لوریس چکناواریان: عمرم را پای فردوسی گذاشتم
لوریس چکناواریان در هشتاد و یکسالگی خلاق و با انگیزه مینوازد و خلق میکند. آقای موسیقیدان، عصر امروز پنجشنبه (14 تیرماه) در خانه اندیشمندان علوم انسانی، به پاس یک عمر اهتمام و تلاش خلاقانه در روایت داستانهای شاهنامه و دیگر شاعران بزرگ کلاسیک ادبیات فارسی تجلیل میشود و تندیس «سرو سایهفکن» را از سوی انجمنهای مردمنهاد فرهنگی و دانشگاهی دریافت میکند.
نخستینبار چه هنگام با شاهنامه و داستانهایش روبهرو شدید؟
نخستینبارها، همیشه مهم است. شمار زیادی از نخستین علاقههایم را در کودکی یافتم و از آن بیشمار برخی علاقهها تاکنون با من است و یکی از آنها عشق به شاهنامه و داستانهایش است. بچه بودم، صدای عباس شیرخدا ضربنواز از رادیو پخش میشد، او به شیوایی و زیبایی با ریتمهای زورخانهای، شاهنامه میخواند و ضرب میزد. علاوه بر این در زادگاهم بروجرد، شاهنامهخوانی جریان داشت و هنوز هم این سنت هست.
در جمع خانوادهام هم همیشه حرفی و روایتی از داستانهای شاهنامه در میان بود. سالهای نوجوانی به زورخانه میرفتم تا ضربنوازی و شاهنامهخوانی را از نزدیک بشنوم و حرکتهای ورزش زورخانهای را ببینم. حرکتهای کباده، دوپا و… هر کدام ریتم مختلفی دارند. در زورخانه پی آن بودم شعر فردوسی را با ریتم و مطابق با حرکتهای ورزشی بشنوم و ببینم. این علاقه هر روز بیشتر میشد. سالهای کودکی و نوجوانیام این علاقه در جانم دوید. از وقتی به طور جدی وارد عرصه موسیقی شدم بر آن بودم اپراهایی بر اساس داستانهای شاهنامه خلق کنم.
اپرای «رستم و سهراب» نخستینبار کی اجرا رفت؟
سرانجام در سال 1998 میلادی (1376 یا 1377 خورشیدی) اپرای «رستم و سهراب» با یک ارکستر و گروه کر دویست نفره ارمنستانی در ایروان پایتخت ارمنستان اجرا شد. از اینکه پس از سالها سرانجام فرصت اجرای این اپرا فراهم شد بسیار خوشحال بودم. خاطرم هست در آن اجرا حسن حبیبی و هیأتی از دولت اصلاحات هم حضور داشتند و همین زمینهای شد که از من دعوت کنند تا اپرا را همزمان با ایام دهه فجر در تهران اجرا کنم. سال 2000 میلادی اپرای «رستم و سهراب» را همراه ارکستر بادی از اتریش و ارکستر زهی از ارمنستان با خوانندههایی از ایران، ارمنستان، هلند و آلمان، در تالار وحدت و پس از آن سالن همایشهای محل دائمی نمایشگاههای بینالمللی تهران اجرا کردیم. پس از آن اپرا را در اتریش هم اجرا کردیم. نسخهای ویدئویی از آن اپرا در اینترنت هم در دسترس است.
پس از اجرای «رستم و سهراب» انگیزهتان برای نوشتن اپراهای دیگر بیشتر شد؟
بله. در حالی که من سالها به عشق و علاقه شخصی و با هزینه فردی نوشتن اپرای «رستم و سهراب» را پیش میبردم سرانجام، پس از اجرای اپرای«رستم و سهراب» فرصتی برای حمایت از نوشتن اپراهای دیگر فراهم شد و با حمایت و پیشنهاد مهندس انوار و دکتر همایون مرادی به نوشتن اپراهای «رستم و اسفندیار»، «سیاوش» و «ضحاک» مشغول شدم. من برای اینکه روایتهای منظوم شاهنامه را به روایت موسیقایی بدل کنم که از آن بهعنوان «لیبرتو» یاد میشود، باید مدام داستانها را میخواندم. بارها و بارها یک بیت و بند را تکرار میکردم تا با آن روایت ارتباط بگیرم تا بخوبی به بیان موسیقی درآید. فقط عشق و علاقه بیپایان میتوانست آن همه دیوانگی را حمایت کند.
چه چیزی در شاهنامه شما را مجذوب کرد؟!
داستانهای خواندنی، پیش کشیدن بنمایههای تاریخی و هویتی ایرانی، ارائه چارچوبها و شاکلههای اساسی جهان ایرانی و خیلی مسائل دیگر هر ایرانی را نیازمند و مجذوب این متن میکند. شاهنامه کتابی عظیم است. در بیش از چهل سالی که با این متن بزرگ و داستانهای شیرین و خلاقش معاشرت داشتهام و همراهم هرگز خسته نشدم و هربار آن را میخواندم اشتیاقم به آن متن بیشتر میشد. حکیم فردوسی کاری بزرگ کرده است و با خلق شاهنامه یکی از مهمترین رشتههای الفت و پیوند ما ایرانیها را رقم زده است. حقیقتاً شاهنامه کتابی الهی است. پرداختن به این متن یک ضرورت همیشگی است و باید بر اساس روایتهای شاهنامه دهها و صدها اپرا، نمایش، فیلم و… خلق شود.