2 زن منکر قتل پیرمرد صاحبخانه شدند
حکم قصاص زن میانسال که متهم است با همدستی زن صاحبخانه شوهر 82 ساله او را کشته در دیوان عالی کشور نقض شد و متهمان بار دیگر در دادگاه کیفری محاکمه شدند.
شامگاه 23 آذر پارسال مرد جوانی در منطقه تهرانپارس از خانهاش بیرون آمده بود تا در کوچه کمی قدم بزند اما ناگهان با بدن نیمه جان و خونین پیرمرد همسایه جلوی در خانهاش روبهرو شد.
مرد زخمی درحالی که به سختی میتوانست صحبت کند در یک جمله گفت: «زنم با آن زنه…» و بعد هم بیهوش شد. او بلافاصله موضوع را به اورژانس و پلیس خبر داد. در این میان دختر پیرمرد که چند خانه آن طرفتر زندگی میکرد متوجه ماجرا شد و با کمک مرد همسایه و اورژانس پیرمرد را به بیمارستان منتقل کردند.
در تحقیقات اولیه مشخص شد که مرد 82 ساله بهنام شاهرخ سهبار ازدواج کرده است و بعد از فوت دو همسرش از مدتی قبل با زن میانسالی که یک پسر بزرگ هم داشته ازدواج کرده و در این خانه زندگی میکردند. در تحقیقات اولیه از همسر پیرمرد و پسر وی آنها مدعی شدند که پیرمرد دست به خودکشی زده است، اما لکههای خون روی دیوار و کف اتاق خانه که در طبقه اول بود، نشان از یک درگیری خونین داشت.
تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت تا اینکه شاهرخ 10 روز پس از این حادثه تسلیم مرگ شد و جسد او به پزشکی قانونی منتقل شد.
پزشکی قانونی هم در گزارشی علت مرگ را شوک وارده به دلیل بریدگی عناصر حیاتی گردن به دنبال اصابت جسم نوک تیز نامشخص اعلام کرد.
در بررسیهای اولیه همسر سوم این مرد که یکی از مظنونان اصلی پرونده بود، گفت: من نقشی در این ماجرا نداشتم و فکر میکنم قتل کار شبنم مستأجرمان باشد. او در طبقه بالای خانهما زندگی میکند و یک سگ هم دارد که همسرم همیشه به خاطر صدای سگش با او درگیر بود. از طرفی از کف آشپزخانهشان هم آب به خانهمان چکه میکرد و شوهرم بارها سر موضوع نشتی آب و سر و صدای سگ با زن همسایه بحث کرده بود و حتی کارشان به شکایت رسید و احتمال میدهم این زن با اجیر کردن یک قاتل دست به قتل شوهرم زده است.
بدینترتیب زن جوان بهنام شبنم بازداشت شد اما ادعا کرد که در جنایت نقشی ندارد و احتمال میدهد که قتل از سوی همسر پیرمرد صورت گرفته باشد.
با توجه به گفتههای مقتول پیش از مرگ، همسر و پسرخوانده وی بازداشت شدند.
این مادر و پسر اما اصرار داشتند که نقشی در مرگ مقتول ندارند و او به احتمال زیاد خودزنی کرده است.
گفتههای مادر و پسر و زن همسایه ضد و نقیض بود و هر کدام تلاش میکردند دیگری را عامل قتل معرفی کنند. به همین دلیل قاضی جنایی تهران دستور بازداشت آنها را صادر کرد. بازجویی از آنها برای کشف معمای این جنایت ادامه داشت تا اینکه زن همسایه چند روز بعد به قتل اقرار کرد و گفت بهدلیل اختلافاتی که با مقتول داشته دست به جنایت زده است و همسر مقتول هم در این ماجرا با او همکاری داشته است.
با تکمیل تحقیقات برای شبنم به اتهام مباشرت در قتل عمد و برای همسر مقتول به اتهام معاونت در قتل عمد کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
اولین جلسه دادگاه
در ابتدای این جلسه فرزندان مقتول برای متهمان درخواست قصاص کردند.
پس از آن شبنم به جایگاه رفت و با رد اتهامش گفت: من تحت فشار روانی ناچار به اعتراف شدم. اما در واقع من صاحبخانهام را نکشتم. همسر و پسرخواندهاش او را کشتهاند. صاحبخانهام رفتارهای اخلاقی درستی نداشت و مدام با من اختلاف داشت و درگیر بود اما من هیچگاه به فکر کشتن او نبودم.
در ادامه همسر مقتول به جایگاه رفت و گفت: همسرم بداخلاق بود اما راضی به مرگش نبودم. شبنم با او دشمن بود و بارها همسرم را تهدید به مرگ کرده بود و آخر هم او را کشت.
قاضی از متهم پرسید: شما در اعترافاتت عنوان کردی که به خاطر خرجی ندادن، بداخلاقی و آزار و اذیتهای همسرت نقشه قتل را کشیدی و شبنم هم آن را اجرا کرده چه توضیحی داری؟
همسر مقتول جواب داد: آنقدر تحت فشار روانی بودم که مجبور شدم اعتراف کنم. من بیسوادم و اصلاً نمیدانم نقشه چیست.
با پایان جلسه قضات شبنم را به قصاص و همسر مقتول را به پانزده سال حبس محکوم کردند.
با صدور حکم، متهم ردیف اول به رأی صادره اعتراض کرد و پرونده برای رسیدگی به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان پس از بررسی موشکافانه پرونده حکم را نقض و دستور رسیدگی مجدد پس از تحقیقات تکمیلی را صادر کردند.
به این ترتیب پرونده به دادسرا رفت و تحقیقات بیشتری در خصوص پرونده صورت گرفت و متهمان بار دیگر در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
دومین جلسه دادگاه
در ابتدای این جلسه نیز اولیای دم بار دیگر به درخواستشان مبنی بر قصاص و اشد مجازات برای متهمان تأکید کردند.
پس از آن شبنم به جایگاه رفت و گفت: نمیدانم چرا در این مدت به من به چشم قاتل نگاه کردهاید. لحظه حادثه من از آپارتمانم بیرون آمدم که دیدم صاحبخانهام در حالی که خونریزی شدیدی داشت از خانهاش بیرون آمد و من شوکه شدم و فرار کردم.
قاضی پرسید: آیا واکنش طبیعی این است که شما یک فرد مجروح را میبینید از ساختمان فرار کنید؟
متهم جواب داد: چون من با صاحبخانه اختلاف داشتم ترسیدم در صورت نزدیک شدن به او مقصر شوم. همین حالا که کاری نکردم اولیای دم میخواهند من را قصاص کنند اگر نزدیکش میشدم حتماً در همان محل از خونم نمیگذشتند. با این حال من او را نکشتم و نمیدانم که چه کسی او را به قتل رسانده اما میدانم که همسرش از او دل خوشی نداشت و بارها در میان حرف هایش به من گفته بود که میخواهد او را از بین ببرد.
بعد از او همسر مقتول به جایگاه رفت و او هم با رد اتهام معاونت در قتل عنوان کرد: من از همان اول گفتم که نقشی در قتل همسرم نداشتم و بیگناه به زندان افتادم.
قاضی از او پرسید: اگر فکر میکردی بیگناهی چرا بعد از صدور حکم 15 سال حبس اعتراض نکردی؟
متهم گفت: چه بگویم. من کسی را ندارم و بیسواد هستم. شبنم سواد دارد و میتواند حرف بزند اما من چون سواد ندارم و نمیتوانم خوب حرف بزنم محکوم میشوم. من مطمئنم که شبنم همسرم را کشت و من اصلاً کمکی به او نکردم.
از آنجا که رسیدگی به این پرونده نیاز به جلسه دیگری داشت قضات مقرر کردند تا رسیدگی به این پرونده در جلسه دیگری برگزار شود.