سند شکست فشار حداکثری

چهار پیامد ترور سردار سلیمانی به روایت استفان والت

    کد خبر :670042

استفان والت، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد در تحلیلی که در نشریه فارن‌پالیسی منتشر شد، ترور سردار قاسم سلیمانی را خطای استراتژیک دولت آمریکا خواند و افزود: گویی دونالد ترامپ، مایک پمپئو، وزیر خارجه و مارک اسپر، وزیر دفاع او بازیکنان شطرنجی هستند که تنها به نخستین حرکت فکر می‌کنند و به‌دلیل نگاه کوته‌بینانه نمی‌توانند این حقیقت مسلم در عرصه سیاست بین‌الملل را دریابند که نوبت حرکت طرف مقابل هم فرا می‌رسد. وی چهار پیامد را برای این تصمیم ترامپ مطرح ساخت: نخست، حکومت ایران در زمان و شرایط دلخواه خود به نحوی پاسخ این ترور را خواهد داد تا عذاب و پیامد‌های سیاسی را برای آمریکا به حداکثر برساند. دوم، این ترور شعله‌های ناسیونالیسم ایرانی را گسترش می‌دهد و هرگونه تغییر در رویکرد تهران را نامحتمل می‌سازد. سوم اینکه این ترور در خاک عراق، نادیده انگاشتن تمامیت ارضی این کشور است و دولت شکننده آن را در زمینی لغزنده قرار می‌دهد؛ همان‌طور که نخست‌وزیر عراق نیز این اقدام واشنگتن را محکوم کرد. پیامد چهارم انگیزه مضاعفی است که ترامپ به ایران می‌دهد تا به سوی ساخت تسلیحات هسته‌ای حرکت کند؛ اقدامی که واشنگتن در آن صورت یا باید وارد جنگ همه جانبه با ایران شود یا عقب بنشیند و آن را بپذیرد.

 

استفان والت، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد، در گزارشی با انتقاد از خطای استراتژیک دولت ترامپ در ترور سردار قاسم سلیمانی و پیامد‌های آن برای آمریکا در فارن پالیسی نوشت: گویی دونالد ترامپ، مایک پمپئو وزیرخارجه و مارک اسپر وزیر دفاع او بازیکنان شطرنجی هستند که تنها به نخستین حرکت فکر می‌کنند و به‌دلیل نگاهی کوته‌بینانه نمی‌توانند به جوانب حرکت‌های آتی بیندیشند و از این رو نمی‌توانند یک حقیقت مسلم در عرصه سیاست بین‌الملل را درک کنند: نوبت حرکت مهره‌ها توسط بازیگران دیگر نیز فرا‌می‌رسد.

 

حکومت ایران نیز تلاش خواهد کرد تا در بهترین زمان و شرایط، پاسخ ترور سردار سلیمانی را به نحوی بدهد که عذاب و پیامد‌های سیاسی آن برای آمریکا به حداکثر ممکن برسد. به گزارش گروه اقتصاد بین‌الملل روزنامه «دنیای‌اقتصاد»، یک هفته از آغاز سال ۲۰۲۰ گذشته است و دونالد ترامپ توانست تا به داخل یک بحران بی‌هدف و خطرناک با ایران بلغزد. این بحران تقریبا اجتناب‌ناپذیر، محصول رویکرد کوته‌بینانه او در برابر خاورمیانه و به‌ویژه ایران است که در نوع خود نمونه‌ای دیگر از ناتوانی واشنگتن درشکل دادن به سیاستی منسجم و موثر نسبت به هر مساله جهانی است. اما از چه زمانی این کشور (ایالات‌متحده) در به قاعده درآوردن استراتژی‌ها تا این حد ناتوان شده است؟

 

این موضوع اگرچه به پیش از روی کار آمدن ترامپ باز می‌گردد، با این‌حال تحریک‌پذیری، بی‌تفاوتی به توصیه‌ها و استعداد عجیب او برای جمع‌آوری مشاوران درجه سه، به عمق این چالش افزوده است. نتیجه نهایی این سردرگمی می‌تواند از دست رفتن جان بیشتری از آمریکایی‌ها و تضعیف جایگاه جهانی ایالات‌متحده باشد. فرض اینکه دستور ترامپ برای ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران به یک جنگ تمام‌عیار بدل نشود فرضی خوش‌بینانه است.

 

این ترور درواقع نوعی خطای استراتژیک بود که ازجانب ترامپ سر زد. رئیس‌جمهوری که توسط عربستان، اسرائیل، اندیشکده‌های جنگ‌طلبی نظیر بنیاد دفاع از دموکراسی و حامیان مالی اش اغوا شد، توافقی چندجانبه را پاره کرد که منجر به محدود شدن برنامه هسته‌ای ایران شده بود و به‌علاوه کانالی دیپلماتیک را گشوده بود که دولت آمریکا می‌توانست از آن طریق نگرانی‌های خود را به‌طور مستقیم با تهران در میان بگذارد.

 

ترامپ سپس فاز بعدی برنامه خود علیه ایران را تحت عنوان «کمپین فشار حداکثری» کلید زد، سیاستی که اعلان جنگ اقتصادی علیه ایران بود و هدف آن از میان بردن توانایی غنی‌سازی ایران، وادار ساختن تهران به تغییر سیاست‌خارجی در مسیر مطلوب آمریکا و حتی سرنگونی رژیم عنوان شد. شهروندان عادی ایرانی هم‌اکنون تحت فشار تحریم‌های دولت ترامپ هستند، اما این باعث نشده است که حکومت ایران خود را تسلیم خواسته‌های واشنگتن کند.

 

در مقابل، تهران به‌صورت تدریجی در حال تقویت ظرفیت غنی‌سازی اورانیوم، تقویت روابط با چین و روسیه و اقدامات تلافی‌جویانه علیه متحدان واشنگتن در منطقه است. استراتژی ایران کاملا مستقیم و شفاف است: اگر ایالات‌متحده به‌دنبال سخت‌تر کردن زندگی ایرانی‌ها است، مقامات ایران نیز اطمینان حاصل می‌کنند که زندگی به کام آمریکا نیز تلخ شود. تنها ذره‌ای تفکر استراتژیک کافی است تا بتوان پاسخ ایران در برابر فشار‌ها را درک کرد و فهمید که این سیاست ضدایرانی و یک‌جانبه آمریکا علیه ایران کارساز نخواهد بود.

 

با اجتناب از دیپلماسی و تکیه مطلق بر تهدید و زور، ترامپ که عملا گزینه‌های دیگر را برای خود حذف کرده است، با درک این واقعیت که کمپین فشار حداکثری علیه ایران، پیامد‌های عکس داشته است وادار می‌شود که یا عقب بکشد یا تنش‌ها را تشدید کند. زمانی که یکی از گروه‌های شبه‌نظامی هم‌پیمان ایران در عراق، با پرتاب راکت موجب کشته‌شدن یکی از پیمانکاران آمریکایی در دسامبر ۲۰۱۹ شد، ترامپ پاسخ این حمله را با انجام حملات هوایی به پایگاه‌های شبه‌نظامیان داد که منجر به کشته شدن بیش از ۲۰ عراقی شد. ادامه این روند، محاصره سفارت آمریکا در بغداد توسط شیعیان نزدیک به ایران بود که البته کشته‌ای برجای نگذاشت. معترضان درنهایت پراکنده شدند و به‌نظر می‌رسید که شرایط درحال دور شدن از تنش است.

 

با این‌حال ترامپ چند روز بعد دستور ترور ژنرال قاسم سلیمانی، از عالی‌رتبه‌ترین فرماندهان نظامی و مورد احترام مردم ایران را صادر کرد. برای درک بهتر اینکه زنجیره رخداد‌های اخیر از دید ایرانی‌ها چگونه به‌نظر می‌رسد، بهتر است تصور کنید که اگر یک دشمن خارجی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، رئیس سیا یا شاید حتی معاون رئیس‌جمهوری را به قتل می‌رساند، ایالات‌متحده باید چگونه پاسخ آن را می‌داد؟ قطعا واشنگتن چنین رخدادی را نادیده نمی‌گرفت.

 

پرسش صحیح استراتژیکی که باید مطرح شود آن است که آیا یک مقام دائمی و عالی‌رتبه دولت خارجی می‌تواند منافع امنیت ملی آمریکا را بهبود ببخشد؟ آیا این اقدام سبب افزایش امنیت و رفاه برای شهروندان آمریکا خواهد شد یا نفوذ آن‌ها را در سرتاسر جهان توسعه می‌دهد؟ پاسخ به هر دو پرسش منفی است.

 

ابتدا باید یادآور شد که قریب به یقین ایران پاسخ این اقدام را خواهد داد همان‌طور که آمریکا نیز اگر در شرایط ایران بود همین واکنش را داشت. حکومت ایران در زمان و شرایط دلخواه خود به نحوی پاسخ ترور قاسم سلیمانی را خواهد داد تا عذاب و پیامد‌های سیاسی را برای ایالات‌متحده به حداکثر برساند.

 

در مرحله بعدی، این ترور، شعله‌های ناسیونالیسم ایرانی را گسترش می‌دهد و هرگونه تغییر در رویکرد تهران را نامحتمل می‌سازد.

 

سوم اینکه ترور سلیمانی در خاک عراق، نادیده انگاشتن تمامیت ارضی این کشور است که دولت شکننده آن را بیش از پیش در زمینی لغزنده قرار می‌دهد و نخست‌وزیر عراق نیز این اقدام واشنگتن را محکوم کرده است.

 

پیامد چهارم ترور سلیمانی برای آمریکا انگیزه مضاعفی است که ترامپ به ایران داده تا به سوی فناوری پیشرفته هسته‌ای حرکت کند؛ اقدامی که واشنگتن در آن صورت یا باید وارد جنگ همه‌جانبه با ایران شود یا عقب بنشیند و آن را قبول کند.

 

والت در ادامه می‌نویسد: همه این اتفاقات در مورد کشوری رخ می‌دهد که اگرچه دارای اختلافاتی با متحدان منطقه‌ای واشنگتن است، اما امنیت یا رفاه ایالات‌متحده را به هیچ شیوه‌ای تهدید نمی‌کند. در نهایت رویه‌ای است که ایالات‌متحده در حال بنا نهادن آن است. همان‌طور که وارد توماس، اندیشمند سیاسی در مقاله‌ای در سال ۲۰۰۰ تاکید کرد که رسمی بین‌المللی از دیرباز علیه ترور‌های دولتی وجود داشته است چراکه دولت‌ها می‌دانند به سود همه طرف‌ها است که دست به کشتن یکدیگر نزنند. البته توماس هم اشاره می‌کند که طی دهه‌های گذشته این رسم جهانی درحال کمرنگ شدن است. اما آیا ما واقعا خواستار زندگی در جهانی هستیم که ترور در آن به‌عنوان امری عادی در ارتباط کشور‌ها با یکدیگر جلوه کند؟

 

تردیدی نیست که سیاست‌مردان جنگ‌طلب آمریکایی که ترور سلیمانی را توجیه می‌کنند تمایلی ندارند تا خود در فهرست ترور دیگری قرار بگیرند. در این صورت اگر ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه دستور ترور زلنسکی، نخست‌وزیر اوکراین را صادر کند یا کیم‌جونگ‌اون، رهبر کره‌شمالی فاز ترور سیاستمداران کره‌جنوبی را کلید بزند، آمریکا نمی‌تواند اعتراضی بکند. ترور‌هایی که در گذشته نیز توسط ایالات‌متحده انجام شده است نتوانسته مشکلات آمریکا در سیاست‌خارجی را حل‌وفصل کند. در واقع شواهدی وجود دارند که این اقدام می‌تواند موجب ترویج بیشتر خشونت شود.

 

منبع: دنیای اقتصاد

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید