موراکامی: نویسندهها دروغ میگویند
«هاروکی موراکامی» میگوید: من نقدها را نمیخوانم. بسیاری از نویسندهها میگویند این کار را میکنند اما دروغ میگویند.
جدیدترین رمان «هاروکی موراکامی» نویسنده مطرح ژاپنی سرانجام به زبان انگلیسی در آمریکا با عنوان «کشتن فرمانده» منتشر شد؛ رمانی که روایتگر ماجراهای نقاشی است که زنجیرهای از حوادث خارقالعاده و خیالی را پس از برخوردن با یک نقاشی عجیب در اتاق زیرشیروانی خانهاش تجربه میکند؛ از زنگولهای که خودش به صدا درمیآید، تا دختری نوجوان، مسائل نازیها در جریان جنگ جهانی دوم و نوعی خاص از داستانهای عمیق که مختص موراکامی است.
معروفترین آثار موراکامی در فضایی بین حقیقت و سوررئالیسم، واقعیت و خیال و زندگی روزمره و اتفاقهای غیرعادی سیر میکند و رمان «کشتن فرمانده» نیز به همین شکل به راحتی قابل توصیف نیست، این رمان بسیار گسترده و ظریف است و به بسیاری از مضامینی که در آثار موراکامی آشناست نیز پرداخته است: رمز و راز عشق رمانتیک، وزن تاریخ، فراموشی هنر، جستوجو برای چیزهای گریزان خارج از درک ما.
آثار این نویسنده ۶۹ ساله ژاپنی تاکنون به ۵۰ زبان دنیا ترجمه شدهاند و او علاوه بر نگارش رمان، به نوشتن داستان کوتاه، آثار غیرداستانی و همچنین ترجمه آثار از زبان انگلیسی به ژاپنی نیز میپردازد. موراکامی در گفتوگوی کوتاهی با نیونیورک تایمز پاسخگوی پرسشهایی درباره جدیدترین اثرش بوده است.
چطور به ایده نوشتن رمان «کشتن فرمانده» رسیدید؟
نمیدانم. ایده را از جایی از عمق ذهنم آوردم و ناگهان خواستم یکی دو پاراگراف اول را بنویسم و هیچ ایدهای درباره ادامه آن نداشتم. آن چند خط را در کشو میزم گذاشتم و پس از آن تنها منتظر ماندم و پس از آن روزی فکر کردم که میتوانم بنویسم، پس نوشتن را آغاز کردم و به آن ادامه دادم.
شما منتظر لحظه مناسب هستید و آن لحظه اتفاق میافتد. باید اعتماد نفس دشته باشید که ایده را خواهید یافت و من این اعتماد به نفس را دارم چون تقریبا برای ۴۰ سال است که کارم نویسندگی است و میدانم چگونه آن را انجام دهم.
آیا فرآیند نوشتن برای شما دشوار است؟
زمانی که کارهای خودم را نمینویسم، مشغول ترجمه هستم که کار بسیار خوبی برای اوقاتی است که در انتظار ایدههای جدید هستم. با ترجمه، مینویسم اما نه رمان خودم را و این به نوعی یک تمرین و کار ذهنی است. علاوه بر این میدَوم، به موسیقی گوش میدهم و کارهای روزمره خانواده چون اتوکشیدن را انجام میدهم، اتو کشیدن را دوست دارم. اینطور نیست که هرگاه مینویسم ذهنی آشفته دارم، به طور کلی نوشتن برایم یک سرگرمی است.
آیا نقدهای آثارتان را میخوانید؟
من نقدها را نمیخوانم. بسیاری از نویسندهها میگویند این کار را میکنند اما دروغ میگویند. همسرم همه نقدها را میخواند، گرچه تنها نقدهای بد را با صدای بسیار بلند برایم میخواند. همسرم معتقد است که باید نقدهای بد را بپذیرم و نقدهای خوب را فراموش کنم.
کتابهای شما سرشار از فضاهای سوررئال و خارقالعاده است. آیا زندگیتان نیز همینطور است؟
من فردی واقعگرا و عملگرا هستم اما زمانی که داستان مینویسم به مکانهایی عجیب و غریب و پنهان در درونم سرک میکشم و آن چه انجام میدهم در واقع واکاوی خودم و درونم است. اگر چشمانتان را ببندید و به درون خودتان شیرجه بزنید میتوانید دنیای متفاوتی را ببینید، چیزی شبیه کاوش کیهان، اما در درون خودتان. به جایی متفاوت قدم میگذارید، جایی که بسیار خطرناک و ترسناک است و این مهم است که راه بازگشت را نیز بدانید.
به نظر میرسد صحبت کردن درباره لایههای زیرین معنایی آثارتان برای شما دشوار است؟
مردم همواره از من درباره کتابهایم سوال میپرسند که منظورم از این چیز و و آن چیز در داستان چه بوده است اما من اصلا نمیتوانم هیچ چیزی را توضیح دهم. من به صورت استعاری درباره خودم و جهان صحبت میکنم و شما نمیتوانید استعارهها را توضیح دهید و یا دقیق بررسی کنید و تنها باید فُرم را بپذیرید. هر کتاب یک استعاره است.
شما گفتهاید که رمان «کشتن فرمانده» در واقع ادای احترامی به رمان «گتسبی بزرگ» است که ۱۰ سال پیش به زبان ژاپنی ترجمه کردید. رمان «گتسبی بزرگ» را میتوان داستانی تراژیک درباره محدودههای رویای آمریکایی دانست. این مضمون در کتاب شما چه عملکردی دارد؟
«گتسبی بزرگ» کتاب مورد علاقه من است و زمانی که ۱۷ یا ۱۸ ساله بودم و به مدرسه نمیرفتم آن را خواندم و بسیار تحت تاثیرش قرار گرفتم چون کتابی است درباره یک رویا و چگونگی رفتار افراد زمانی که این رویا به شکست میرسد. این مضمون بسیار مهمی برای من است. لزوما به آن به عنوان رویای آمریکایی فکر نمیکنم بلکه به عنوان رویای یک مرد جوان، یک رویای کلی.
درباره چه چیزهایی رویا میبینید؟
رویا نمیبینیم به غیر از یک یا دو بار در ماه، شاید هم بیشتر در خواب رویا میبینم اما اصلا به یاد نمیآورم. با این وجود حتما لازم نیست که رویا ببینم چون میتوانم بنویسم.