مرگ به شیوه هنرمند ممنوعالکار و هنر زیرزمینی
دوستانش میگویند «حامد هاکان» از بس منتظر مجوز آلبومش ماند و نیامد، دق کرد.
پیشتر هم لابد شنیدین اگر حبیب، حبیب محبیان، اجازه کنسرت میگرفت، شاید جان دوبارهای در کالبدش میدمید و امروز هم «مادر» را با آن صدای خاص و گیتارش میخواند.
تراژدی حمید صفت که دیگر شهره خاص و عام است؛ رپر که دید صحنه کنسرت وصالش نمیدهد، به صحنه نمایش قناعت کرده بود، اما شاید این جنگ اعصاب مجوز و تهمت خواننده غیرمجاز سوهانی شد تا وقت فروخوردن خشم، عصیان کند و از کوره در برود و… .
یک: گفتههای من زیره به کرمانبردن است؛ ١١ سال پیش داریوش مهرجویی در فیلم بهاصطلاح توقیفشدهاش، «سنتوری»، دیالوگ تکاندهندهای درباره معتادشدن یک موزیسین دارد که با ناله محزون و عاشقانهای آن را ادا میکند: «کی فکرش رو میکرد علی سنتوری که از اون خانیآباد تا همین شمرون کوفتی همه عاشقش بودن به این روز بیفته، مجوز همه کنسرتهاش رو لغو کردن، کاستش رو نذاشتن بده بیرون، واسه چندرغاز پول مجبور شد بره خونه هر ننهقمری بخونه…».
دو: و قبلترش، ١٦ سال پیش خسرو معصومی در فیلم «پر پرواز» که کیانوش عیاری هم در نگارش فیلمنامهاش مشارکت داشت، دیالوگ کوبندهای برای يك خواننده نوشتند که هنوز هم شرححال همه آنهایی است که دربهدر گرفتن مجوزند: «شما میدان انقلاب و ولیعصر رفتین، میدونین که نوارهای اونور آبي همه دست این و اونه، چطور مردم اونارو گوش بدن اما منی که پام رو از مملکت بیرون نذاشتم، صدام ممنوعه!»
سه: روزگاری است که نیازی نیست قسم بخورید پنهانکردن، غیرممکن شده است؛ ماهواره بدون هیچ دیشی در جیب بغل شهروندان است و مرغ از پشتبام خانهها پریده؛ ممنوعالکارکردن هنرمند، عنوان هنرمند غیرمجاز و تبعید گونه هنری به زیرزمین، تاریخمصرفش گذشته است؛ آنها که در گلوگاههای تصمیمسازی برای نهادهای فرهنگی بایدونباید تعیین میکنند، کلاه خود را قاضی کنند که کدام فیلم ازتوقیفدرآمده جامعه را به اغتشاش کشیده است؟ کدام هنرمند غیرمجازی که مجاز شد، اخلاق جامعه را به انحطاط سوق داده است؟
این روزها فقط عنوانهایی مانند توقیف، غیرمجاز، ممنوعالتصویر و ممنوعالصداست که به جامعه پالسهای منفی میفرستد و سرمایههای فکری و هنری ما را به هدر میدهد. بهتر است بهجای عریضکردن خط قرمزها که تنها آوردهاش تقویت رسانههای آنسوی مرزهاست، به شعور و سلیقه مردم اطمینان و اتکا کنیم.