ویترین نابرابری: شبکه های اجتماعی و اشرافیت دیجیتال در ایران

در میانه بحرانهای معیشتی و سقوط شدید قدرت خرید اقشار کمدرآمد، اینستاگرام در ایران به صحنهای برای نمایش ثروت، تجمل و بیدغدغهگی سلبریتیها و مرفهان تبدیل شده است؛ الگویی معکوس از همبستگی اجتماعی که به جای تسکین دردها، زخم نابرابری را عمیقتر میکند. این شکاف دیجیتال میان دو دنیای کاملاً متفاوت، نهتنها آسیبهای اقتصادی، بلکه پیامدهای روانی، فرهنگی و اخلاقی گستردهای را در پی دارد.
بازتاب– در زمانی که بخش قابلتوجهی از جامعه ایرانی با فشار بیسابقه اقتصادی، تورم افسارگسیخته، و تنگنای معیشتی دستوپنجه نرم میکند، شبکه اجتماعی اینستاگرام به بستری تبدیل شده که در آن، اقلیتی برخوردار با نمایش بیمحابای ثروت، رفاه و زیست تجملی خود، نه تنها از واقعیتهای جامعه فاصله گرفتهاند، بلکه خواسته یا ناخواسته به تعمیق زخمهای نابرابری اجتماعی دامن میزنند.
پدیدهای که شاید بتوان آن را «اشرافیت دیجیتال» نامید، در سالهای اخیر چنان در فضای مجازی ایران ریشه دوانده که از یک الگوی رفتاری به یک ساختار فرهنگی مسموم بدل شده است. سلبریتیها، اینفلوئنسرها، و نوکیسههای تازهبهدورانرسیده، با انتشار تصاویری از مهمانیهای پرتجمل، خودروهای لوکس، حیوانات خانگی عجیبوغریب، و حتی جشن پوشک کودک خود، عملاً پیام روشنی به مخاطبان خود میدهند: ثروتنمایی جای همدلی را گرفته است.
در بسیاری از کشورها، شبکههای اجتماعی ابزار شکلگیری جنبشهای مدنی و بستری برای افزایش همبستگی اجتماعی بودهاند. اما در ایران، ما با پدیدهای وارونه مواجهایم؛ اینستاگرام نه تنها نتوانسته کارکردی مثبت در جهت مطالبهگری یا مقاومت اجتماعی ایفا کند، بلکه به محفلی برای نمایش سبک زندگی بیدغدغه و چشمنواز اقلیتی بدل شده که اغلب نسبت به رنج اکثریت بیتفاوتاند.
شاید مصداقیترین نمونه از این شکاف، پدیده «سگگردانی با تعرفه ساعتی ۳۰۰ هزار تومان» باشد؛ خدمتی لوکس برای قشر مرفه، در حالی که حقوق ماهانه بسیاری از کارگران و زحمتکشان به سختی پاسخگوی هزینه اجارهبها و معاش روزانه آنهاست. یا تصاویر خندهداری از سلبریتیهایی که با کروکودیل خانگی، شیر آفریقایی یا ببر بنگال سلفی میگیرند؛ صحنههایی که برای بسیاری از مردم، چیزی جز طعنه تصویری به فقرشان نیست.
همزمان با فروپاشی بخشی از قدرت خرید کارگران – بنا به آمار رسمی، بیش از ۷۰ درصد کاهش – چنین نمایشهایی عملاً به محرک خشم، ناامیدی و سرخوردگی اجتماعی تبدیل شدهاند. اینستاگرام، که میتوانست محل گفتوگو درباره دردهای مشترک باشد، اکنون به ویترین نابرابریها و ابزار تثبیت فاصله طبقاتی بدل شده است.
اما مسأله تنها اقتصادی نیست؛ سؤال اصلی فرهنگی است. چگونه جامعهای به نقطهای میرسد که «افتخار به اشرافیت» جای «حس مسئولیت اجتماعی» را میگیرد؟ چگونه فردی با خیال آسوده در میانه رنج و نداری هموطنانش، عکس تولد فرزند خود را در ویلای چند میلیاردی منتشر میکند و منتظر سیل لایکها میماند؟
این نه صرفاً نشانه بیذوقی دیجیتال است، بلکه آیینهای از بحران اخلاقی در لایههایی از جامعه است. طبقهای که نه تنها از درد مردم جدا افتاده، بلکه ظاهراً خود را در مقام «الگو» و «الهامبخش» نیز تصور میکند. در چنین بستری، مخاطبِ خسته از فشارهای معیشتی، بهجای همبستگی، با سیلی از تصویرهایی مواجه میشود که او را به حسرت، خشم یا تسلیم میکشاند.
با ادامه این روند، نه تنها شکافهای طبقاتی عمق بیشتری مییابد، بلکه بافت همبستگی اجتماعی نیز نخنما میشود. وقتی الگوسازی در فضای عمومی مبتنی بر تجملگرایی، مصرفنمایی و بیتفاوتی نسبت به رنج دیگری باشد، در بلندمدت چیزی از «اعتماد عمومی»، «عدالت فرهنگی» و «اخلاق جمعی» باقی نخواهد ماند.
آیا وقت آن نرسیده که درباره نقش رسانهها، سیاستگذاران و حتی کاربران عادی در این چرخه مخرب بازاندیشی کنیم؟ پلتفرمهای دیجیتال، بیطرف نیستند؛ آنها آینهای از اولویتهای ما هستند. اگر ویترین جامعه را پر از مصرفزدگی کنیم، نباید از شکستن شیشههای اعتماد، همدلی و عدالت تعجب کنیم.