یادداشت نیویورک تایمز درمورد اطرافیان ترامپ: اینها دو دسته‌اند: نژادپرستان صادق و ریاکاران پلید

    کد خبر :433812

مایکل گلدبرگ در نیویورک تایمز نوشت: هفت سال پیش، یکی از دستیاران سابق رالف رید (سیاستمدار محافظه کار آمریکایی) که مدت کوتاهی نیز برای پاول منفورت ‏‏ (لابی گر مشهور آمریکایی) کار کرده بود، کتاب خاطراتی سخیف و کم محتوا چاپ کرد که اتفاقا به یکی از افشاگرانه‌ترین کتاب ‏های سیاسی‌ای که تا به حال خوانده ام، بدل شد. ‏

به گزارش انتخاب، در ادامه این مطلب آمده است: لیزا بارون (نویسنده کتاب ذکر شده) از حامیان سقط جنین قانونی برای زنان، طرفدار حقوق همجنسگرایان و یک یهودی عشق ‏مهمانی بود که با وجود همه‌ی این‌ها توانست با استفاده از حقوق مسیحیان در شغلش پیشرفت کند! ‏

لیزا کتابش را با شوخی‌های به دور از اخلاق که تم سیاسی دارند، آغاز می‌کند. بر کسی پوشیده نیست که دنیای سیاست پر است از ‏سیاستمداران بی اخلاقی که به واسطه دسترسی شان به قدرت، دست به هرکاری می‌زنند. ‏

اگر بعد از خواندن این مقاله هنوز به دلیل ارزش‌ها و باور‌هایی که دارید، علاقه تان به سیاست را حفظ کردید، بدانید که درک ‏انسان‌هایی که باور‌ها و اعتقادات پلید دارند بسیار راحت‌تر از درک کسانی است که هیچ عقیده و موضعی ندارند! ‏

استیو بنن (استراتژیست ارشد کاخ سفید در هفت ماه نخست دولت ترامپ) که یک شبه فاشیست است و توهم خود بزرگ پنداری ‏دارد، برای من بسیار قابل تحمل‌تر از فرد سخیفی مثل آنتونی اسکاراموچی (مشاور سیاسی که برای مدت کوتاهی مدیر ارتباطات ‏دولت ترامپ بود) است که تنها هدفش در زندگی، نشان دادن خودش در برنامه‌های تلویزیونی است. تمام انرژی و وقتی را که ‏صرف شناخت عقاید و باور‌های واقعی ایوانکا ترامپ شده است در نظر بگیرید، در حالی که او نشان داده تنها سرسپرده قدرت و ‏پرستیژ است. ‏

کتاب بارون با نام “حیات حزبی؛ یک داستان سیاسی که همه چیز را فاش می‌کند”، کتاب مفیدی است، چون تصویری نزدیک از ‏فردی بدبین و دیوانه‌ی شهرت و خودشیفته ارائه می‌دهد که البته یک تیپ رایج در دنیای سیاست است، اما در داستان‌هایی که ‏راجع به منازعات سیاسی می‌نویسیم، به چنین شخصیت‌هایی اشاره نمی‌کنیم. ‏

بارون تقلای زیادی کرد تا مدیر ارتباطات رالف رید شود چراکه آن را یک نردبان ترقی برای رسیدن به شغل رویایی اش یعنی ‏مدیریت مطبوعاتی کاخ سفید می‌دانست؛ شغلی که بیشترین درگیری فکری اش درمورد آن نوع لباس‌هایی بود که باید بپوشد. در ‏این مورد می‌نویسد:” لباس‌ها باید مرتبط و مناسب با اخبار هر روز باشند. “! ‏

خواندن خاطرات لیزا بارون به من کمک می‌کند تا چیزی که عقلا می‌دانم را با احساساتم درک کنم. برای من و هم صنفی هایم که ‏از طریق تفسیر سیاست زندگی خودمان را می‌گذارنیم، وسوسه انگیز است که درمورد رقابت میان فلسفه‌ها اغراق کنیم. ما نباید ‏نقش ماندگاری که پوچی محض ایفا می‌کند، از یاد ببریم. ‏

این قضیه ما را به موضوع مقاله روز دوشنبه روزنامه نیویورک تایمز می‌کشاند که در مورد بیل وایت و همسرش برایان اِر است ‏با تیتر “چگونه یک زوج آزادی خواه به دو تن از بزرگترین حامیان ترامپ در نیویورک بدل شدند؟ ” جواب این است: ضمیر یا ‏نفسشان. کسی که سابقا مسئول جمع آوری کمک‌های مالی حزب دموکرات بود، وقتی فهمید منافعش میتواند از کجا تامین شود، در ‏شب انتخابات از جامه‌ی حامیان هیلاری کلینتون بیرون آمد و به طرفدارای از ترامپ پیوست. بیل وایت در مهمانی کلینتون هم به ‏کار خود اعتراف کرد و گفت:” من نمیخواستم بخشی از این شکست باشم. ” نقطه عطف دیگری در این داستان که در اوایل امسال ‏رخ داد این بود که بیل وایت ادعا کرد چلسی کلینتون (دختر بیل کلینتون) در فروشگاه رالف لورن در منهتن، او را بخاطر ‏کارهایش توبیخ کرد و وایت بیچاره! هم ناچار شد به پسر بزرگ ترامپ تلفن کند و او هم درخواست کرد که فوری نزدش برود. این ‏داستان، مانند کتاب لیزا بارون، تصویر بکر و جلانخورده‌ای از حرص و ولع را در قاب بی شرمی نمایش می‌دهد. بیل وایت و ‏همسرش در این داستان دم از نکاتی درباره بی علاقگی به سیاست‌های قومیتی می‌زنند و ارزشی که برای بیان واقعیت‌ها قائلند. ‏

مانند بسیاری از مدافعان رییس جمهور، بیل وایت اصرار می‌ورزد که ترامپ نژادپرست نیست چراکه نرخ اشتغال دورگه‌های ‏آفریقایی-آمریکایی در طول ریاست جمهوری وی بهبود یافته است. اما فرصت طلبی زننده‌ای که بیل وایت و همسرش را به ‏طرفداری از ترامپ ترغیب می‌کند، واضح است. این نوع از فرصت طلبی چندان نایاب نیست، اما معمول هم نیست که ما آن را تا ‏این حد به وضوح ببینیم. ‏

ترامپ اولین سیاستمداری نیست که طرفداران خودخواه را به سوی خود جذب می‌کند -به هر حال بیل وایت و همسرش قبلا ‏طرفدار کلینتون بودند. اما ترامپ برای متقلبان، سوءاستفاده گران و منفعت طلبان مانند آهن برای آهن رباست، چراکه افراد ‏فرهیخته و نجیب با او همراهی نمی‌کنند. ‏

به استثناء افراد کاربلدی در حوزه امنیت ملی که در تلاشند تا ترامپ را از نابود کردن دنیا بازدارند، اطرافیان رییس جمهور به دو ‏دسته تقسیم می‌شوند: بی اخلاق و بدسیرت! نژادپرستان صادقی مانند بنن و مشاور ارشد دولت یعنی استفان میلر در این حلقه دیده ‏می شوند، و ریاکاران زیادی نیز در اطراف ترامپ حضور دارند که پلیدی غیر قابل درکی دارند. ‏

از خیلی جهات، طرفداران ریاکار ترامپ بسیار ناامیدکننده ترند؛ از آنجا که آن‌ها در حقیقت به ناسیونالیسم خصمانه ترامپ و ‏تئوری‌های توطئه نژادپرستانه اش اعتقادی ندارند، منتظر شرمندگی و اظهار پشیمانی این افراد می‌مانیم. ‏

مسئله اینجاست که عدم صداقت این افراد با ما بخاطر این نیست که به چیزی بهتر از خزعبلات ترامپ اعتقاد دارند، اتفاقا به ‏چیز‌هایی بسیار حقیرتر و کمتر از آن معتقدند. آن‌ها افراد اهل معامله اند و برای ما که سیاست را اخلاقی می‌نگریم به هیچ وجه ‏قابل فهم نیستند، مثل این است که بعد از اتفاقی هولناک، کُتشان را تنشان کنند و بگویند:” من که اصلا اهمیت نمیدهم، تو ‏چی؟ ” (مترجم:اشاره به کت ملانیا ترامپ در دیدار از پناهندگان سوری، پشت کت نوشته شده بود من اهمیت نمیدهم، شما چی؟) ‏

کتاب لیزا بارون باعث شد که من متوجه شوم زندگی در انظار عمومی برای این افراد چگونه است. بارون در یکی از سطر‌های ‏کتابش می‌نویسد:” من دوست داشتم محور اتفاق بزرگی باشم، و بزرگترین و مهم‌ترین چیز در زندگی من، رالف بود، بدون او من ‏هیچ هویتی نداشتم. ” اشتیاق برای مورد تایید قرار گرفتن، انگیزه سیاسی ایست که نادیده گرفته شده است! ‏

لیندسی گراهام عضو مجلس سنا و از دیگر طرفداران بی خلوص نیت ترامپ یکبار بر رابطه‌ی چاپلوسانه اش با رییس جمهور ‏آمریکا مهر تایید زد و گفت:” اگر درمورد من چیزی می‌دانید هرچه زودتر آن را افشا کنید. ” بعضی از مردم ترجیح می‌دهند در ‏طرف اشتباه بایستند تا اینکه اصلا نقشی در وقایع نداشته باشند. ‏

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید