عبدخدایی: نهضت آزادی ها اعتقاد راسخی به رهبری امام نداشتند
عبدخدایی گفت: مهندس بازرگان میگوید من یک فولکس نازک نارنجی هستم؛ یعنی من انقلابی نیستم؛ بازرگان آدم خوبی است؛ آدم سالمی است؛ من نماز خواندناش را دیدهام؛ تفسیر قرآن کردنش را دیدهام، اما تفکر وی با تفکر امام(ره) متفاوت است.
محمدمهدی عبدخدایی معروف به قهرمان شکنجه در گفتوگویی از سالهای قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی اسلامی گفت که بخشی از آن را در ادامه میخوانید:
عبدخدایی در پاسخ به این سئوال که علت پذیرفتن اولیه ملیگراها از جانب حضرت امام (ره) چه بود؟ چون اعضای نهضت آزادی در اعلامیه که آبان 57 منتشر کردند، صریحا اعلام داشتند چون مردم رهبری حضرت امام (ره) را پذیرفتهاند ما هم میپذیریم و همین گزاره نشان میدهد که اعضای نهضت آزادی به رهبری الهی امام(ره) اعتقاد راسخی نداشتند، گفت: پس از جلوهگری دورنمای پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره)، ملیگراها آمدند و گفتند ما هم شریک هستیم؛ ما هم مبارزه با استعمار و امپریالیسم میکنیم؛ در این مقطع، امام(ره) برای وحدت جمعی، همه را پذیرفتند. شما ببینید کیانوری به خدا اعتقاد ندارد؛ در پاریس که میرود، امام(ره) او را میپذیرد؛ اما سید جلالالدین تهرانی رئیس شورای سلطنت که من خودم نماز خواندن او را در حرم حضرت رضا دیده بودم، از سوی امام(ره) پذیرفته نمیشود. امام خطاب به او میگوید که اول سلطنت را خلع کن بعد بیا. روش امام(ره) این بود که در مبارزه عظیمی که میخواهد حاکمیت اسلامی را حاکم کند و یک سلطنت قوی و قدرتمند را از بین ببرد، میگوید همه با هم.
به گزارش نامه نیوز،او ادامه داد: حالا امام آمده روی کار میبینیم مهندس بازرگان میگوید من یک فولکس نازک نارنجی هستم؛ یعنی من انقلابی نیستم؛ بازرگان آدم خوبی است؛ آدم سالمی است؛ من نماز خواندناش را دیدهام؛ تفسیر قرآن کردنش را دیدهام؟ اما تفکر وی با تفکر امام(ره) متفاوت است. امام میگوید مجلس خبرگان، مهندس بازرگان میگوید مجلس موسسان. اختلاف این جا است. مهندس بازرگان میگوید ما جمهوری اسلامی تاسیس کردیم مجلسی میخواهیم که برای این جمهوری اسلامی قانون اساسی تاسیس کند؛ امام میگوید ما حکومت اسلامی تاسیس نکردهایم بلکه پیامبر(ص) و علی(ع) حکومت اسلامی تاسیس کردهاند. ما اهل خبره میخواهیم تا از متن قرآن و متن حدیث، قانون اساسی استخراج کند. مهندس بازرگان میگوید جمهوری دموکراتیک اسلامی، امام(ره) میگوید جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.
عبد خدایی در ادامه افزود: من خودم به مهندس بازرگان گفتم که «دمو» یعنی مردم؛ جمهوری هم یعنی مردم؛ جمهوری دموکراتیک اسلامی چه معنی دارد؟ گفت که شما فارسی خواندهای یا نه، گفتم بله؛ گفت: غلط مصطلح بهتر از صحیح غیرمصطلح است؛ ما وقتی میگوییم جمهوری دموکراتیک اسلامی؛ در واقع میگوییم جمهوری که با رای مردم روی کار آمده باشد؛ من به بازرگان گفتم اگر این طور است، آیا جمهوری دموکراتیک خلق چین با رای مردم روی کار آمده است؟ جمهوری دموکراتیک خلق کره با رای مردم روی کار آمده است؟ کدام یکی از این جمهوریها دموکراتیک است؟
او یادآور شد: در بزنگاهی که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) را تصرف میکنند مهندس بازرگان چسبیده به این قوانینی که مثل تار اطرافش تنیده است؛ میگوید خانه آمریکا است چه طور گرفتید؛ زمین آمریکا است؛ امام فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند کند این همان تفکر انقلابی منبعث از اسلام ناب است. در مقابل تفکر بازرگان همان فولکس واگن است. اینها نمیتوانند تا آخر در کنار هم بیایند. وزیر خارجه بازرگان یعنی کریم سنجابی نمیتواند قرارداد کمپ دیوید را نهی کند، امام مجبور میشود از قم قطع رابطه اعلام میکند. امام(ره) آمریکا را شیطان اکبر میداند اما بازرگان معتقد به این بود که اگر ما بخواهیم به حیاتمان ادامه بدهیم باید به یکی از قدرتهای بزرگ وابسته باشیم. امام شرق را هم قبول ندارد غرب را هم قبول ندارد؛ شعار نه شرقی نه غربی میدهد.
عبدخدایی از درد دلی که در حضور مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی کرده بود هم اینگونه گفت: یک روزی با پسرم نزد آقای هاشمی رفسنجانی بودیم؛ پسرم به آقای هاشمی گفت که این پدر من بارش را زمین گذاشته است. قبلاً هر کس به او هدیهای میداد پولی میداد قبول نمیکرد اما حالا هدیه میدهند پول میدهند قبول میکند. اقای هاشمی به من گفت: قبول میکنی؟ گفتم بله قبول میکنم؛ گفت: چرا؟ گفتم میدهم به مادرش، من ۳ تا عروس دارم؛ یک داماد دارم؛ یکی از آنها چشم روشنی میخواهد؛ بالاخره اینها خرج دارد؛ من هم آن چه که حقوقم است میدهم به خانمم؛ آن چیزی را هم که از این راه درمیآید، میدهم به خانمم؛ همه خرج با او است؛ من دخالتی در خرج نمیکنم؛ وقتی میخواستیم بیاییم بیرون؛ آقای هاشمی به پسر من گفت: من قبل از انقلاب وضعم خوب بود؛ منبر که میرفتم پول میگرفتم و وقتی این انقلابیون برای چاپ اعلامیه نیاز به پول داشتند، پیش من می آمدند. من فکر کردم آقای هاشمی این حرف را به خاطر قانع کردن پسر من میگوید؛ اما یک شب با آقای عسگراولادی یک جا بودیم عسگراولادی گفت: ما قبل از انقلاب هر وقت میخواستیم اعلامیه چاپ کنیم و پول نداشتیم به آقای هاشمی مراجعه میکردیم از هاشمی میگرفتیم.