چرا کشورهای خاورمیانه به نوبت تجزیه می‌شوند و مسیر غرب برای تجزیه ایران کدام است؟

    کد خبر :230804

منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از افغانستان تا لیبی همچنان شاهد درگیری وخونریزی است و هیچ چشم‌انداز روشنی برای توقف این روند که در دو دهه گذشته چندین کشور را به سراشیبی تجزیه و تخریب انداخته است، وجود ندارد.

وبسایت لوبلاگ در تحلیلی در این باره به قلم شیرین هانتر، استاد دانشگاه جرج تاون نوشته است که بسیاری از کشورهای خاورمیانه پس از پایان جنگ جهانی دوم در جای خود مستقر شدند ولی در دو دهه گذشته، بسیاری از ساختارهای موجود در خاورمیانه دچار فروپاشی شده است.

این فرایند در سال 2003 و با حمله آمریکا به عراق آغاز شد. از آن سال به بعد، عراق به عنوان یک دولت متمرکز از بین رفته است. این کشور دچار بی‌ثباتی و جنگ داخلی شده و منازق کردنشین این کشور بسیار به یک کشور مستقل نزدیک شد. همچنین پیشنهادهای متنوعی برای تجزیه عراق به سه بخش بر مبنای تفاوت‌های قومی و مذهبی ارائه شده است.

بمباران لیبی توسط ناتو، این کشور را نیز عملا در مسیر تجزیه قرار داده است. سودان نیز به دو کشور شمالی و جنوبی تقسیم شده و کشور تازه تاسیس سودان جنوبی همچنان دست به گریبان جنگ داخلی است و شرایط انسانی در آن دائما در حال بدتر شدن است.

بحران در سوریه که از سال 2011 آغاز شد به سرعت به یک جنگ داخلی تبدیل شد و اکنون از دل این جنگ داخلی، یک تراژدی انسانی عظیم بیرون آمده است. روز به روز هم علائم بیشتری مشاهده می‌شود که برگرداندن سوریه به وضعیت یکپارچه قبل از جنگ کار سختی است. آن چه که در سوریه اتفاق خواهد افتاد، بر لبنان و اردن نیز تاثیر خواهد داشت.

همین وضعیت در مورد یمن نیز صادق است؛ کشوری که هدف حملات وحشیانه عربستان سعودی و امارات متحده عربی قرار گرفته است. حتی اگر جنگ در این کشور به پایان برسد، سخن گفتن از این که یمن یکپارچگی سابق خود را به دست آورد، سخت است.

البته همه این کشورها، کشورهایی شکننده بوده‌اند. برخی مورخان و تحلیلگران می‌گویند که قدرتهای استعمارگر این کشورها را با مرزهای مصنوعی ایجاد کرده‌اند و در ایجاد آنها نه بر واقعیات منطقه، بلکه صرفا بر منافع خود و رقابت با دیگر کشورهای استعمارگر متمرکز بوده‌اند. این کشورها البته از سوء مدیریت شدید حاکمان خود که در ایجاد یک هویت ملی ناکام بوده‌اند، رنج می‌برده‌اند. جنگ سرد و امواج متعدد ملی‌گرایی افراطی این وضعیت را تشدید کرده است.

یکی از ابزارهای اصلی کشورهای استعمارگر برای حفظ نفوذ خود در کشورهای تازه تاسیس، بر جا گذاشتن تنش‌های قومی و نژادی در این کشورها بوده است. این استراتژی در خارج از خاورمیانه و برای مثال توسط لنین و استالین در شوری سابق نیز به خوبی به کار گرفته شده است. در واقع بسیاری از تنش‌های امروزی در محدوده شوروی سابق، نتیجه سیاست‌های استالین است. انگلیس و فرانسه نیز در خاورمیانه از این استراتژی در قالب هنر «تفرقه بیانداز و حکومت کن» استفاده کرده‌اند.

نمونه اخیر تلاش خارجی برای تاثیرگذاری بر کردهای عراق و سوریه، نشان‌دهنده همین رویکرد عصر استعمار است. مشکل این است که این دستکاری‌های بیرونی اغلب به نتیجه مورد نظر نیز نمی‌رسد. برای مثال استفاده آمریکا از کردهای سوریه علیه دولت مرکزی این کشور سبب خشم دولت ترکیه و ایجاد تنش در روابط ترکیه و آمریکا شده است. برنامه مسعود بارزانی برای جدایی از عراق نیز به تشدید مشکلات در این کشور منجر شده است.

به گزارش تابناک، با این وجود، تا زمانی که هزینه این اقدامات برای قدرتهای غربی کم باشد، آنها از این روشها برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت خود استفاده می‌کنند حتی اگر هزینه‌های بلندمدت این اقدامات زیاد باشد.

ایده‌ها و استراتژی‌های مشابهی در مورد ایران نیز مطرح می‌شود. این ایده که ایران بزرگتر از آن است که غرب با آن راحت باشد، سابقه‌ای طولانی دارد و حتی به دورانی باز می‌گردد که ایران متحد غرب بود. یک راه مقابله با این وضعیت، همواره تبلیغ این ادعا بود که ایران یک دولت-ملت نیست بلکه یک امپراتوری است که از گروه‌های نژادی مختلفی تشکیل شده است. با چنین استدلالی، هیچ اشکالی وجود نخواهد داشت که برای تجزیه این کشور تلاش شود. استفاده از عنوان «پرشیا» به جای ایران بخشی از همین استراتژی است.

تاکنون غرب و به ویژه آمریکا و البته دیگر مخالفان ایران، این استراتژی را از طریق ابزارهای غیرمستقیم برای تحریک جدایی‌طلبان در ایران پی‌گیری کرده‌اند. حتی پس از برجام و تعهد به برداشته شدن تحریم‌های ایران، آنها به تضعیف اقتصاد ایران از طریق تحریم و سایر فشارها ادامه داده‌اند. به لحاظ نظری، هدف این است که افزایش نارضایتی عمومی از وضع کشور، سبب تشدید فعالیت‌های تجزیه‌طلبانه شود.

برخی از رقبای منطقه‌ای ایران در مواردی علنا از این سیاست حمایت کرده‌اند. برای مثال محمد بن سلمان ولیعهد سعودی علنا گفته است که درگیری را به داخل ایران خواهد کشاند. حتی کشورهایی مانند ترکیه و پاکستان نیز که رویکردی غیرخصمانه نسبت به ایران دارند در مواردی از جدایی‌طلبی در ایران حمایت کرده‌اند؛ ترکیه در آذربایجان و پاکستان در بلوچستان؛ با وجود این که پاکستان خود در ایالت بلوچستان خود با مشکلی مشابه مواجه است.

اکنون، نیروهای ضدایران هم در منطقه و هم در محاقل سیاسی در کشورهای غربی از جنگ با ایران سخن می‌گویند که از جمله اهداف آن تجزیه این کشور خواهد بود. سوالی که البته مطرح نمی‌شود این است که آیا جنگ‌هایی که تاکنون در منطقه به راه انداخته شده، به افزایش امنیت قدرتهای منطقه‌ای و کشورهای غربی کمکی کرده است؟ آیا تخریب سوریه، اسرائیل را امن‌تر کرده است؟ آیا حمله به یمن، به امنیت عربستان افزوده است؟ آیا جنگ در عراق به امنیت ترکیه کمک کرده است؟ آیا آمریکا و اروپا از این جنگ‌ها بهره برده‌اند؟ آیا وضع حقوق بشر و دموکراسی در این کشورها بهتر شده است؟ فراموش نکنیم در مورد همه این جنگ‌ها، هدف اعلامی پایان دیکتاتوری، گسترش دموکراسی و تضمین حقوق مردم منطقه بوده است.

در همه موارد فوق، پاسخ منفی است. برای مثال، جنگ در سوریه، نیروهای خارجی را به نزدیکی مرزهای اسرائیل کشیده است. اطمینانی وجود ندارد که این نیروها به اندازه دولت سوریه در برخورد با اسرائیل محتاط باشند. همین حالا، اروپا با چالش سیل مهاجران مواجه است که سبب ظهور نیروهای سیاسی در این قاره شده که در دهه‌های گذشته تصور می‌شد از بین رفته‌اند و این بازیگران سیاسی جدید در اتحادیه اروپا، اکنون به مهم‌ترین چالش اتحادیه اروپا تبدیل شده‌اند.

باید پذیرفت که در غیاب سازش میان کشورهای منطقه، سایه جنگ‌های مخرب و نابودی بیشتر، همچنان بر منطقه گسترده خواهد بود.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید