چرا رضا عطاران کار کودک را رها کرد؟
عوامل «محله گل و بلبل» ضمن مرور بخشی از ناملایمتها در زمینه برنامهسازی برای کودکان دلیل دوری هنرمندانی چون رضا عطاران و مجید صالحی از این حوزه را همین دشواریها دانستند.
سازنده «محله گل و بلبل» که سالهاست به همراه داریوش فرضیایی یا عمو پورنگ برنامههای مختلفی در تلویزیون روی آنتن بردهاند نوروز امسال یک مجموعه نمایشی با نام «بالشها» به تهیهکنندگی مسلم آقاجانزاده در کنداکتور شبکه دو داشتند که البته سال قبل برای شبکه نمایش خانگی تولید و توزیع شده بود. با این حال فروش موفق این مجموعه کودک باعث شد که تلویزیون آن را خریداری کرده و در شبهای نوروز ۹۸ پخش کند.
عوامل این مجموعه از جمله داریوش فرضیایی با شخصیت پندار»، احمد درویشعلیپور کارگردان و محمد درویشعلی پور نویسنده در گفتگویی درباره این مجموعه نوروزی و همچنین مشکلاتی که بر ساخت سریالها و برنامههای تلویزیونی مرتبط با کودک وجود دارد سخن گفتند.
پخش «محله گل و بلبل» که در ایام نوروز متوقف شده بود بعد از این ایام دوباره شروع شده است و عوامل به برخی از سوالات درباره این مجموعه نیز پاسخ دادند.
در بخش نخست این میزگرد درباره دشواریهای ساخت برنامه کودک در تلویزیون صحبت شد و حالا مشروح بخش دوم این گفتگو را در ادامه میخوانید:
* نوروز امسال مجموعه «بالشها» از تیم شما از شبکه دو سیما پخش شد مجموعهای که مثل دیگر کارهایتان کاراکتر، قصه و شخصیت پردازی کاملی داشت. چرا ما کمتر این درام و کاراکترسازی را در برنامههای کودک و حتی آثار عروسکی میبینیم و کمتر کودکان میتوانند تخیل خود را با برنامههای مربوط به خودشان پرواز دهند؟
احمد درویشعلیپور: اینکه شما بچهها را با تخیل خودشان رو به رو کنید کار راحتی نیست چون هم هزینه بر است و هم باید پشت آن فکر و برنامهریزی باشد. یکی از رموز موفقیت «بالشها» بکر بودن ایده آن بود. ما سراغ عنصری از زندگی رفتیم که هر انسانی با آن درگیر است و کسی نمیتواند بگوید با بالش ارتباطی ندارد. ما به هر یک از این کاراکترهای بالشی یک ویژگی بخشیدیم، یکی از دوران حاکم و پادشاه، یکی از خانه فقیرانه، یکی از خانه یک هنرمند میآید و هر یک از اینها میتواند ما به ازایی در دنیای واقعی داشته باشد و شاید خیلی از حرفهای بالشها حرف دل بچهها باشد.
ما در این بستر بچههای کار را هم درگیر کردیم و خواستیم در کنار جذابیتهای بصری که ایجاد شد محتوایی هم ارائه دهیم. البته خدا را شکر از آنجایی که پروژه در بخش خصوصی تولید شد کار را «محتوازده» نکردیم. خوشبختانه نه کسی از ما خواست اسپانسر داشته باشیم و نه پیام آموزشی خواستند ولی خود ما با طراحی دکور خوب، کاراکترهای جذاب و جذابیتهای بصری و همچنین محتواهای آموزشی اثر مورد علاقه خود را ساختیم که حتی از «محله گل و بلبل» هم تولید آن سختتر بود.
چنین کارهایی در تلویزیون کمتر است چون زحمت نیاز دارد. ما در این مجموعه ۱۵ تن پوش داشتیم، در بخشهایی که داریوش فرضیایی با این تن پوشها بازی دارد او تنها عنصر انسانی است که با ۱۵ عروسک حرف میزند که صداها از طرف دیگر میآید و تبحر زیادی نیاز دارد که بازیگر حواسش را متمرکز کند. راه بردن این تن پوشها و یا صحنههای درگیری این تن پوشها همه اینها سختیهایی دارد و ما با انگیزه بالایی سراغ این سختیها رفتیم.
* چرا شخصیتها را بالش انتخاب کردید؟
محمد درویشعلیپور: چون خاص و منحصر به فرد بود، ما سعی کردیم همه استانداردها را رعایت کنیم. ما این کار را با ایده و حوصله و زمان تولید کردیم پیش تولید این کار یک ساله بود، از صداپیشههای جوان هم کمک گرفتیم که استعدادهای جدیدی بودند. البته همیشه اولینها سخت هستند و ما سعی کردیم راه را باز کنیم وقتی من «بالشها» را میسازم این ریسک کمتر میشود تا بقیه هم در این راه قدم بگذارند. البته فکر نکنید پیدا کردن سرمایهگذار در این شرایط اقتصادی کار سادهای است چون ریال به ریال یک پروژه باید محاسبه شده و برای بازگشت آن برنامهریزی شود.
* فکر میکنید موفقیت به گونهای بوده که خود شما بخواهید آن را تکرار کنید؟
احمد درویشعلیپور: صد در صد، اطمینان داشته باشید اگر کاری موفق نباشد ضرر میدهد و ورشکست میشود مگر چند کارخانه تولید سی دی در ایران داریم؟ پس همه آمارها درباره تیراژ و فروش مشخص است. بنابراین وقتی با این آمار دیگران تشویق شوند که کار کودک تولید کنند ما هم خوشحال میشویم. من به کیفیت کار و حتی کپی بودن آن کاری ندارم همین که عدهای در این حوزه کار میکنند خوشحال هستم. من خودم هر فیلم انیمیشن که اکران میشود فرزندم را تشویق میکنم که برود و آن را ببیند تا حمایتی از کار کودک باشد.
* فکر میکنم شما فیلمهای کودک و انیمیشن را بیشتر از فیلمهای بزرگسال ببینید.
فرضیایی: فیلم میبینم ولی نه مثل دوستان!
احمد درویشعلیعلیپور: داریوش متخصص فیلمهای هندی است.
فرضیایی: اتفاقاً زمانیکه در هند بودم با یکی از بازیگران حرف میزدیم و آن بازیگر میگفت اطلاعات درباره فیلمهای هندی از من بیشتر است. (میخندد)
* به نظرم میتوان حتی روی فروش این مجموعهها برای کشورهای اطراف کار کرد.
زمانیکه من هند بودم قسمتهایی از مجموعه «بالشها» را برای دوستانم نمایش دادم و چند تا از تهیهکنندهها پیگیر امتیاز سریال بودند فرضیایی: زمانیکه من هند بودم قسمتهایی از مجموعه «بالشها» را برای دوستانم نمایش دادم و چند تا از تهیهکنندهها پیگیر امتیاز سریال بودند و به دنبال این بودند که ما امتیاز این مجموعه را به آنها بفروشیم و آنها همانجا دوبله کنند و جالب بود که زبان ما را نمیفهمید اما لذت میبرد و حتی میگفت میزانسن و دکور چقدر جالب و قشنگ است.
احمد درویشعلیپور: بله همین الان هم پیگیر هستند. اینقدر از «بالشها» استقبال شد که حتی عروسکهای آن هم در بازار ساخته شد، حتی به من پیشنهاد شد که عروسکها را در چین بسازند و از آنجا بیاورند اما من خواستم از خود ایران باشد و دوست داشتم همین جا کارآفرینی شود. اگر این بستر برای مجموعههای ما فراهم شود میتواند بسیاری از کالاهای خارجی را بگیرد و بچهها به جای خرید باربی و اسپایدرمن عروسکهای خودمان را میخرند.
خاطرهای را داریوش فرضیایی تعریف میکرد و میگفت به رستورانی رفتم و شخصی آمد و درخواست کرد که داریوش با فرزند او عکس بگیرد و بعد پسرش با لباسی عین شنل شخصیت پندار در «بالشها» برای عکس گرفتن آمده بود.
فرضیایی: بله درست است من جا خوردم که عین شنل مرا در مجموعه «بالشها» به خیاط داده بودند و برایش درست کرده بودند که یک عصا هم داشت.
* سختیهایی برای کار در شبکه نمایش خانگی وجود دارد که گاهی تولید سریال با این مدیوم با فراز و فرود فراوان و ریسک بالا همراه بوده است به ویژه در حوزه کودک مشهورترین و محبوبترین هنرمندان هم کمتر توانستهاند موفق شوند «بالشها» چقدر با این ریسک همراه بود؟
داریوش فرضیایی: خوشبختانه ما این ریسک را با موفقیت پشت سر گذاشتیم و «بالشها» فروش بسیار خوبی داشت.
احمد درویشعلیپور: خود ما هم سال ۹۰ به اسم «شبکه کودکِ عمو پورنگ»، پروژه دیگری تولید کردیم به هر حال هرکسی دوست دارد زحمتی که میکشد دیده شود، ما البته همیشه شرمنده محبتهای مردم بودهایم اما در رسانهای که فعالیت میکنیم این قدردانی را نمیبینیم. وقتی برای تولید «بالشها» به وزارت ارشاد رفتیم استقبال زیادی از ما شد چون آن زمان برای کودکان در شبکه نمایش خانگی سریال تولید نمیشد و الان است که دوستان دیگر دست به کار شدهاند و تولیدات دیگر هم راه افتاده است.
اکنون که چندین سال است در این حوزه کار میکنم میفهمم چرا افرادی مثل رضا عطاران، مجید صالحی و هنرمندان درجه یک از این حوزه رفتهاند محمد درویشعلیپور: سریالهایی در شبکه نمایش خانگی ساخته شده که شکست نخوردهاند و «بالشها» هم منهای شوآف، جزو معدود سریالهایی بود که توانست به سود برسد. این مجموعه به لحاظ نوع ساختار برای کودک به گونهای بود که خانواده آن را در سبد فرهنگی خود تهیه میکرد و همین الان هم استقبال زیادی میشود که فصل دوم این سریال را بسازیم.
ساخت کار کودک در تلویزیون بسیار سخت است و من اکنون که چندین سال است در این حوزه کار میکنم میفهمم چرا افرادی مثل رضا عطاران، مجید صالحی و هنرمندان درجه یک از این حوزه رفتهاند و دلیل بخشی از این مساله همان دیده شدن است.
* البته امثال عطاران، مجید صالحی، جواد رضویان و خیلیهای دیگر اتفاقاً در کار کودک هم به خوبی دیده شدند.
فرضیایی: پس چرا رفتند؟ چرا نماندند؟ من در این کار خیلی چیزها به دست آوردم تجربیات و نوعی علاقه و عشق را به دست آوردم اما در کنار این همه تجربه و کاری که همه هنرمندان در حوزه کودک صرف میکنند چقدر این تلاشها قدردانی میشود! ما فصل سوم «محله گل و بلبل» را با سختی فراوان روی آنتن بردیم و پخش این برنامه چند بار قطع شد.
محمد درویشعلیپور: البته این را هم بگوییم که جعفری جلوه مدیر شبکه دو خیلی برای این برنامه تلاش کرد و اگر تلاشهای او نبود فصل سوم این سریال ساخته نمیشد.
فرضیایی: بله با این حال من از برخی از مسئولان صداوسیما خیلی گله دارم. زمانی بود که برنامه ما دو هفته پخش نشد و یکی از مسئولان مرا دید من درباره عدم پخش برنامه با او حرف زدم و او سوال کرد که مگر برنامه پخش نمیشود که من تعجب کردم که چطور این مساله را نمیداند و قول داد پیگیری کند. سوال من این است که چرا باید اینقدر تبعیض بین گروه ما و دیگر هنرمندان و عوامل برنامهها باشد. وقتی عدهای از سوگلیها و بازیگرها به اداره کل روابط عمومی میروند و با مردم ارتباط برقرار میکنند چرا این امکان برای ما فراهم نمیشود.
زمان آقای ضرغامی هم فقط بازیگران او را میدیدند و ظاهراً فقط علاقه به بازیگران وجود داشت. من شنیدم آقای ضرغامی سال گذشته که زنده یاد خشایار الوند درگذشت پیکر او را بوسیده است به نظرم امروز او باید بیاید تابوت و پیکر برنامههای کودک را هم قبل از اینکه بمیرد، ببوسد!
او در طول ۱۰ سال دوره کاری خود فقط یک بار جلسهای با ما مجریان کودک تلویزیون برگزار کرد که در آن جلسه هم ما نتوانستیم با او حرف بزنیم. ما که نمیخواهیم با مدیران عکس بگیریم ما میخواستیم درد برنامههای کودک را بیان کنیم. ضرغامی زمانی که پیکر الوند را بوسید آن را به خاطر شادیهایی دانست که برای مردم بوجود آمد آیا ما کودکان را شاد نکردیم؟
* البته آقای الوند هم نارضایتیهایی زیادی از صداوسیما داشت و حتی از یکی از پروژهها هنوز طلبکار است و تمام دستمزد خود را دریافت نکرده بود اما زمان حیاتش کسی به این نکات توجه نداشت.
فرضیایی: بله من هم همین را میگویم آیا این اتفاق باید برای ما هم رخ دهد؟ من راضی نیستم هیچیک از مدیران بعد از مرگ ما بیایند و در مراسم تشییعمان شرکت کنند، این را صادقانه میگویم که دوست ندارم بیایند. ما کلی برای بچهها خنده آوردیم اما چه کسی این کارها را دید. چرا میخواهیم از مرگ دیگران برای خود جریان خبری درست کنیم. من خودم را نمیگویم و دغدغهام کار کودک، مجریان و برنامهسازان کودک هستند. وقتی انگیزهها را از ما بگیرند انگار عشق ما را گرفتهاند و ما را به سمت و سویی دیگر هدایت میکنند. ما عروسک نیستیم، فکر و ایده و تعلق خاطر داریم. من همان عمو پورنگی هستم که در میدان نقش جهان اصفهان یک میلیون نفر برای برنامهاش حضور پیدا کردند. من به عنوان پل ارتباطی برای صداوسیما و مردم بودم و اینها درد دلهای حدود ۲۰ سال کار من در این حوزه است.
محمد درویشعلیپور: من مصداقهایی از مردمی دارم که دائم به ما بازتاب میدهند و میتوانیم بگوییم ما قراردادمان را با خدا بستیم، شاهدمان هم فقط خودش است. کار کودک سخت است و کسی که در این عرصه موفق باشد موفقیت در عرصههای دیگر برایش کاری ندارد پیش از این هم شاهد بودهایم همه افرادی که در عرصه کودک کار موفق داشتند به راحتی در عرصه بزرگسال میتوانند موفق باشند از اکبر عبدی و آتیلا پسیانی و حسین پناهی تا عباس کیارستمی و بهرام بیضایی از جمله این موارد هستند.
* چقدر در حوزه نویسندگی تلاش میکنید که کار جدید و نو بنویسد و در عین جذابیت برای کودک آموزشی هم باشد؟
محمد درویشعلیپور: من همیشه سعی میکنم استانداردهای نوشتاری کار کودک را درجهای بالاتر ببرم، اصلاً دوست ندارم از روی دست دوستانم کپی کنم مشکلی ندارم که دوستانم از کار من کپی کنند اما خودم چنین کاری نمیکنم و حتی در زمان نوشتن تا چند ماه سریال و فیلم نمیبینم تا ایدهای نگیرم. اولویت اول، دوم و سوم من شاد کردن بچههاست و آموزش در اولویتهای بعدی قرار دارد. حتی آموزش را در بسترهای مختلف پنهان میکنم.
با این حال در دغدغههای آموزشیام نکاتی را مطرح کردهام و گاهی قبل از واقعیت درباره آنها حرف زدهام. مثلاً من در سال ۹۴ از یک بازی دیجیتالی سخنگو در «محله گل و بلبل» رونمایی کردم که کنترل بچهها را به دست میگیرد و دو سال بعد از یک جریانی به نام «نهنگ آبی» صحبت شد. در فصل دوم این مجموعه از اتفاقاتی صحبت کردم که منجر به صف بستن مردم برای خرید کالاها میشود و یا موارد دیگری که فکر میکنم به این دلیل است که خودم چون زندگی سختی داشتم و از بطن مردم هستم توانستم آنها را تجربه کنم.
* برخی بچهها از شخصیت «برفک» در «محله گل و بلبل» میترسند این شخصیتها را بر چه اساسی مینویسید و چقدر تلاش میشود ویژگیهایشان با سن کودک مناسب باشد؟
محمد درویشعلیپور: کار من کودک و خانواده است و قصه را به گونهای مینویسم که کودک با پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش ببیند، کمپانیهای بزرگ نیز همین کار را میکنند. ما آماری از میزان محبوبیت شخصیتها در هر فصل داریم که اتفاقاً بر این اساس کار میکنیم به طور مثال در فصل یک محبوبترین شخصیت عموپورنگ بود و بعد از او مامان نیاز و بابا ایاز، در فصل دوم محبوبترین شخصیت عمو پورنگ و بعد از او برفک بود و این نشان میدهد این شخصیت برای عده بسیاری جذاب بوده است.
با این حال اگر من احساس کنم این شخصیت در جاهایی زهرناک است او را به شخصیتی خنگ و خنگ و خنگتر تبدیل میکنم تا زهر و ترسناکی او گرفته شود. حتی در فصل سوم نیز شخصیت محبوب عمو پورنگ است و بعد از او شخصیت منفی دیگری که به قصه اضافه کردهایم با نام ملکه سایهها در اولویت قرار میگیرد و اینها نشان میدهد ما کار خود را درست انجام دادهایم و طبیعتاً نمیتوان همیشه سلیقه همه را راضی کرد
* چرا این شخصیتهای منفی را اینقدر برجسته و پررنگ کردید که حتی برای مخاطب هم اولویت پیدا کرده است؟
اگر ما در فیلم و کارتونها بگوییم که آدم بدها چهرهای ترسناک دارند و بعد در خیابان یک خانم زیبا بیاید به بچهها هدیهای بدهد و بچهها را بدزدد ما اشتباه کردهایم محمد درویشعلیپور: این کار، درام و نمایشی بودن کار را قشنگتر میکرد و ما میخواستیم نشان دهیم که کسی که قرار است بچهها را گول بزند لزوماً چهره ترسناکی ندارد و حتی معمولاً آدمهایی هستند که خوب حرف میزنند و چهرههایی عادی دارند.
اگر ما در فیلم و کارتونها بگوییم که آدم بدها چهرهای ترسناک دارند و بعد در خیابان یک خانم زیبا بیاید به بچهها هدیهای بدهد و بچهها را بدزدد ما اشتباه کردهایم. ما به این ترتیب خواستیم به بچهها بگوییم ممکن است این آدمهای خطرناک خیلی لحن خوبی داشته باشند و یا حتی ممکن است در همسایگی شما باشند، اینها هدف گذاری ما از آوردن شخصیتهای منفی بود.
* درباره نگارش شخصیتها با روانشناس و جامعه شناس هم صحبت میکنید؟
محمد درویشعلیپور: بله دکتر حاتمی استاد دانشگاه و روانشناس کودک و دکتر الماسی که هم روانشناس خانواده و هم کودک است به ما مشورت میدهند.
* آقای فرضیایی شما در برنامههایتان روی نکات مختلف تربیتی کار کردهاید و آموزش دادهاید، تأثیر کدام یک از اینها را در بچههایی که در این سالها بزرگ شدهاند بیشتر دیدهاید؟
فرضیایی: خیلی از بچهها از آن سیدیهای آموزشی «سفر بی خطر» میگویند که ما در سال ۸۶ تولید کردیم و بچههایی که در این سالها مرا میبینند از نکات آن سی دی مثل توصیه به پدرهایشان برای بستن کمربند یاد میکنند که برای من بسیار جالب است. در فضای مجازی هم گاهی کامنتهایی برایم گذاشته میشود که مادرها میگویند فرزندانشان میگویند مامان، عموپورنگ این جمله را گفته است چرا رعایت نمیکنی.
* این شما را نمیترساند که اینقدر الگو میشوید؟
فرضیایی: چرا واقعاً خیلی میترساند اما چه بخواهم چه نخواهم جلوی دوربین آمدهام و چه بخواهم و چه نخواهم مورد توجه قرار میگیرم و این مسئولیت با من است.
* متأسفانه ما برای کودک و نوجوان که درست در مهمترین و بحرانیترین سن یادگیری است و تحت تأثیر چیزهایی است که در پیرامون خود میبینید کمتر فیلم و برنامه و محتوای مناسب برای فرهنگسازی داریم و با این وضعیت فرصت نسل سازی را از دست میدهیم.
محمد درویشعلیپور: کار کودک واقعاً همان کاشتن و صبر کردن است، ما باید بدانیم که رئیس جمهور آینده کشور از میان همین بچههای امروز انتخاب میشود رئیس دانشگاهها و مراکز و نهادها هم همینطور پس باید بتوانیم افراد سازنده تربیت کنیم. یکی از دغدغهها و درواقع تمام تلاش ما در راستای یک هدف این است که درباره امید حرف بزند. در اجتماع هیچکس امید ندارد و ما میخواهیم از این دغدغه حرف بزنیم که در قصه و درام «محله گل و بلبل» هم وجود دارد.