96 درصد اهالی شهرک چشمه از مدیریت شهری ناراضیاند/وقتی از باد، پول میسازند
«شهرک چشمه» دیگر هوایی برای نفس کشیدن ندارد؛ محلهای با 40سال قدمت که از هر طرف به محاصره برجهای عظیم منطقه 22 درآمده است. محلهای که روزی جزو خوش آب و هواترین محلات تهران بود، حالا دیگر بلعیده شده. اما این تنها مشکل چشمه نیست. با هر کدام از سکنه اینجا که حرف میزنی انگار دنبال سنگ صبوری میگشته برای شنیدن دردها.
مردم محله عصبانیاند و اگر راستش را بخواهید، خودشان زنگ زدند و اصرار کردند که برویم و مشکلاتشان را از نزدیک ببینیم. وقتی گفتیم «چند روز دیگر» داد زدند که چند روز دیگر دیر است؛ ما به مشکلات عادت کردهایم، شما بیایید ببینید و بنویسید که همه بدانند آنهایی که برای کشور نسخه میپیچند با یک محله چه کردهاند.
در میدان المپیک، اسکلت یک برج بزرگ در حال بالا رفتن است. با خودم فکر میکنم، فردا روزی که این برج غولپیکر راه افتاد، رفت و آمد در این خیابان کوچک چطور خواهد بود؟ به سمت شهرک چشمه میرویم؛ شهرکی که قرار بوده شبیه محلهای در رم ایتالیا باشد. آن زمان درخت گیلاس و سرو شیرازی و توت از درختان قدیمی این شهرک بود که حالا دیگر خبری از هیچ کدام نیست. به سمت بوستان یاس میرویم؛ روی پلاکاردی نوشته شده: نارون، سرو، اقاقیا و چنار گونههای گیاهی این بوستان است اما کدام گونه گیاهی؟ اینجا درست در وسط پارک هم 2 ساختمان بلندمرتبه روییده است؛ 2 ساختمان نیمه کاره قدیمی که هر کدام تقریباً 20 طبقه ارتفاع دارد. دور و بر میتوان درختان قدیمی و کهنسالی هم دید اما زمین خشک و بیآب است؛ 2 ساختمان نیمه کاره رها شده وسط بوستانی رها شده.
حبیبزاده یکی از ساکنان پشت این بوستان برای ما از روزگار گذشته پارک یاس میگوید که روزی استخری پر آب داشت و درختانی تناور؛ تنها محل تفریح شهرک: «بعد از ساخته شدن دریاچه چیتگر آب این استخر قطع شد و تقریباً 10 سال پیش بود که استخر را خشک کردند و روی آن ساختمانها ساختند.»
آنطور که روی شناسنامه آهنی رنگ و رو رفته رو به روی سازه نوشته شده، قرار بوده وسط پارک «مجموعه فرهنگی نمایشی چشمه» راهاندازی شود اما حالا 10 سال است که این سازهها به حال خود رها شدهاند. حبیبزاده میگوید: «شهرداری این مجموعه را به بخش خصوصی واگذار کرد آنها هم شروع به کار کردند و حتی مغازهها را هم پیشفروش کردند اما انگار پیمانکار پولها را میگیرد و فرار میکند.» حالا مردم محل ماندهاند و ساختمانهایی که بلای جانشان شده. ساختمانهایی که به خاطر رویش و رونق آنها درختهای کهنسال را خشکاندند و خیلیهایشان را سر بریدند.
روی بنری قدیمی که خود اهالی نوشتهاند و از دیوار یک ساختمان آویزان کردهاند نوشته شده: «میگویند در ساخت و ساز ساختمانهای تجاری اداری و… در وسط پارک یاس هیچ درختی کنده نشده، در صورتی که بیش از یکصد درخت تنومند 40 – 50 ساله را کندند تا راه را برای تغییر کاربری مهیا سازند. دستور از کجا صادر شده است برای درو کردن درختان؟ جواب دهید. مدارک موجود است…»
حبیبزاده آلونکی را وسط پارک نشان میدهد و از من میخواهد برویم آن را ببینیم. داخل آلونک سه جوان با لباس سبز خدمات شهرداری نشستهاند. دور تا دور دیوار چرک گرفته را رختخواب چیدهاند و جالباسی بالای آن هم پر از لباس است. حبیبزاده میگوید: «اینجا چیزی از خانه فساد کم ندارد چند بار کلانتری آمد اینجا و جمعشان کرد اما هنوز هم «شیرهکشخانه» است. جمع میشوند و مواد میکشند و کارهای ناجوری میکنند که صدای اهالی را درآورده.»
نیم نگاه
به سمت شهرک چشمه میرویم؛ شهرکی که قرار بوده شبیه محلهای در رم ایتالیا باشد. آن زمان درخت گیلاس و سرو شیرازی و توت از درختان قدیمی این شهرک بود که حالا دیگر خبری از هیچ کدام نیست. به سمت بوستان یاس میرویم؛ روی پلاکاردی نوشته شده: نارون، سرو، اقاقیا و چنار گونههای گیاهی این بوستان است اما کدام گونه گیاهی؟ اینجا درست در وسط پارک هم 2 ساختمان بلندمرتبه رویده است؛ 2ساختمان نیمه کاره قدیمی که هر کدام تقریبا 20 طبقه ارتفاع دارد.
یکی از کسبه قدیمی بازارچه شهرک چشمه: واقعاً دوست دارم بدانم این برجها با اجازه کی ساخته شده؟ اینجا یک روز تصفیه خانه هوای تهران بود، ریه تهران بود، اما حالا چه شده حتی یک باد هم محض رضای خدا نمیوزد؟ مگر این برجها میگذارند؟ میگویند قبول نداریم برجسازی نفس تهران را گرفته؛ خب قبول ندارید تشریف بیاورید اینجا ببینید!
خانم شمسیپور در خیابان شهدا که دقیقاً کنار پارک است، زندگی میکند. چادر به سر برای خرید از خانه بیرون آمده و با دیدن ما خوشحال میشود و بیهیچ پرسشی شروع میکند به حرف زدن: «10 سال است درگیر اینجا هستیم. درختهای پارک را قطع کردند و قرار بود اینجا مجتمع شود اما نشد.» وسط کوچه ایستاده و فنسهای پاره دور ساختمان را نشانم میدهد و میگوید: «ببینید این کوچه قرار بود 10متری باشد اما آنقدر این فنسها را جلو آوردند که ما حتی نمیتوانیم در کوچه ماشین پارک کنیم و مجبوریم ماشینها را ببریم کوچه پشتی. تا حالا 4 بار ماشین ما را خالی کردهاند.» شمسیپور هم داستان به مشکل خوردن پیمانکار و شهرداری را تکرار میکند. او از مشکلاتی که این ساختمانها برای آنها برای محل درست کردهاند میگوید: «نگهبانی دارد اما خود نگهبانها هر کاری دوست دارند میکنند. یک روز آنجا سپرسازی راه میاندازند و یک روز نقاشی ماشین. یکبار هم آتشسوزی شده بود…» خانم دیگری که دوست و همسایه شمسیپور است به ما میپیوندد و میگوید: «بارها با 137 تماس گرفتیم و شماره پرونده داریم. شهرداری رفتیم، نامه نوشتیم اما هیچ تأثیری نداشت. آن اوایل کار، مجبور شدیم جلوی لودر بایستیم تا جلوی پیشروی فنسها را بگیریم که کوچه تنگتر نشود.» هر دو بارها تکرار میکنند که این ساختمانها همه اهالی را اسیر کرده و هیچکس به دادمان نمیرسد.
شمسیپور میگوید: «چون شهرداری دخیل است، هیچکس نمیتواند کاری کند اما اگر خود شهرداری طرف شکایت بود امان همه را بریده بود!» خانم همسایه با خنده میگوید: «وقتی کار را شروع کردند، دخترم راهنمایی درس میخواند، حالا فوق لیسانس میخواند و هنوز هیچ اتفاقی برای این ساختمانها نیفتاده. ما دستمان به جایی بند نیست. یک روز آمدند گفتند به نفع شماست اینجا مجمتع تجاری بشود و ما گفتیم خیرش را نخواستیم. حالا این همه سال است آسایش ما را سلب کردهاند و هیچ خیری هم به ما نرسیده.»
داخل شهرک همه ساختمانهای یکدست و ویلایی تقریباً 2 یا 3 طبقه است. اما هر طرف که میرویم، باز زیر سایه برجهایی هستیم که روی سر محله سنگینی میکنند. انگار همه کوچههای محله بنبست باشد. انگار شهرک چشمه را با برجها زندانی کردهاند. تحقیق و تحلیل نمیخواهد؛ اینجا توسعه نامتوازن را به چشم میشود دید. اینجا برتری ساختمان و خیابان و اتوبان را بر انسان و شهروند میتوان دید. اینجا رشد «کالبد شهر» و در تنگنا قرار گرفتن «روح شهری» را میشود با گوشت و پوست و استخوان حس کرد.
به بازارچه شهرک میرویم که با پلهها و فضای سبزش جای دنجی به نظر میرسد. حاج فتاح کاسب قدیمی بازارچه را میبینیم که خودش سالهاست اینجا زندگی میکند. او هم مثل همه ناراضی است: «نه بانک داریم، نه دستگاهایتیام، نه درمانگاه، نه وسیله حمل و نقل عمومی، بازهم بگویم؟ ماشاالله فقط برج داریم.» او تعریف میکند که چطور در این سالها شهرک به محلی خفه و بدون هوا تبدیل شد: «واقعاً دوست دارم بدانم این برجها با اجازه کی ساخته شده؟ اینجا یک روز تصفیه خانه هوای تهران بود، ریه تهران بود، اما حالا چه شده حتی یک باد هم محض رضای خدا نمیوزد؟ مگر این برجها میگذارند؟ میگویند قبول نداریم برجسازی نفس تهران را گرفته؛ خب قبول ندارید تشریف بیاورید اینجا ببینید!» میگوید برای اینکه دقیقتر از مشکلات خبردار شوید، بروید پیش آقای خیرخواه که بالای پله آخر بنگاه معاملات ملکی دارد.
مجتبی خیرخواه دبیر شورای سابق محل است و تقریباً 35 سال است که ساکن چشمه است. با صدایی بلند و شاداب از ما استقبال میکند. تقریباً 60 ساله به نظر میرسد با ریش پرفسوری سفید، همرنگ موهایش. او از قدمت شهرک میگوید و اینکه تقریباً 450ساختمان ویلایی دارد و 900 خانه آپارتمانی. ترجیع بند همه حرفهایش این جمله است: «هر چه بگویم کم گفتهام!»
خیرخواه میگوید: «اینجا قرار بود یک منطقه ویلا نشین باشد و در طرح تفصیلی هم تأیید شده بود ولی متأسفانه یکدفعه سر و کله برجهای 20 طبقه و 30 طبقه پیدا شد.» صدای بلندش میلرزد و با داد و فریاد میگوید: «ما زمین 500 یا 600 متری داریم و حق نداریم ساختمان بالای سه طبقه بسازیم ولی کوچه جلویی میتواند برج 30 طبقه بسازد. به چه عنوان؟ دستور چه کسی است؟ با کدام قانون این وضعیت را برای ما درست کردند؟ چطور با فروش زمین و هوا پول درمیآورند؟ مدتهاست تقاضا کردهایم مجوز چهار طبقه بگیرم اما
انگار نه انگار.
مدتهاست هنوز جواب ما را ندادهاند. چرا؟ از ما پولی نمیرسد؟» او هم از خشک شدن درختان پارک یاس ناراحت و عصبانی است و از روزهایی میگوید که آن پارک تنها محل تقریحی کل شهرک بود: «تبلیغ میکنند که شهرداری به فکر فضای سبز است اما اینجا فضای سبز را تبدیل به ساختمان کردند و تجاریسازی راه انداختند. با چه قانونی ما را از داشتن فضای سبز محروم کردند؟ ای کاش لااقل ساختمانها را هم میساختند که این وضعیت برای ساکنین پیش نیاید.»
خسروی که روی صندلی کنار خیرخواه نشسته، سالهاست در این محله زندگی میکند. او با آه و افسوس تکرار میکند: «واقعا فکر میکنید آقایان خودشان نمیدانند چه به روز ما و تهران آوردهاند؟ چه فایده که این حرفها را بزنیم!» رو به من میکند و با صدایی خسته میگوید: «آقا یک روزی اینجا باد که میآمد ما را هم با خودش میکند و میبرد. حالا کو آن همه باد؟ مگر آب و هوا تغییر کرده؟ نخیر. این برجها مثل حصار دور شهرک، نمیگذارد بادی به ما بخورد. بادها را هم فروختند و نقد کردند. هوا برای نفس کشیدن نداریم. هوا را هم فروختهاند.»
برجهای منطقه 22 نفس شهر تهران را تنگ کرده. این را در شهرک چشمه بخوبی میشود دید و حس کرد. خوشمزه اینکه جای شاکی و متهم عوض شده است؛ آنهایی که نفس تهران را بریدند، امروز از هوای آلوده گلایه دارند.