیدا کند و به مدد «دانش و بینشی» عمیق و اجتهادی پیامبرگونه، در سیر و سلوکی عاشقانه و کشف و شهودی عارفانه، با جانِ کلمات به «سماع» برخیزد و از ژرفای اقیانوس کرانه ناپدید واژگان و کلمات، به استخراج گوهرهای ناب معنا دست یازد.

غزل های دینی و آیینی آن ادیب جان آگاه و مهرپرور، به خاطر سلامت مضمون، برخورداری از جوهر اندیشه، حکمت و معرفت دینی، و همچنین آراستگی به زیورهای کلامی، سرمشق خوبی برای نسل شاعران آیینی این روز و روزگار است. شعری به تمام معنا اصیل، فاخر، سرشار از تازگی و طراوت، و به دور از کژتابی های اعتقادی و آسیب ها و انحرافات بعضی از شعرهای آیینی امروز ما.

هر چند فقدان آن شاعر کمال کیش و جمال اندیش برای جامعه ادبی ما، خسرانی بزرگ است، ولی از آنجا که ما بر این باوریم که «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق»، با حفظ میراث شاعرانه اش، نام و یادش را بر سینه زمانه ی فراموشکار داغ می زنیم و با زمزمه غزل های آسمانی اش، راه روشنش را پاس می داریم. با آرزوی آمرزش و آرامش برای شکوهی عزیز که به راستی «شکوه شعر آیینی» بود، به عنوان حُسن ختام، غزلی رضوی از او را با هم زمزمه می کنیم:

مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی‌کنم
تا مدح توست، لب به سخن وا نمی‌کنم

معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
مــن با پیاله دست به دریــا نمـی‌کنم

در وصفت آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حـــرف دارم و بـالا نمی‌کنم

آنـقدر سـر بلنــد بر ایـــوان نشستـه‌ام
کز خانـه هم به جــز تو تمـاشـا نمی‌کنم

من ذره‌ام که خانه خورشید خویـش را
از هیچ کس به جــز تو تقاضــا نمـی‌کنم

ای گنبد همیشه مُطهر به عطــر اشک!
جــز در حــریم کوی تو مــاوا نمـی‌کنم

در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی‌کنم

نامم اگر «غلامرضا» هست خویش را
بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـی‌کنم

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید