رهبر فرقان در بازجویی یک کشیده بیشتر نخورد
نشست «فرقانیسم، از دیروز تا امروز» به مناسبت سالگرد ترور آیتالله سید علی خامنهای به همت انجمن اندیشه و قلم، روز ۱۴ تیرماه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه، محمد عطریانفر، عباس حاجیآخوندی و نیز علیاصغر صباغپور به عنوان مجری کارشناس با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
به گزارش ایلنا، در این نشست، عبدالمجید معادیخواه گفت: طبقهبندی جریانهای زمان انقلاب احتیاج به یک سازوکاری دارد. اگر امروز بخواهیم از تجربه پدیده فرقان استفاده کنیم صورت مسأله این است که، ما یک جامعه هیاهوزده هستیم که گفتوگو را تجربه نکردهایم و این خصوصیت همچنان مشکلساز است.
رئیس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی در ادامه بیان کرد: یکی از زمینههای اساسی این هیاهوزدگی، اختناق و خفقان است. در فضایی که افراد نتوانند به صورت شفاف و روشن حرف بزنند، به سمت پنهانکاری کشیده میشوند و در چنین فضایی زمینه برای گفتوگو فراهم نیست. ابتدا حرفهایی به صورت شبهه و شایعه مطرح میشود و کسانی تحت تأثیر قرار میگیرند و بیشتر به صورت عاطفی شیفته جریانها میشوند.
قاضی پرونده رهبر گروه فرقان در ادامه گفت: اگر در زمان شکلگیری گروه فرقان حرفها به صورت شفاف بیان میشد، به پنهانکاری کشیده نمیشد و دیگر پدیدهای به نام فرقان در جامعه نداشتیم. البته تصویر زمان گذشته کار مشکلی است. از یک نظر اختناقی نیز در جامعه نبود. حسینیه ارشاد در یک دوره نسبتا قابل قبول بخش عظیمی از جوانها را جذب میکرد. در تقابل آن مهدیه مرحوم کافی یک جمعیت زیادی را روزهای جمعه به عنوان دعای ندبه جمع میکرد. ظاهر امر نشان میداد کسی مزاحم دیگری نبود. بینشان هم یک نزاعی بطور طبیعی شکل گرفته بود و به صورتهای مختلف ظهور و بروز میکرد.
معادیخواه با اشاره به پیدایش پدیدهای به نام جنگ مسلحانه اظهار کرد: افرادی که وارد فاز مسلحانه علیه پهلوی شدند، نمیتوانستند در جامعه به صورت علنی و آشکار دعوت به همکاری کنند و کارشان زیرزمینی و پنهان بود. بعد از تعطیلی حسینیه ارشاد شرایط به سود بخشهای پنهان آن زمان شد. در این پنهانکاریها چند حادثه بزرگ اتفاق افتاد. یکی از این حوادث ارتداد سازمان مجاهدین خلق بود که در آن روز به عنوان کودتا مطرح میشد. این سازمان مواضع مارکسیستی داشتند. یک کتابی به عنوان اعلام مواضع مطرح شد که بسیار برای جوانان انقلابی میتوانست دلپذیر باشد.
رئیس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی در تشریح علل بوجود آمدن فرقان بیان کرد: انشعاب در سازمان مجاهدین خلق که بخش عمدهای از جوانان پرشور آن روزگار را جذب کرده بود، وقتی نمایان شد که به اسلام پشت کردند و در تقابل با اسلام قرار گرفتند، طبیعی بود که جامعه هم از آنها رویگردان شد. این شرایط فردی به نام اکبر گودرزی را وسوسه کرد که نیروهایی که مأیوس شدهاند را جذب کند. همزمان در این شرایط دکتر شریعتی فوت کرد و حسینیه ارشاد بسته شد و برای بخشی از جوانهایی که سرگردان بودند و مجاهد شدن، آرمان بلند آنها بود، سرخوردگی اتفاق افتاد. بخشی از این نیروهای جوان جذب فردی شدند که در ظاهر اسلام انقلابی را نمایندگی میکرد و آن گمشده را به آنها تحویل میداد. در آن زمان افراد مختلف که اکثرا از جوانهای سرخورده بودند، شیفته پدیده فرقان میشدند. اکبر گودرزی خیال میکرد با به بنبست رسیدن مجاهدین او رهبر میشود و دنبال جاهطلبی خود بود.
قاضی پرونده اکبر گودرزی در ادامه گفت: در چنین حال و هوایی که او فکر میکرد میدان باز است و میتواند احیانا وارث جریانهای مختلف شود ناگهان شرایطی اتفاق افتاد که شرایط باز سیاسی به طور کل عوض شد. با حوادث سالهای ۵۶ و ۵۷، این آرزوها همه به صورت ناکامی درآمد. این منشأ کینهای بود که نسبت به انقلاب برای افراد اصلی فرقان ایجاد شد.
به اعتقاد وی، بعد از پیدایش پدیده فرقان کسانی که نسبت به دکتر شریعتی نظر خوبی نداشتند، پدیده فرقان را حاصل گفتمان ادبیات دکتر شریعتی دانستند. معادیخواه البته تأکید کرد: اما به نظر من این نگاه هیچ منشأ درستی ندارد.
معادیخواه عملکرد قشری از روحانیت را از عوامل اثرگذار شکلگیری این گروه دانست و بیان کرد: بدزبانی برخی روحانیون نسبت به دکتر شریعتی، نقش بزرگی در شکلگیری فرقان داشته است. این موضوع تأثیر منفی داشت. خشونتی که در قرآن مطرح میشود، همین خشونت زبانی است. البته یک استثنا دارد و آن در مورد کسی است که به او ظلم میشود. اگر بخواهد خشونت ریشهاش کنده شود باید ظلم نشود. یکی از انتقادها به روحانیت که بعدا به جامعه مداحها سرایت کرده است، بدزبانی بود. متأسفانه بدزبانی در جامعه ما رواج دارد. هر کس را دوست نداریم با تعبیری به او بدزبانی میکنیم. این بدزبانی نسبت به دکتر شریعتی نیز انجام شد و عدهای این خطا را کردند. البته میتوان به بخشی از صحبتهای شریعتی نیز ایراد گرفت، زیرا هیچکس معصوم نیست. اما کسی که جوانان یک کشور به صورت وسیع شیفته او هستند، نباید نسبت به او بدزبانی کرد و تعبیرهای زشت به کار ببرد.
وی در ادامه گفت: آن امری که در برانگیختگی فرقان نقش داشت اهانت به دکتر شریعتی بود. دکتر شریعتی کاریزمای فوقالعادهای برای جامعه داشت. دلایل مختلفی هم داشت، در آن شرایط که چنین هیجانی نسبت به دکتر شریعتی پیدا شده بود، بخشی از روحانیت ما با دکتر شریعتی درافتادند. بخشی از آن درست بود که در حد انتقاد بود، اما ادبیات دشنام و تهمت و دروغ، چیزهایی بود که درست نبود. فضای عاطفی فوقالعادهای در نسل جوان بود که این فضای عاطفی با مرگ نابهنگام دکتر شریعتی یک مرتبه انفجار عاطفی ایجاد کرد که این فرصت را به مجموعههایی میداد که به عنوان طرفدار دکتر شریعتی یارگیری کنند. گودرزی از این فرصت استفاده کرد و شروع کرد به یارگیری با تجلیل زیاد از دکتر شریعتی و طبعا بزرگنمایی آن دشنامها. البته بعدا مخالفان شریعتی این برچسب را زدند که اگر دکتر شریعتی نبود فرقان بوجود نمیآمد، که این دروغی بیش نیست.
معادیخواه با اشاره به عقاید دکتر شریعتی بیان کرد: در تفکرات دکتر شریعتی جنبه ضد روحانیت مشهود است. او با فرهنگ سنتی و روحانیت سنتی مسأله داشت، اما این ضد روحانیت بودن احتیاج به توضیح دارد. مثلا در بحث زر و زور و تزویر در ادبیات دکتر شریعتی، مصداق تزویر روحانیت قرار میگرفت. البته این به دلیل فضای قبل از پیدایش حسینیه ارشاد و ارتباطها میان روحانیت و روشنفکران و سیاسیون بود. همچنین به کودتای ۲۸ مرداد و چماقکشیهایی که در سرکوب دکتر مصدق به رهبری بعضی روحانیت بود منتهی میشد. البته گفتوگو درباره این موضوع فضای سالم و آزادی میخواهد. شکی نیست که فرقان نیز از شریعتی بهرهکشی ابزاری کرده است.
قاضی پرونده گروه فرقان با اشاره به این موضوع که گروه فرقان با شهادت افراد بسیار مفید و سودمند خلأ در جامعه ایجاد کرد، گفت: اما مهمتر از حذف این شخصیتها این بود که بعد از ترور شهید مطهری و دیگران، یک دیوار آهنی بین مردم و مسئولان حکومت ایجاد شد. پیش از کار این گروه، شهید مطهری که رئیس شورای انقلاب و در واقع مقام دوم کشور بودند، به راحتی با پای پیاده و بیمحافظ در کوچهها قدم میزدند.
موضع تند استاد مطهری درباره تدابیر امنیتی برای امام
معادیخواه با ذکر خاطرهای از شب ورود امام خمینی(ره) به ایران گفت: بنده و شهید مطهری و حسین آقا پسر مرحوم حاج آقا مصطفی به مدرسه علوی رفتیم تا شرایط را بسنجیم. در آنجا بحث امنیت امام پیش آمد تا تدابیری اندیشه شود که مردم نتوانند مستقیم با امام برخورد کنند. اما آقای مطهری با عصبانیت گفت این نمیشود؛ امام باید مثل امام رضا در دسترس مردم باشند. این تفکر البته ممکن است امروز مورد نقد ما قرار گیرد اما فرهنگ ارتباط آزاد و نزدیک مردم و مسئولان، به بدترین وجه از انقلاب گرفته شد؛ به خاطر خشونتی که این گروه کردند.
معادیخواه با اشاره به اینکه «بعد از دستگیری قاتل شهید مطهری من تصمیم گرفتم با او صحبت کنم اما او را اعدام کرده بودند و قرار بود بقیه را نیز اعدام کنند»، اظهار کرد: ولی بنده آن روز این موضوع را مطرح کردم که این کار خدمت به دشمنان جمهوری اسلامی است. بعد پیشنهاد بحث و گفتوگو را که خود پیشنهاد کردم، انجام دادم. کسی نیز به من پیشنهاد نداده بود. من فقط داوطلب شدم که این طلسم بشکند؛ یعنی مسئله گفتوگو مرزهایش با هیاهو تغییر کند. یکی از شرایط گفتوگو نیز این است که زیباترین ادبیات را بکار بگیریم. اما جامعه ما درست برعکس این موضوع است، به مجرد اینکه کسی با سلیقهای مخالف است (مخصوصا اگر فرد متهم به انحراف دینی باشد) فرد جایز است هر طور میخواهد توهین کند. همین موضوع باعث بدزبانی به دکتر شریعتی شده بود. این جزء ضعفهایی است که در یک مجموعهای از منبرها به شکلهای مختلف وجود دارد و این یکی از عواملی بود که افراد فرقان را تحریک کرد.
این جمله که در بازجویی از فرقانیها شکنجه نبود دقیق نیست
وی گفت: در واقع اگر بخواهد بحث خشونت ریشهیابی بشود، اساس اسلام از ریشه مخالف است، فقط مشروعیتش آنجایی اتفاق میافتد که به انسانی ستم شود. در مقابل ظالم، اسلام به سکوت توصیه نمیکند بلکه گاهی فریادی در مقابل ستمگر را عبادت میداند.
معادیخواه با بیان اینکه بعضی از اطلاعات تاریخی درست نیست، گفت: زمان بازجوییهای گروه فرقان، در برخورد با این گروه از برخورد فیزیکی استفاده شده و نبود شکنجه دقیق نیست زیرا در آن زمان خیلی همه چیز قانونمند و استاندارد نشده بود.
قاضی پرونده رهبر گروه فرقان در پایان در پاسخ یکی از خبرنگاران، ترورهای این گروه را کور و بیبرنامه خواند و بیان کرد: گروه فرقان با بیبرنامگی ترورها را انجام میدادند. مثلا سرلشکر قرنی برای حل مسأله کردستان اقدام کرده بود و گروه فرقان با ترور او میخواست از کردها یارگیری کرد. یعنی در تفکرات گودرزی اینگونه بود که هر کدام از اشخاص را که ترور میکنند فضا برای یارگیری مناسب میشود. در ترور شهید عراقی نیز هدف شخص دیگری بود که به اشتباه آقای مهدیان به صورت سطحی زخمی شد و آقای عراقی و پسرش با هم به شهادت رسیدند و این از اشتباهات بزرگ گروه فرقان بود. گروه فرقان، گروهی نبود که با یک برنامه حسابشده و با نقشه و استراتژیک عمل کند.
وی همچنین به برادران حاجیترخانی اشاره کرد که یکی سنتی و ضد شریعتی و دیگری طرفدار شریعتی بود و فرقان به جای برادر اول، اشتباها برادر طرفدار شریعتی را به قتل رساندند.
عطریانفر: داعش از جنس فرقان نیست
محمد عطریانفر از افرادی بوده که در زندان با اعضا و رهبر گروه فرقان گفتوگوهایی داشته است. او در ادامه به عنوان سخنران دوم این نشست حاضر شد و اظهار کرد: حوادثی که رخ میدهد و وجه خشنی به خود میگیرد، ضرورتا باید یک مقداری ریشهایتر و با یک کاوش دقیقتر و عمیقتری از منظر وجه فلسفی به آن پرداخته شود. در بحث فرقان که به عنوان تجارب تاریخی میخواهیم برای نسلهای بعدی ثبت کنیم، باید در بحث فلسفه خشونت یک رهیافت مشخصی داشته باشیم. در حوزه خشونت بحثها و گفتوگوهای بسیاری در تاریخ معاصر و گذشتگان، اندیشمندان و فیلسوفان است که به آن پرداختهاند. باور من این است که ما در این زمینه باید با دقت تحقیق کنیم که وجوه خشنی که مظهری مثل فرقان و مجاهدین خلق پدید میآورد، بر پایه چه اندیشهای است که خشونت را در اوج خودش عرضه میکند؟
این فعال و تحلیلگر سیاسی معتقد است که خشونت یک نسبت تنگاتنگ با استقرار دولتها دارد و گفت: دولتها برای تأمین تکالیفی که برعهده آنها گذاشته شده مقولهای به عنوان ابزار خشونت را برای تأمین پایداری خودشان به کار میبرند. نظریاتی که از گذشتههای دور از دنیای غرب به ما دیکته میکند؛ مثلا شخصیت بزرگی مانند هگل بر این باور است که اساسا خشونت مبدأ و پایه دولت است، اما خشونت وجهی است که دولتها باید آن را پنهان نگه دارند و تنها در روز مبادا از آن استفاده کنند. شخصیت متفکری مثل خانم هانا آرنت بر این باور است که خشونت یک امر غیرمشروع است. ما در هر سطحی بخواهیم آن را موجه جلوه بدهیم باز از یک مورد اخلاقی دفاع نکردهایم. افرادی مثل مارکس و ماکیاولی اساسا رفتار خشن را برای دولتها الزامآور میدانند. به هر حال در بحث نسبت دولتها و خشونت بحثهای بسیار زیادی شده است.
وی در ادامه بیان کرد: خشونت با رقابت هم نسبت دارد. اساسا کسی که دست به خشونت میزند، در مقام رقابت است. رقابتی که از طریق یک نگاه مهندسی به اصطلاح میخواهد یک اتصال را کوتاه بکند و زودتر به نتیجه برسد. ما باید در این رقابت جایگاه برتری را پیدا کنیم. خشونت با مبارزه نسبت دارد؛ اساسا همه کسانی که دست به یک امر خشونتباری میزنند نمیگویند ما انسان خشنی هستیم، میگویند ما مبارزه میکنیم. برای امر مبارزاتی خود از خشونت استفاده میکنند. خشونت را جزو ذات حرکت مبارزاتی خود تلقی میکنند. اما آیا میتوان تصور کرد که مبارزه مسالمتآمیز هم وجود دارد؟ بله؛ نمونههایش را در تاریخ معاصر داشتهایم، مانند حرکتی که آقای ماندلا داشتهاند و حرکتی که برخی از چهرههایی که با نوعی نافرمانی مدنی یک مبارزه مسالمتآمیز را تعقیب میکنند. بحث مبارزه و بحث خشونت ممکن است نسبتی با مذهب و ایدئولوژی پیدا کند. بحثهایی که باید بسیار با احتیاط به آنها وارد بشویم. بارها شنیدهایم که آیا مجازات مجرم، نوعی اعمال خشونت است؟ آیا این خشونت از ناحیه دین تجویز میشود؟ آیا میتوانیم این خشونت را به رسمیت بشناسیم یا نه؟
عطریانفر با بیان اینکه «بحث خشونت یک بحث بیپایان است و در افق دید همه صاحبنظران و متفکران همچنان بحثش باز است»، گفت: موضوع فرقان یک وجه از حرکتهای خشونتباری است که ما شاهدش بودیم. اگر در ذهن و تفکر آنها جستجو کنیم، آنها هم در یک نوع رقابت و مبارزه بودند. بسیاری از کسانی که در عرصه مبارزات خودشان سخن از عدالت میگویند، در مقام این هستند که میخواهند عدالت و مساوات و برابری را حاکم کنند. اما آیا عدالت فقط از لوله تفنگ و معبر خشونت حاصل میشود؟ قطعا پاسخش منفی است. چون بشر امروزی تجاربی را بدست آورده که این اتفاق رخ نداده است. خشونت اصولا یک امر فردی است و بعد جمعی را زیر چتر خودش قرار میدهد. به خصوص فرد از فرصت جهل نیروهای تحت امر استفاده میکند و آنها را بر اساس یک سری شعارها به خودش جذب میکند. ما در افقهای پیش رویمان حتما نیازمند این هستیم که این جنبهها شکافته شود.
این تحلیلگر سیاسی در ادامه تصریح کرد: باید به مسأله خشونتهای صورت گرفته معاصر پرداخت، مانند ترور سعید حجاریان، حمله به سفارت عربستان، حمله به آقایان عبدالله نوری و مهاجرانی در نماز جمعه که از این جنس خشونتها هستند. توهینهایی که صورت میگیرد در همین راستا قابل تفکیک و تحلیل است. هرگونه خشونت چه در گروههای سیاسی چپ و چه راست باید مورد نقد قرار گیرد. همانطور که اصلاحات بارها مورد خشونت قرار گرفته است، اصلاحات نیز نسبت به آیتالله هاشمی خشونت نشان داد که این موضوع مورد نقد بنده در جمعهای حزب مشارکت بوده است.
وی با طرح تاریخ خشونت در سده اخیر گفت: ما دو نوع حرکت در تاریخ صد ساله اخیر داشتهایم؛ یکی تروریستی و خشونت برهنه و عریان است. حرکت دیگر هم از جنس مبارزات مسالمتآمیز و گسترده اجتماعی است. حرکت اول وجه تروریستی دارد و یک مبارزه قهرآمیز است. به هر حال احساس میکنیم که برخی با همان انگیزههای صادقانهای آمادهاند، مسیری را طی میکنند؛ اما آن تلقی اولیهشان دچار یک مشکل بوده است و این احساس در آنها به غلط شکل گرفته بود که میتوانند از یک مسیر کوتاهی به نتیجه مورد انتظارشان برسند.
عطریانفر در ادامه بیان کرد: اولین حزب مارکسیستی در ایران حزب توده بود. آنها در اول ماهیت ملی داشتند، ولی بعد وجه مارکسیتی درونشان غالب شد و ترورهایی را شاهد هستیم. مثل کودتای سوم اسفند که از همین جنس است و برخی برخوردهایی که در این دوران رخ داده است و وجه تروریستی به خودش گرفته است. حوادثی که عزیزانی از حوزه علمیه قم تحت عنوان نهضت دینی و روحانی قیام کردند و ما هنوز از آنها با افتخار نام میبریم و ستایششان میکنیم، از جمله اتفاقهایی که فداییان اسلام تعقیب میکردند از همین جنس است. آنها فکر میکردند نخستوزیر یا شاه ایران ترور شود، مسأله حل میشود و یا دکتر حسین فاطمی را در مناقشات نهضت ملی نفت ترور کنند حتما به نتیجه خودشان دست پیدا میکنند. ترورهایی که به دست فداییان خلق صورت گرفته و کارهایی که مجاهدین خلق میکردند از این دست بودند. اما امام خمینی کاملا عکس این موضوع فکر میکردند و باورشان این بود که با این روشها ما به دستاورد بزرگ اجتماعی دست پیدا نمیکنیم.
وی با اشاره به حرکتهای فرقان و بعد احیای رفتار عظیم و گسترده تروریستی سازمان مجاهدین خلق گفت: در مقابل این دستهبندیها اتفاقهای بسیار شکوهمند و قابل دفاعی داریم که جنسش مبارزات مسالمتآمیز است. مشروطیت، نهضت ملی نفت، قیام ۱۵ خرداد و نهضت ۵۷ از همین جنس هستند. همچنین اقدامات و تحرکات بسیار شکوهمند دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد از همین جنس است.
فرقان، شریعتی را شهید پنجم خود خواندند
عطریانفر در مورد گروه فرقان و ارتباط آن با شریعتی بیان کرد: فرقان ۶ شهید را در تاریخ خود دستهبندی میکنند که علی شریعتی را شهید پنجم در مکتب خود میدانند. برخی با دکتر شریعتی از همین نقطه تسویه حساب کردند. در صورتی که مرحوم شریعتی دقیقا در تقابل با حرکتهای مبارزات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق بودند. جزوه حسن و محبوبه که ایشان نوشتهاند، در مورد عضویت آنها در سازمان مجاهدین خلق نبود، بلکه در مقام رابطه استاد و دانشجویی بوده است. مقاومتی که در نوشتههای مرحوم شریعتی است، همه را به سمت بسیج و حرکت همگانی دعوت میکند که از جنس مسالمتآمیز است و هیچ نسبتی با مبارزات قهرآمیز سازمان مجاهدین خلق ندارد.
در ادامه وی گفت: باید بفهمیم که چرا این بخش از خشونت در صد سال اخیر پررنگ شده است. یک بخش به دلیل فاصله گرفتن از مبانی اسلامی و فلسفی بوده است که هیچگاه این اقدامات را تأیید نکرده و حتی در دفاع از حوزه خصوصی و حیثیت فردی اجازه این تحرکات را نداده است. اما برخی تحت تأثیر اندیشه مارکسیستی تلاش کردند در برخی مبارزات در دنیا اثبات کنند اساسا علم مبارزه از درون مارکسیسم درمیآید و این روند که به سمت خشونتها رفته است در تاریخ باید حتما موشکافی و بازیابی شود. در ادامهٔ این روند باید فرقان را هم یک مروری بکنیم.
پنج تن از توابان فرقان در جنگ شهید شدند
عطریانفر با تقدیر از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی مسئول پرونده فرقان اظهار کرد: در آن مقطع نیروهای امنیتی پدیده ناهنجار فرقان را در کنترل اطلاعاتی و قضایی خود قرار دادند. اگرچه فرصتهای ارزشمندی را از بین بردند. ای کاش قاتل مرحوم شهید مطهری را نگه میداشتیم و پیش از اعدام، او را مورد موشکافی قرار میدادیم تا بدانیم چرا دست به ترور زده است. در مواجهه بنده با اکبر گودرزی، او نکات بسیار بکری بیان کرد. او انسان بسیار سختکوشی بوده است. ۲۵ جزء قرآن را فرقان تحلیل و تفسیر کرد. آنها ترجمهای دارند از قرآن با قطر بسیار بزرگی و همه به یک قلم است و ظاهرا افراد متکثری ننوشتند. به جز گودرزی نیز کسی را پیدا نکردیم که پشت این الفاظ باشد. این نشان از سختکوشی آنهاست. اما نیاز بود ما با بعضی از آنها بیشتر گفتوگو و ریشهیابی میکردیم. بخش بزرگی از گروه فرقان را از مرگ نجات دادیم و آزاد شدند و برگشتند به جامعه به طوری که حدود ۵ نفر از آنها جزء شهدای جنگ ما حساب میشوند. ما امروز یک فرد فرقانی داریم که از مقامات ارشد قوهٔ قضاییه است و در دستگاه قضاییه کار میکند. اینها یک تحولاتی را تعقیب کردند و اصلاح شدند. بعد از بازداشت گودرزی، او در مسیری که ایشان را از خیابان جمالزاده به اوین منتقلش میکردند، در مسیر اعتراف کرد که قاتلین آقای مطهری چه کسانی هستند. پدیده فرقان در مجموع ۱۰۰ الی ۱۲۰ نفر جمعیت داشت. علیرغم تمام اشکالاتی که در کار بوده است، اما گروه امنیتی توانستند در یک زمان کوتاه یک ساله، پرونده فرقان را به سرانجام برسانند که به نظر من دستاورد ارزشمندی است.
رهبر فرقان گفت مطهری را زود ترور کردیم
وی در ادامه بیان کرد: سهم گفتوگوی من با افراد گروه فرقان خیلی زیاد نیست. در یکی الی دو جلسه با گودرزی صحبت کردم و بیشتر در مقام واکاوی آنچه که در ذهنشان میگذشت بود. تنها اعترافی که توانستم از او بگیرم این بود که آنها مرحوم مطهری را زود ترور کردند و باید صبر میکردند و بیشتر بررسی میکردند. از او پرسیدم چرا با آقای طالقانی چپ افتادید؟ چون این گروه آقای طالقانی را ستایش میکردند. او گفت ما نسبت به آقای طالقانی حس مثبتی داشتیم اما زمانی که آیتالله خمینی جملهای علیه اسلام منهای روحانیت گفتند، آقای طالقانی در مقابل این سخن سکوت کردند و رد نکردند و به همین دلیل ما ایشان را وارد لیست مخالفین کردیم. در قضیه ترور آقای مفتح آنها نتوانستند سریع عمل کنند و مرحوم مفتح فرار میکند. چند تن از جوانان فرقانی که دستگیر شده بودند، میگویند ما شب قبل از وقوع حادثه خدمت آقای گودرزی رفتیم و او ما را به بهشت بشارت داد و گفت فردا شب شما در بهشت هستید. ما میدانستیم بالای ۹۰ درصد قبل از اینکه بتوانیم ترور کنیم کشته یا بازداشت میشویم. چون بعد از حادثه ترور شهید قرنی بسیار حفاظت و کنترلهای شخصیتهای بلندمرتبه بالا رفت و با این موضوع احتمال دستگیری و کشته شدن را میدادند. آنها میگفتند احتمال ترور آقای مفتح را کمتر از ۵ درصد میدانستیم و برای شهادت رفته بودند و اینگونه اعتمادبهنفس داشتند. افرادی که از گروه فرقان دستگیر شدند حدود ۴۰ الی ۵۰ نفر بودند و کل جمعیت متأثر از فرقان بین ۱۰۰ الی ۱۲۰ نفر بودند که حدود ۲۷ الی ۲۸ نفر اعدام شدند. در مجموع فقط کسانی که دستشان به خون آلوده بود اعدام شدند. کسان دیگری که در صفوف دیگر فعالیت داشتند با احترام با آنها رفتار شد و حرکت درست و افتخارآمیز امنیتی این بود که همه افراد را به دار نکشیدند و قائل به تفکیک مجرمان بودند.
رهبر فرقان در بازجویی یک کشیده بیشتر نخورد
عطریانفر در مورد مقاومت افراد گروه فرقان گفت: این جماعت به شدت در برابر انتظاراتی که بازجوها و بازپرسها داشتند مقاومت میکردند. احدی از آنها زبان به اعتراف باز نکردند تا زمانی که گودرزی بازداشت شد. آقای گودرزی یک کشیده بیشتر نخورد و همان ابتدای کار اعتراف کرد. از مسیر بازداشت تا زندان ایشان اعترافها را شروع کرد. از زمان اولین ترور که شهید ولی قرنی بود، تا زمان بازداشت آقای گودرزی سه الی چهار ماه طول کشید. امنیتیها افراد گروه را با گودرزی روبهرو میکردند و بچههای گروه فرقان به توصیه گودرزی کم کم اطلاعات میدادند. آنها بعد از یکی دو ماه دچار اختلال شدند که چرا رهبر ما خودش مقاومت نمیکند. این نقطه درخشانی بود که اکثر این نیروها از موضع سکوت خارج شدند. من در این فرصتی که آنها محکومیت گرفته بودند و در کنار هم زندگی میکردند، با اینها گفتوگو میکردم. اکثر آنها بعد از محکومیت هم آزاد شدند. در باب توفیق به این قضیه میتوان کودتای نوژه را مثال زد که یکی از ترسها زندان اوین بود. آنقدر بچههای گروه فرقان قابل اعتماد شده بودند که تعدادی از آنها را نیروهای حفاظت زندان اوین استفاده کردند.
وی در مورد شباهت فرقان با گروه تروریستی داعش بیان کرد: به مفهوم عام کلمه داعش یک نهاد تروریستی دولتی است. تروریسم در مقام رفتارهای دولتی یک نهادهایی هستند که به صورت زیرزمینی اروپاییان را تحریک میکنند به جای اینکه در عرصهای مبارزه کنند، آنها را فعالتر میکنند. خصوصا ماهیت و محتوای داعش از این جنس است و خیلی نسبتی با گروه فرقان برقرار نمیکند. در مورد مسائلی که به طور کلی اشاره کردم من تصورم این است که هر مقدار شما این ظرفیت را فراهم کنید تا بیندیشند و فکر کنند. ما بسترهایی را فراهم کنیم که نوعی تعامل افکار شکل بگیرد میتوانیم این خشونت را از خود دور کنیم. در جمهوری اسلامی اگر دقت کرده باشیم در دوم خرداد که سیدمحمد خاتمی این بستر را فراهم کرد، بخش بزرگی از این نگرانیها و دغدغهها حتی در موضوع امنیت نظام سیاسی ایران رفع شد. در مسائلی که در دولت اصلاحات داشتیم تقریبا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در دنیای غرب خلع سلاح شدند. حتی ما از فرصتهایی عبور کردیم. به همین تناسب میتوانیم ترازو را به نفع خودمان تغییر دهیم و سعی کنیم نهاد مردمسالاری و گفتوگوی ملی را تقویت کنیم.
آخوندی: خشونت از کمبود علم نشأت میگیرد
عباس حاجیآخوندی به عنوان سخنران سوم بیان کرد: در اسلام مبنای صحیح گسترش آن، غیرمتکی به خشونت است و به همین خاطر نماد اسلام بیشتر نماد رحمانیت و رحیم بودن است. بحث خشونت موقعی پیش میآید که علم کم باشد. برتری پیامبر اسلام بر همه انبیاء، عالمتر بودنش است و در علما هر چه عالمتر باشد، خشونت کمتر است. یعنی ما علم کم را با تعصب همراه میکنیم و وقتی این تعصب بوجود آید دنبالش خشونت بوجود خواهد آمد.
این تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه گفت: چرا امام مبارزات مسلحانه و چریکی نپذیرفت؟ زیرا امام علم بزرگتری داشت. علمی که مورد تمجید متفکرین بزرگ عالم قرار گرفت و اگر علم امام به آرام کردن جامعه نبود ما بیش از این ترور و شهید و کشتار داشتیم. در فرقان رگههایی دیده میشد که ضد روحانی بودند. در کنار ضد روحانی بودن فرقان، آرمانیهای دیگری نیز بودند که آنها هم ضد روحانی بودند؛ ولی ممکن بود مدتی میگذشت بین آنها درگیری مسلحانه صورت گیرد. لذا آن چیزی که به ما قوام میدهد این است که با علم بیشتری بحث کنیم.
حاجیآخوندی درباره مارکسیستها گفت: آنها برای ضدیت با موضوع ارباب و رعیتی شکل گرفتهاند. ارباب و رعیتی هم یعنی اربابی چیزی به این رعیت نمیدادند و تمام اموالشان را به نفع خودشان مصادره میکردند. دیانتی که آنها داشتند به آنها اجازه میداد ظلم بسیار عظیمی انجام دهند. آقای مستوفی این تفکر را در ایران جنگ ارباب و رعیت ترجمه کرد. اما اربابهای ایرانی ترجیح میدهند رعیتشان آبرویش نرود. اما چون آنها دیکته کرده بودند روشنفکری یعنی جنگ بین رعیت و ارباب، اما در ایران ما یک سیستم کشاورزی ارباب و رعیتی رفاقتی و دوستانه و متدینانه داشتیم. هیچ کدام از این اربابها جرأت نداشتند به مال یا ناموس رعیت دستاندازی فردی انجام دهند و قراردادها معلوم بود.
سادهزیستی باعث شد بسیاری از اعضای فرقان توبه کنند
وی که از دستاندرکاران برخورد با گروه فرقان بوده، در مورد فرقان اظهار کرد: تاریخچه فرقان، تاریخچه وسیعی نیست. یعنی تاریخچه ۵ الی ۶ انسانی است که توانستند ۵۰ الی ۶۰ نفر را جذب کنند. آنها جوانانی بودند که در آن فضا از این افکار و مبنای فکری بودند. یک بیماری که آنها داشتند بیماری متأثر از فضای اوایل انقلاب بود که بحثهای مخفی و تشکیلاتی در آن رشد کرده بود و حساسیتها و ندادن آزادی از سوی دیگر کمک میکرد تا آنها از علم کمتر و عصبیت بیشتر بهره بجویند. کسانی به خانههای تیمی رفتند که از نظر مشی زندگی جزو تاپهای نیروها بودند و از نظر زندگی بیتوقع و سادهزیست بودند و برخی زمانها به مستضعفان رسیدگی میکردند. همین ویژگیهایشان باعث شد که افراد فرقان اکثرا با توبه به سمت چوبه دار رفتند. مغز متفکر فرقان، اکبر گودرزی دو الی سه ماهی به پاکستان رفته بود، اما جزوات و تفسیر قرآن و… انجام میشد. بعضی از علمای بزرگ جمع فرقان را که میدیدند میگفتند آنها چه جوانان خوشفکری هستند و تماما به این نتیجه رسیدهاند که دارند اشتباه میکنند.
حاجیآخوندی در مورد سرکرده گروه فرقان گفت: گودرزی در خوانسار و قم و تهران… درس خوانده است و خودش یک جوانی بود که صدها صفحه تفسیر قرآن دارد. درست است که در تفسیرش ایراداتی است ولی این یک نوع هوشیاری و نبوغ و خبرگی را نشان میدهد. آنها ضد روحانیت بودند و معتقد بودند که روحانی مظهر تزویر است و مردم را به استثمار میکشاند و بالاخره بحث استثمار و استکبار و… را ممکن است اندیشمندان دیگر ما ارائه داده باشند که فرقان هم استفاده کرده است. ولی آنهایی که ارائه میکردند به این عنوان ارائه نکردند که سرمشق یک گروه تروریستی مسلح چریکی بشود. آنهایی که میگویند فرقان از اندیشمندان بهره گرفته، یک فکتهایی به این صورت میآورند. ولی وقتی مجموعه شیعه علوی و شیعه صفوی را بخوانید میبینید که دعوت به سمت مردم و به طرف حرکات مردممحور است. شناخت مردم، فهم و درک مردم در دیدگاه استاد شریعتی به اینگونه بود. به همین دلیل بسیاری از نظریهپردازان بزرگ کشور همراه بیانات دکتر شریعتی بودند و هیچ نسبتی بین فرقان و دکتر شریعتی نیست. آنها خودشان را با بعضی جملات مدیون شهید پنجم میدانستند.
این کارشناس سیاسی در ادامه یادآور شد: گروه فرقان تخصصی به اسلام نگاه نمیکرد و این یک دردی است که هنوز ما داریم. هر چه ما از آن قلهها بیاییم پایین اشتباه زیاد میشود. وقتی از نقطه اوج علم بیاییم آسیب خواهیم دید. همین الان هم مجتهدین درجه یک که ۵۰ سال دوره تخصصی اسلام دیدهاند یکی از آثار آنها این رسالههاست. شما فکر نکنید آنها مثل هم هستند. در آنها خیلی اختلاف خواهید دید ولی چون این اختلاف مبتنی بر علم عمیق است دستی به سمت چاقو، دشنه و شمشیر اصلا نخواهد رفت. چرا رساله این ۱۳ مرجع دو تا رساله شده با صفحات بسیار بیشتر؟ به دلیل اینکه اختلافها را نوشتهاند. اسلام نیز مثل حوزه جامعهشناسی، پزشکی و مهندسی تخصصی است و این عزیزان غیرعلمی به آن نگاه می کردند.
حاجیآخوندی اساس جذب جوانان به گروه فرقان را وضعیت سیاسی و اجتماعی و فکری آن زمان بیان کرد و گفت: بعد از هر انقلابی این مسائل قابل تصور است. در انقلاب فرانسه گروههایی راه افتاده بودند که میخواستند انقلاب را هدایت کنند. چون کشور ما مبتنی بر دیانت است، ما کمترین لطمه را خوردیم ولی مشغله جوانان کارهای فکری بود. من تعجب میکنم بعضی دوستان میگویند کار فکری نبوده است. اصلا اینگونه نبوده است و کارهای فکری در حد اعلا بود، چون جوانان توانمند بودند. تمام جوانها در مسائل فکری و ایدئولوژیکی سیر مطالعاتی داشتند، ولی قشریگری زیاد شده بود که تعصب به همراه آورد و به این صورت نبود که فقط دکتر شریعتی مورد ظلم واقع بشود. اوایل انقلاب شهید مطهری را به شهر دماوند دعوت کرده بودیم ولی افراطیگری و عصبیت قشریها باعث شد که شهید مطهری بعد از دو جلسه دیگر به دماوند نیایند. در آن دو جلسه قرار بود شهید مطهری بحث فکری بکند ولی جوانان نمیگذاشتند بحث فکری بشود. فکر نکنید در انقلاب ما به یک شخص ظلم شده است. اما آدم عالم و فاضلی مثل حضرت امام توانست قشریگریها را به قانون هدایت کند. این وضعیتی است که ما در انقلابمان پیدا کردیم، ولی مدیریت امام باعث شد کمترین لطمه را از نظر گروهکی بخوریم. در مورد گروه فرقان هم خیلی راحت میگویند که مسأله فکری نداشتهاند و این یک ظلم است به آن جوانی که آن کارها را میکردند.
صباغپور: ترور یک نوع بیعدالتی است
علیاصغر صباغپور به عنوان مجری کارشناس در نشست «فرقانیسم از دیروز تا امروز» اظهار داشت: اگر بخواهیم پدیده فرقان را بررسی کنیم، قطعا اولین سؤالی که پیش میآید دیدگاه و ریشه و زمینه فرقان است. در قبل از انقلاب با اپوزیسیون که حکومت شاهنشاهی بود، کاری نداریم. اما گروههایی بودند که غیرحکومت بودند. بعضی از آنها اپوزیسیون بودند و بعضی اپوزیسیون نبودند ولی با حکومت هم نبودند و یا نظرگاهشان به حکومت مسکوت بود و یا اینکه گاهگداری با آنها ارتباط داشتند.
صباغپور جریانهای داخل انقلاب را اینگونه معرفی کرد و گفت: جریان انجمن حجتیه که همه میدانند جریانی بود و البته مخالفینی داشت. از دل انجمن حجتیه هم افرادی انقلابی شدند. ما در سازمان مجاهدین خلق ما افرادی را داشتیم که انجمنی بودند ولی مجاهدین خلق شدند، مثل عبدالله زرین و…دسته بعد در بیرون از زندان نهضت آزادی بود که این نهضت هم روشش مخالفت با سلطنت بود اما حرکت مسلحانه را نمیپسندید. اما در مقابل افرادی بودند که میگفتند تغییر حکومت با راهحل مسالمتآمیز پیش نمیرود و باید با جنگ مسلحانه پیروز شد. گروههای دیگر مثل جبهه ملی و جاما و… هم بودند که بعضی از آنها در پیش از انقلاب شکل گرفت و بعد انقلاب به بار نشست و برای خودش تشکیلاتی بهم زد و آرمی بدست آورد و ارگان نشریهای و رهبری پیدا کرد. جریان ضد فلسفهها (مکتب تفکیکیها) را هم داشتیم که زادگاهش مشهد بود. جریانهایی به نام سازشکاری مطرح بود که جریان منتسب به آیتالله شریعتمداری بود. جریان روحانیتی هم بود که ساکت بود، که امام هم در سخنرانی نجف خود از دل خونش از این آقایان صحبت کرد. مساله سید مرتضی جزایری پیش آمد بعد از اختلافاتی که در حسینیه ارشاد پیش آمد. حسینیه ارشاد و دعواهایی که در آن بود بین یک سری از افراد سنتی و مخالف دکتر شریعتی بودند. افرادی هم بودند که بعضی از مطالب دکتر شریعتی را قبول نداشتند مثل شهید مطهری و…. از دل صحبتهای دکتر سروش این درآمده است که اسلام ابوعلی و ابوذری که مطهری نماینده اسلام ابوعلی و فیلسوف است. دکتر شریعتی نماینده ابوذر و مبارزه است. اسلامی که ابوذر در خانهاش نمینشیند و روبروی معاویه میایستد. در حسینیه ارشاد دعواهای دیگری از جمله اینکه چه کسی بالای منبر رود بود. بسیاری معتقد بودند منبر برای روحانیت است و قصه شیعیانی که نگاه متمایزی از نگاه سنتی غالب حوزه علمیه قم داشتند که بعدا به آنها برچسب شیعیان وهابیصفت و وهابیان شیعهصفت خورد. البته جریانی بین مذهبیها و کمونیستها و مارکسیستها بود که دعوایشان بیشتر بر سر بخشهای متریالیستیه مارکسیسم بود. اما فرقان یک گروهی به سرکردگی طلبهٔ جوانی به نام اکبر گودرزی بود. این گروه تفسیرهایی از قرآن مینوشتند و حرفهای عجیبی میزدند. این گروه هم نسبتی با اسلام داشت و نسبتی با قرآن داشت و به قرآن بسیار اهمیت میداد و نسبت دیگری با جریان حسینیه ارشاد و بخشی از کتابهای دکتر شریعتی داشت که البته خیلی قابل بحث و گفتوگو است.
وی با اشاره به ادعای فرقان در مورد شهید پنجمش که دکتر شریعتی بوده است، گفت: مرحوم شریعتی کتکخورش ملس بوده است و هر کسی به نوع خودش به او پرداخته است. بعضی از افرادی که ادعای پژوهشگری در امر تاریخ دارند، ایشان را ساواکی و منبع ساواک میدانستند. همین مسائل باعث شد سازمان مجاهدین خلق و فرقان بوجود بیاید و دست به خشونت و ترور بزند. البته برداشتی که از دکتر شریعتی هست، ایشان به انقلاب اعتقاد دارد. حتی سخنرانی مهم ایشان در مورد شهادت همزمان شده بود با اعدام سران سازمان مجاهدین خلق در زمان شاه. همه اینها تاثیرگذار بود، اما واقعا دکتر شریعتی اعتقاد به انقلاب داشت. انقلاب یعنی بسیج تودهوار و آگاهی در تمام لایههای اجتماعی و رسوخ در بدنههای اجتماعی است و دکتر شریعتی میگفت باید کار فرهنگی کرد و از دیدگاه فرهنگی مردم را آگاه کرد تا انقلاب صورت گیرد. اما فرقان یک برداشت نادرست از دکتر شریعتی داشت که مقصر فرقان است و مقصر دکتر شریعتی نیست.
این تحلیلگر بیان کرد: ترور یک نوع بیعدالتی است. شما اگر به ترورهایی که فرقان انجام داد دقت کنید، متوجه میشوید که سرنوشت انقلاب ما متفاوت است. یعنی دو گروه تروریستی در انقلاب اسلامی ایران کاری کردند که جامعه ما را محروم کردند از خیلی خدمات و دستاوردهایی که انقلاب باید میداشت. گروه فرقان که شهید مطهری را بعد از آن جلسه متاع شهید کرد و بعد هم سازمان مجاهدین خلق شهید بهشتی و دیگران را ترور کردند. عدالت نوعی اصلاحطلبی است.
او در مورد عضوگیری سازمانهای تروریستی گفت: سازمان مجاهدین خلق با فرقان یک تفاوت داشت و آن موضوع عضوگیری بود. سازمان مجاهدین وقتی افراد را شناسایی میکرد، با او جلسه و کلاس میگذاشت و به صورت ناشناخته در مسجد هدایت و… مینشستند و آدمها را شناسایی میکردند. اما فرقان کار دیگری میکرد یعنی حرفهای خودشان را زیرزمینی میگفتند ولی در جامعه بسیار حضور داشتند. فرقان وارد عرصه عمومی میشد و بحث میکرد. چون اینها از اول در عرصه عمومی بودند شناختهتر هستند و اول انقلاب هم نیروهای امنیتی آنقدر شکل نگرفته بودند، البته که زحمت کشیدند. مثلا بعد از دستگیری چون آنها به راحتی صحبت نمیکردند بدون شکنجهای آنها را وارد گفتوگو کردند. در اوایل انقلاب نیروهای اطلاعاتی گسترده نداشتیم.
وی در پایان سخنرانی خود گفت: اگر دکتر شریعتی در جایی به روحانیت تاخته است اما در جایی دیگر تجلیل کرده است و ایشان با روحانیت مراوده داشته است. فرقان نیز یک گروه منحصر به فردی بود و اگر میخواستند وارد ارتباط با گروههای دیگر بشوند اما نمیتوانستند با آنها وارد بحث بشوند. کاملا زیرزمینی خودشان میبریدند و میدوختند و ارتباط تشکیلاتی با سایر گروهها نداشتند. عدم انسجام فکری و عقلی باعث اقدام نامنسجم میشود و ترورهای متشتت گروه فرقان ناشی از عدم نظام معرفتی منسجم است.