هنرمندی که تلفن همراه ندارد

ژاله علو: رادیو، سر جهازی من است!

    کد خبر :340093

ژاله علو می گوید: رادیو سر جهازی من است! من اولین کارم را با رادیو شروع کردم. به یاد دارم در دانشسرای مقدماتی تحصیل می‌کردم. خانم دکتر طوسی‌حائری، دبیرمان بود. او همیشه از من می‌خواست انشایم را سر کلاس بخوانم. هم انشاهایم را دوست داشت و هم صدایم را. به همین دلیل مرا به رادیو برد و در آنجا گوینده شدم. تا این‌که برنامه قصه شب شروع شد

رونامه جام جم: کافی است چشمان‌مان را ببندیم و چند دقیقه کنار ژاله علو، هنرمند محبوب و توانمند در عرصه‌های دوبلاژ، رادیو، تلویزیون، تئاتر و سینما بنشینیم و به صدایش گوش بدهیم. او با صدایش هر مخاطبی را به رویا می‌برد، مگر می‌شود این صدای مخملی را شنید و عاشق آن نشد! او هنرمندی است که هرگز به خاطر صدا و بازی خوبش درگیر غرور و کبر نشده و فقط آنچه برایش اهمیت داشته و دارد، مردم هستند. او تنها هنرمندی است که برای خودش تلفن همراه نگرفته و هیچ وقت درگیر فضای مجازی نشده است.

چرا در سال‌های اخیر کمتر مصاحبه می‌کنید؟

مصاحبه اندازه دارد و این‌که باید حرف تازه‌ای داشته باشم تا بگویم. به قول مولانا یک سخن تازه بگو! به همین دلیل باید سخن تازه گفت. من سال‌هاست درباره کارهایم مصاحبه کرده‌ام. در روزگاری که مردم خیلی گرفتار هستند و به‌دنبال آرامش بیشتر، بنابراین من چه بگویم!

ولی مرداد ماهی‌ها آدم‌های گرمی هستند و امروز شما 91 ساله شدید.

خیلی ممنون! ما از آن آدم‌هایی هستیم که نمی‌توانیم سن مان را مخفی کنیم. بعضی‌ها راحت این‌کار را انجام می‌دهند. تنها کسی که سن‌اش را می‌گفت خانم نادره (حمیده خیرآبادی) بود. خاطرات زیادی از او دارم. او دوست خوبی برایم بود و شبی نبود یا او به من زنگ نزد یا من. البته می‌دانم روحش همیشه شاد هست، چون پاک‌ترین و زیباترین افکار را داشت. به یاد دارم سر یک فیلم سینمایی با هم همبازی بودیم. یک روز خانم نادره رفت مرغ خرید و برایمان یک غذای خوشمزه درست کرد.

شما گاهی در نمایش‌های رادیویی حضور دارید، چطور بعد از این همه سال همچنان به کارتان در رادیو ادامه داده‌اید؟

(با خنده) رادیو سر جهازی من است! من اولین کارم را با رادیو شروع کردم. به یاد دارم در دانشسرای مقدماتی تحصیل می‌کردم. خانم دکتر طوسی‌حائری، دبیرمان بود. او همیشه از من می‌خواست انشایم را سر کلاس بخوانم. هم انشاهایم را دوست داشت و هم صدایم را. به همین دلیل مرا به رادیو برد و در آنجا گوینده شدم. تا این‌که برنامه قصه شب شروع شد.

شنیده‌ایم یکی دیگر از دغدغه‌های شما سرودن شعر است، اما هیچ‌وقت آن را نشر ندادید.

بله، شعر می‌گویم و قصد دارم آنها را چاپ کنم. در مجموع هم غزل می‌گویم و هم مثنوی، رباعی و گاهی هم شعر نو. خدا را شاکرم برای همه لطفی که به من داشته و مردم هم همیشه به من محبت دارند. سعی کرده‌ام هرگز در زندگی فخرفروشی نکنم و یادم نرود که این هنر را به خاطر موهبت الهی دارم.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید