معمای ناپدید شدن «تینا» کوچولو در کرج
آخرینبار چهارشنبهشب بود که تنها دخترش را دید. چون حال خوبی نداشت، تینا را به خانه پدربزرگش برد تا شب را در کنار او بماند. فردای آن روز دلتنگ دخترش شد. با پدرش تماس گرفت و از او خواست تینا را به خانهشان بفرستد، اما نتوانست دخترک پنجسالهاش را ببیند. حالا ٥ روز از آن پنجشنبه تلخ گذشته و پدر تینا همچنان در آرزوی دیدن دخترش به انتظار نشسته است. انتظاری تلخ که درنهایت او را به تخت بیمارستان کشاند. نتوانست زندگی را بدون دخترش تاب بیاورد. دست به خودکشی زد.
حالا مانده پدری روی تخت بیمارستان و دختربچهای که سرنوشت مرموزش در هالهای از ابهام قرار دارد و هیچ نشانهای از او نیست. مادر تینا هم که در شهر دیگری زندگی میکند، هنوز ناپدیدشدن دخترش را باور ندارد. این اتفاق تلخ در کمالشهر کرج رخ داد و در این مدت تنها یکنفر با پدر تینا تماس گرفته و مدعی شده که تینا را در یک مسافرخانه در قرچک دیده است. عموی تینا در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» جزییات این حادثه را روایت میکند:
تینا با پدرش زندگی میکرد؟
بله، برادرم و تنها دخترش با هم زندگی میکردند. مادر تینا هم چندسال پیش از برادرم جدا شد و درحالحاضر در شهر خلخال زندگی میکند. برادرم جز تینا هیچکس دیگری را در زندگیاش ندارد.
چه شد که تینا ناپدید شد؟
چهارشنبهشب بود، ٢٢فروردینماه. برادرم حالش زیاد خوب نبود و میخواست به دکتر مراجعه کند. برای همین تینا را به خانه پدرمان فرستاد. قرار بود تینا شب را در خانه پدربزرگش بماند تا زمانی که برادرم حالش بهتر شود. فردای همان روز، یعنی پنجشنبه، برادرم دلتنگ تینا میشود. برای همین با پدرمان تماس میگیرد و از او میخواهد تینا را به خانه بفرستد. پدرمان هم تینا را راهی خانهشان میکند، اما از همان زمان به بعد دیگر هیچ خبری از او نیست.
تینا بهتنهایی راهی خانهشان شد؟
بله، خانه پدرم با خانه برادرم فاصله زیادی ندارد. ٥دقیقه بیشتر راه نیست. تینا بارها این مسیر را به تنهایی رفته و بلد بود. از طرفی برادرم هم بیمار بود و خودش نمیتوانست دنبال او برود. برای همین مثل همیشه تینا تنها راهی خانهشان شد.
هیچ سرنخی از او به دست نیامده؟
در این ٥روز از وقتی عکس تینا را همهجا منتشر کردیم، تنها یکنفر با برادرم تماس گرفت و گفت که تینا را در یک مسافرخانه در قرچک دیده است، ولی دیگر هیچ خبری از او نیست. تمام مغازهها و همسایههای پدرم و برادرم، تینا را میشناسند. حتی آنها هم آن روز تینا را ندیدهاند. درحالحاضر پلیس این موضوع را پیگیری میکند و به دنبال سرنخ میگردد.
ماجرای دیدهشدن تینا در یک مسافرخانه را هم پیگیری کردید؟
بلافاصله موضوع را به پلیس گفتیم. آنها هم بررسیهای خودشان را آغاز کردند. هنوز هیچچیز مشخص نیست و همچنان سرنخی از تینا پیدا نشده است.
حال و روز پدر و مادر تینا چطور است؟
مادر تینا که در خلخال زندگی میکند و وقتی موضوع را به او گفتیم، باور نمیکرد. تصور میکرد به این بهانه قصد داریم او را سر خانه و زندگیاش برگردانیم. همچنان در شوک است و باورش نمیشود. برادرم هم که اصلا حال و روز خوبی ندارد. او به جز تینا هیچکس را در زندگیاش ندارد. تمام عشق و امیدش تینا بود. برای همین وقتی دید هیچ خبری از تنها دخترش نیست، از فشار عصبی و روانی، دست به خودکشی زد، ولی خوشبختانه از مرگ نجات پیدا کرد. درحالحاضر هم در بیمارستان بستری شده و مرتب اشک میریزد. اصلا طاقت دوری تینا را ندارد. حتی همان یک شب هم که تینا در خانه پدربزرگش ماند، برادرم طاقت نیاورد و فردای همان روز دلتنگش شد. او به تینا خیلی وابسته است.
خودتان تصور میکنید چه اتفاقی برای تینا افتاده باشد؟
به جز کودکربایی، هیچچیز دیگری به ذهن ما نمیرسد. تینا دختر باهوشی بود. در آن سن کم تمام خیابانهای کرج را بلد بود. اصلا دختری نبود که گم شود یا راه را اشتباه برود. مطمئنیم که او را ربودهاند، چون حتی اگر گم هم میشد، تمام همسایهها و مغازهدارهای محل او را میشناسند و حتما او را پیدا میکردند. تینا در عرض چند دقیقه ناپدید شد و حتما کسی او را با خودش برده است.
تینا تنها فرزند خانواده است؟
بله، او تنها فرزند برادرم است. زمانی که دوساله بود، برادرم از همسرش جدا شد و مادر تینا به خلخال رفت. سهسالی میشد که برادرم به همراه تینا زندگی میکرد و تمام امیدش دخترش بود.
وضع مالی برادرت چطور است؟
وضع مالی بدی ندارد، اما پولدار هم نیست که بهخاطر ثروتش دخترش را بدزدند. در حدی است که بتواند یک زندگی معمولی داشته باشد.
خودتان به کسی مظنون نیستید؟
نه، اصلا. ما هیچ دشمنی نداریم و با کسی هم اختلافی نداریم که احتمال بدهیم این موضوع یک تسویهحساب باشد. تمام محل برادرم و پدرمان را دوست داشتند و همیشه به آنها احترام میگذارند. برای همین حتی یکنفر هم نیست که به او مظنون شویم. در سرگردانی ماندهایم و روزهای سختی را میگذرانیم. حتی نمیدانیم تینا الان کجاست و دارد چهکار میکند. همانقدر که برادرم به او وابسته بود، او هم به پدرش وابستگی شدیدی داشت. اصلا از او جدا نمیشد. حالا نمیدانیم دارد چطور با این جدایی سر میکند و بدون پدرش چهکار میکند