۴ گام شجاعانه برای کنار گذاشتن ترسهایمان
هیچ جایگزینی برای شهامت و هیچ راه میانبری برای شجاعت وجود ندارد. برای اینکه شخصی شوید که لازم است باشید و زندگیای بسازید که مشتاق داشتن آن هستید، باید آمادگی این را داشته باشید که کارهایی را انجام دهید که شما را به هراس می اندازد… بارها و بارها و بارها.
چیزهایی که ما به دنبالشان هستیم همیشنه نیازمند استقبال از سختی ها است، و علی رغم ترسمان از شکست خوردن لازم است که دست به اقدام بزنیم.
هیچ جایگزینی برای شهامت و هیچ راه میانبری برای شجاعت وجود ندارد. برای اینکه شخصی شوید که لازم است باشید و زندگیای بسازید که مشتاق داشتن آن هستید، باید آمادگی این را داشته باشید که کارهایی را انجام دهید که شما را به هراس می اندازد… بارها و بارها و بارها.
هیچ فرمول جادویی وجود ندارد که شما را برای همیشه از ترس رها سازد. حتی اگر چنین فرمولی وجود داشت باز هم به کارتان نمی آمد. با این حال، کارهای خاصی وجود دارد که می توانید تصمیم به انجامشان بگیرید تا در طول زمان، به شما کمک کند که ترس کمتری داشته باشید و قدرتی را به دست آورید که ترس اغلب آن را از شما گرفته است. چهار گام زیر را به طور روزانه انجام دهید تا به مرور زمان، شجاعت خود را به دست آورید.
1. بر آن مسلط شوید: ترس هایتان را بروز دهید
ترس در DNA روانشناسی ما قرار گرفته تا به ما کمک کند از موقعیت هایی که می تواند برایمان منجر به درد، آسیب یا مرگ شود دوری کنیم. مشکل اینجاست که با وجود اینکه ترس وجود دارد تا شما را ایمن نگه دارد، می تواند بیش از اندازه باعث ایمنی شما شود. به همین دلیل است که شما باید بر ترس های خود مسلط شوید، نه اینکه ترس هایتان بر شما تسلط پیدا کنند.
از کارل یونگ روانشناس سوئیسی نقل شده که در مقابل هر چیزی مقاومت کنید، به پافشاری ادامه خواهد داد. چیزهایی که ما نتوانیم بر آن ها مسلط شویم و در مورد خودمان قبول کنیم، در نهایت راه هایی برای بروز پیدا می کنند و به موفقیت ما لطمه می زنند. با انکار ترسمان یا پنهان کردن آن، ترس عمیق تر و سایه اش نیز بلندتر می شود.
بنابراین، مواجهه با حقیقت چیزی که شما را بیش از همه می ترساند گامی نخست و ضروری برای بازپسگیری قدرتی است که از شما گرفته است.
2. آن را مهار کنید
تخیل ما پدیده ای فوق العاده است. بدون آن، زیباترین آثار بشر هیچ گاه به وجود نمی آمدند. با این حال، وقتی که تخیل ما تحت تأثیر ترس قرار بگیرد، می تواند منجر شود که ما خودمان را دست کم و عواقب منفی احتمالی اقدام کردن را دست بالا بگیریم. با تبدیل سایه ها به هیولاها، قوه تخیل ما می تواند فریبمان دهد که باور کنیم خطر در هر گوشه ای کمین کرده و ما دقیقاً همان جایی که هستیم امنیت بیشتری داریم.
زمانی که نسبت به اندیشه انجام کاری که خارج از کنج راحتی شما قرار دارد دچار تعلل می شوید، از خود بپرسید «بدترین اتفاقی که می تواند بیفتد چیست؟» و بعد ترسی که ممکن است برایتان به وجود بیاید را تصور کنید. بر ترس مسلط شوید. سپس با پرسیدن این سؤال که «خب، اگر این اتفاق بیفتد چه کار خواهم کرد؟» ترس را مهار کنید. این چرخه را برای هر بدترین سناریویی که می توانید تصور کنید تکرار کنید. این گونه، به این نتیجه خواهید رسید که حتی اگر بدترین اتفاق هم بیفتد، که اغلب اوقات بسیار نامحتمل است، شما را نخواهد کشت. بلکه در عوض، به شما سطح جدیدی از خودتان را معرفی خواهد کرد: شما یاد خواهید گرفت، رشد خواهید کرد، و با نسخه خردمندتر، شجاع تر و بهتری از خودتان نسبت به چیزی که قبلاً بودید از آن پیشامد بیرون خواهید آمد.
اینکه شجاعت داشته باشید تا با آن هیولاها در سرتان روبرو شوید در نهایت ترس بسیار کمتری نسبت به سپری کردن بقیه عمرتان در حال فرار از آن ها به دنبال دارد. مهار کردن ترس هایتان همچنین فضایی را به وجود می آورد تا از خود بپرسید، «بهترین اتفاقی که می تواند بیفتد چیست؟»
3. روی آن اسم بگذارید: منتقد خود را صدا کنید
«تو کی هستی که این کار را انجام دهی؟ تو نمی دانی که داری چه کار می کنی. بقیه چه فکری خواهند کرد؟ از خودت یک احمق می سازی. نمی دانی که داری چه کار می کنی. به همان کاری که بلدی بچسب.»
هیچ کس نمی تواند از ندای درونی فرار کند که بدترین منتقد ما است، که در هر قدمی ما را به احتیاط دعوت می کند و در هر فرصتی منفی بافی را موعظه می کند. با این حال همه می توانند آن را به خاطر چیزی که هست قبول کنند: ابتدایی ترین بخش وجودی ما، که فقط سعی دارد ما را امن نگه دارد. مسئله اینجاست که روشی بسیار ابتدایی برای انجام این کار دارد.
زمانی که صدای ترس در سرتان (یا در قلبتان) به بلندی شنیده می شود، به این خاطر است که احساس تهدید می کند. اگر روی آن اسم بگذارید به شما کمک می کند آن را به خاطر چیزی که هست تشخیص دهید. آن یک احساس است، ولی واقعیت نیست، و خودِ واقعی شما نیست. و مطمئناً لیاقت ندارد که قدرت را در اختیار بگیرد تا جلوی شما را در ایفای نقش اصلی در زندگی تان بگیرد.
مهم نیست چه اسمی روی صدای درونی ترس خود بگذارید: منِ کوچک، جوجه کوچک، یا هر چیز دیگری. ولی این کار کمک می کند که بفهمید شما ترس خود نیستید، و ترس شما، خود شما نیست.
بنابراین، دفعه بعد که ترس شما مثل پدر و مادری نگران تمام ریسک ها و خطرات را به شما یادآوری می کند، نگرانی هایش را تأیید کنید، و بعد با قدرت به آن نشان دهید که رئیس کیست!
4. آن را وارونه کنید: در مورد ریسک تجدید نظرکنید
محتاط عمل کردن می تواند رویکرد پر ریسکی باشد. ما انسان ها خیلی خوب بلدیم تصور کنیم که اگر ریسک کنیم و با شکست مواجه شویم، چه حسی بدی پیدا خواهیم کرد. ولی ما در تصور اینکه اگر تصمیم بگیریم که هیچ کار انجام ندهیم یک سال بعد چه حسی خواهیم داشت بسیار ضعیف هستیم. ما عادت داریم فقط روی این تمرکز کنیم که اگر از کنج راحتی خود خارج شویم چه اتفاقات بدی ممکن است بیفتد. به ندرت پیش می آید که به این فکر کنیم که اگر در کنج راحتی خود باقی بمانیم چه چیزهایی را در معرض ریسک قرار می دهیم، و با خود صداقت بسیار کمی در این مورد داریم.
شما می توانید ترس از ریسک خود را « وارونه» کنید؛ به این صورت که آینده خود را ببینید و تصور کنید که در سال های پیش رو چه حسی خواهید داشت اگر اجازه دهید ترسی که تاکنون اقدامات شما را تضعیف کرده همچنان اختیار زندگی شما را به دست بگیرد. تصور کنید که اگر اجازه بدهید ترس شما تصمیم نهایی را بگیرد، به بازتاب تصویر خود در آینه ای از پنج، 10 یا 25 سال آینده چگونه نگاه خواهید کرد. از خود بپرسید که اگر الان در آینده باشید، ترس چه هزینه هایی برایتان داشته است.
در پایان زندگی، اکثر مردم افسوس ریسک هایی که انجام ندادند را خیلی بیشتر از ریسک هایی که انجام دادند می خورند. به همین خاطر هزینه عدم اقدام را دست کم نگیرید. به علاوه، چیزهایی که در حال حاضر به درستی کار نمی کنند به طور کلی اگر به حال خود رها شوند، بهتر نمی شوند؛ بلکه بدتر می شوند. محتاط عمل کردن می تواند بسیار پر هزینه شود چرا که روی سلامت، ثروت، حرفه شغلی، روابط و زندگی شما تأثیر منفی خواهد داشت. ترس خود را «وارونه» کنید، تا در آینده ازخودتان متشکر باشید!