آقای وزیر آموزش و پرورش، اینها که گفتید یعنی چه؟!
مهرداد خدیر- در جملۀ «آموزش و پرورش از لاک خود بیرون بیاید» منظور از «آموزش و پرورش» کیست؟ خودشان را میگویند یا معاونان و رؤسای مناطق را خطاب قرار دادهاند؟
وزیر جدید آموزش و پرورش گفته است: «معتقدم آموزش و پرورش باید از لاک خود بیرون بیاید و با جامعه و مسایل واقعی جامعه و منطقه پیوند برقرار کند تا مسیر توسعه و پیشرفت بهتر فراهم شود».
آقای حاجی میرزایی در ادامه گفته است: «تصور ما این است که تحول بنیادینی که آموزش و پرورش از آن صحبت میکند در پرتو خلاقیتهای بومی و ایجاد چشماندازهای مشترک در هر شهرستان و منطقه قابل دستیابی است.»
این که وزیر جدید بعد مدتها حرف زده البته خبر خوبی است اما این حرفها واقعاً یعنی چه و آیا مدیران اداری و بوروکراتیک ما از تکرار این کلیگوییها و سرهم کردن یک مشت واژه مبهم خسته نمیشوند؟
«معتقدم» یعنی چه؟ مگر شخص به وزارت میرسد تا اعتقادات خود را اجرا کند؟ وزیر، قرار است برنامهای را که به رییس جمهوری ارایه داده و در مجلس شورای اسلامی بر اساس آن رأی اعتماد گرفته به اجرا بگذارد و چالش های آن را اعلام و در حد امکان رفع کند.
از جناب ایشان میتوان پرسید در جملۀ «آموزش و پرورش از لاک خود بیرون بیاید» منظور او از «آموزش و پرورش» کیست؟ خودشان را میگویند و دارند بلند بلند با خودشان حرف میزنند؟ یا معاونان و رؤسای مناطق را خطاب قرار دادهاند؟ این یک دستور است یا یک نظر و می شود بفرمایند چگونه از لاک خود بیرون بیایند؟
اصلا چرا در لاک خود فرو رفتهاند؟ چون احساس می کنند ابراز نظر برای آنان هزینه دارد.
منظورشان از «پیوند با جامعه و مسایل واقعی جامعه و منطقه» چیست؟ این همه حرف مبهم و کلی را برایشان نوشته اند یا واقعا نظر خودشان است؟
ما از ایشان میپرسیم: مسایل واقعی جامعه و منطقه کدام است؟
مگر میشود از «واقعیت» دم بزنید ولی خودتان آرمانی و ایدهآلی حرف بزنید؟
در جای دیگر گفتهاند «تصور ما این است….» همان جملهای که در آغاز آوردم و آن قدر ملال آور و تکراری است که تکرار نمیکنم.
دقیقاً مشخص نیست که منظور از کلمۀ «منطقه» در بند اول و دوم چیست؟ در بند اول به نظر منظور «خاورمیانه» است و در بند دوم «مناطق آموزش و پرورش»!
وقتی همه چیزاز مرکز دیکته می شود عبارت «در پرتو خلاقیت های بومی و ایجاد چشمانداز های مشترک در هر شهرستان و منطقه» یعنی چه؟ مشترک با کی؟ مشترک با چی؟ چشم انداز چی؟
این جور حرف زدن را اگر از دیپلمات ها بشنویم جای شگفتی ندارد. بعد از هر ملاقات می گویند: « دیداری سازنده بود»! حالا چی را ساخته اند که می گویند سازنده بود، مشخص نیست! یا همه عادت کرده اند بگویند «اراده دو کشور به این تعلق گرفته است که». از دیپلمات ها البته پذیرفتنی است اما سخنان کلی، غیر واقعی و بدون آمار از غیر دیپلمات ها را چگونه می توان پذیرفت؟
«تحول بنیادین….»؛ قابل دست یابی است یعنی چه؟ این تحول بنیادین، چیست که آموزش و پرورش از آن صحبت می کند؟ آموزش و پرورش مگر حرف میزند؟!
وزیر آموزش و پرورش که نباید این گونه صحبت کند. چگونه می توان از «واقعیت» سخن گفت و خود از واقعیت دور بود؟
اگر ایشان می خواهد واقعیت را بدانند واقعیت این است که آموزش و پرورش ایران، ناکارآمد است. بچه ها را نه برای زندگی که با ترس کنکور پرورش می دهند و به جای این که پرسش گری بیاموزند مدام باید خود را در معرض پرسش ببینند.
واقعیت این است که دو هفته به خاطر آلودگی هوا مدرسه ها تعطیل شد ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و باز بچه ها سر وقت امتحان دادند! چون قرار است امتحان بدهند و می دهند. طوطی وار حفظ می کنند و روی برگه می نویسند.
در نگاه واقع گرایانه جهان باید خود را باید با معیارها و مقولات ذهن انسان منطبق میکند اما در رئالیسم، این انسان است که خود را باید واقعیت جهان هماهنگ کند.
سخنان آقای حاجی میرزایی اما در کدام قالب، میگنجد؟
سالها پیش اجرا و کارشناسی یک برنامۀ رادیویی اقتصادی و نه سیاسی را بر عهده داشتم و روزی کارشناس دعوت شده نیامد. تهیه کننده گفت: جای نگرانی نیست. آقای فلان می آید و با حرف های کلی می تواند در هر زمینه ای صحبت کند! آن آقا البته هنوز هم صحبت می کند و در هر گفتاری با یک مشت کلمه مانند «زیرساخت، فرصت، ظرفیت و تهدید» جمله میسازد! موضوع چه اقتصادی باشد و چه سیاسی او می گوید:
«باید ظرفیت ها را به فرصت تبدیل کنیم» و بعد وقتی میپرسیم چگونه؟ پاسخ میدهد: با توسعۀ زیرساختها!
وزارت، یک مقام اجرایی است و کار وزیراجراست. نه که ندانیم 90 درصد بودجۀ آموزش و پرورش، صرف حقوق و مزایای کارکنان می شود و با 10 درصد باقی مانده و شاید کمتر هیچ کار خاصی نمیتوان کرد. اما همه چیز بودجه نیست.
اگر به خلاقیت بومی باور دارید چرا تنوع را به رسمیت نمیشناسید و چشم همه باید به مرکز باشد؟
مشکل این است که این گونه جملات، حاوی هیچ معنای خاصی نیست و نسبتی با واقعیت ندارد.
با سخنان کلی و مبهم و کلیشهای هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. بهتر است وزیر این روش را کنار بگذارد و سخنان ملموس بر زبان آورد و اگر نمی تواند – که بعید است بتواند- به کارهای معمول اداری مشغول باشد چرا که در ایران وزیر در واقع رییس وزارتخانه است تا وزیر.
از این رو می توان گفت اتفاقا آن «لاک»ی که آموزش و پرورش باید از آن بیرون بیاید همین طرحوارههای نظری و گفتمانی است که به واقعیت آموزش و پرورش هجوم آورده است.
کافی است به نظام آموزشی فنلاند یا فرانسه توجه کنیم تا مشخص شود مشکل اصلی بودجه نیست و اگر بنا بر اصلاح و تغییر باشد خیلی کارها میتوان کرد. اگر خود را از حصار واژههای مبهم و شعار و تکرار مکررات مکرر در مکرر رها کنیم.
به تعبیر شاعر:
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی است دیگر
منبع:عصر ایران