یک نکته قابل تامل در روابط چین و آمریکا
خبرگزاری الجزیره در گزارشی می نویسد:
آیا واقعا وقتی مقام های ارشد آمریکایی و چینی با یکدیگر ملاقات می کنند، نظیر ملاقات اخیر وزیر خارجه آمریکا با رهبر چین و یا سفر وزیر خزانه داری این کشور “ژانت یلین” به چین، به صحبت های همدیگر نیز گوش می کنند؟ در پاسخ باید گفت با توجه به مواضع و طرح های بلندمدتی که علیه یکدیگر دارند، بعید به نظر می رسد این مولفه امکان پذیر باشد. در واقع به نظر میرسد که آن ها تگ گویی هایی را در گفتگو با یکدیگر به پیش می برند.
بازتاب– این سناریو را تصور کنید: چین و مکزیک اتحاد نظامی برقرار کنند و چین اقدام به ارائه آموزش به نیروهای نظامی مکزیک در جوار 3145 کیلومتر مرز مشترک میان آمریکا و مکزیک کند. چنین سناریویی چندان هم دور از انتظار نیست. در سال های اخیر، چین و روسیه بر شدت و میزان سرمایه گذاری های خود در مکزیک افزوده اند(به ویژه در حوزه های معدن، انرژی و فناوری) و چین و روسیه اکنون شرکای تجاری مهمی برای دولت مکزیک به شمار می روند.
در این نقطه این سوال پیش می آید که واکنش آمریکا به این موضوع چه خواهد بود؟ شاید نگرانی های اخیر در آمریکا مبنی بر اینکه احتمالا چین در کوبا یک پایگاه نظامی ایجاد خواهد کرد، بتواند سرنخ هایی را در مورد پاسخهای احتمالی به سوال مذکور ارائه کند(ادعایی که البته کوبا آن را رد کرده است).
در دوره شوروی و پس از آن(پس از سال 1991 که روسیه ایجاد شد)، این کشور به کشورهای مختلفی نظیر مجارستان(1956)، چکسلواکی(1968)، افغانستان(1979)، گرجستان(2008) و اوکراین (در سال های 2014 و 2022) حمله کرده است. این در حالی است که روسیه در وقایعی نظیر جنگ داخلی سوریه(از سال 2015) نیز کنشگری موثری را از خود نشان داده است. در عین حال، آمریکا نیز به مراتب بیشتر از شوروی و روسیه، جنگ و درگیریهایی را در اقصی نقاط جهان ایجاد کرده و دامن زده است.
جنگ ها و تنش هایی که همگی به دنبال ایجاد و تقویت رژیم های سیاسی دوستِ آمریکا و البته ساقط کردن مخالفان این کشور به راه افتاده اند. مساله ای که نمودهای عینی آن مخصوصا در منطقه آمریکای مرکزی و جنوبی و در کشورهایی نظیر آرژانتین، بولیوی، شیلی، گواتمالا، جمهوری دومنیکن، نیکاراگوئه، پاناما و بسیاری دیگر از کشورها قابل مشاهده بوده است.
کوبا که در سال 1950، پنجمین کشور منطقه پیرامونی آمریکا در حوزه درآمد سرانه بالا بود(قبل از آنکه تحریمهای گسترده آمریکا علیه این کشور تحمیل شوند)، نمونه ای بارز و برجسته از این مساله است که چگونه آمریکا حوزه نفوذِ مد نظر خود را مفهومسازی کرده و سعی داشته آن را به دیگران تحمیل کند.
نمونه دیگر در این زمینه “هاوایی” است. منطقه ای که در آن صنعت زدایی و حذفِ زبانی و فرهنگی به نحو قابل توجهی از سوی واشینگتن عملیاتی شد. در واقع، ایالت پنجاهمِ آمریکا یکی از موثرترین و گسترده ترین نمونههای پاکسازی هویتی در مورد مردم محلی را تجربه کرده است. البته که از حیث صنعتی نیز چند قدم به عقب رفت. قبل از تسخیر و استعمار این منطقه توسط آمریکا، هاوایی برق داشت، صاحب سیستم حمل و نقل خوبی بود، و در عین حال راه آهن نیز در آن توسعه پیدا کرده بود و یکی از بالاترین نرخ های سواد در جهان را نمایندگی میکرد.
از این منظر، به نظر می رسد که آمریکا عملا با تعریف این مناطق به عنوان حوزه های نفوذ خود تا حد زیادی توانمندی های آن ها را تضعیف و آن ها را چندین پله به عقب برده است. از طرفی، بسیاری از اندیشمندان به این نکته اشاره می کنند که اصطلاح “حوزه نفوذ” در شرایط و دوران کنونی از کارکردِ چندانی برخوردار نیست و مربوط به عصر امپراطوری ها، و نَه عصر مدرن است.
نکته مهم این است که آمریکا بسیاری از اصولی که برای خود قائل است را در مورد دیگران ممنوعه می داند. اکنون این کشور بیش از 750 پایگاه نظامی در 80 کشور جهان دارد اما دیگران را در عرصه بین المللی به مثابه تهدیدات جدی به حساب می آورد. این رویکرد آمریکا به وضوح در اروپا، خاورمیانه، و همچنین منطقه ایندوپاسیفیک که اخیرا جوزپ بورل مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته بود که آینده کره زمین و تاریخ در آن موردِ تصمیم گیری قرار خواهد گرفت، قابل مشاهده است. جایی که به نظر می رسد تا سال 2030، چیزی در حدود 90 درصد از جمعیت اضافه شده مربوط به طبقه متوسط جهان، از آن برخیزند.
ورود به منطقه پاسیفیک
آمریکا به نحوی جدی فرآیند توسعه ناتو در منطقه پاسیفیک را دنبال می کند. موضوعی که در چند ماه گذشته در قالب تشکیل پیمان “آکوس” با حضور آمریکا، انگلستان و استرالیا خود را نشان داده است.طی این پیمان، استرالیا چیزی در حدود 368 میلیارد دلار را جهت تهیه زیردریایی های اتمی اختصاص می دهد. موضوعی که نه تنها روح جنگ سرد را به منطقه شرق آسیا باز می گرداند بلکه تهدیدات جدی را نیز علیه چین مطرح میسازد. آمریکا از طریق پیمان های اینچنینی به دنبال محاصره چین و نظامی سازیِ حوزه پیرامون آن است. در عین حال، این کشور به دنبال اعمال قدرت موثر در حوزه پاسیفیک غربی و جنوبی نیز است. منطقه ای که 8500 کیلومتر دورتر از سواحل آمریکا است.
جدای از اکوس، آمریکا در قالب پیمان کمتر شناخته شده “جافوس” نیز با کشورهای فیلیپین و ژاپن، پیمان نظامی دارد. اتحادی که شباهت زیادی به پیمان “کوآد” با حضور استرالیا، هند و ژاپن دارد و عملا کمربند تقابلی آمریکا علیه چین را تقویت می کند.
اغلب چینی ها بر این باورند که تقابل با این پیمان ها و همچنین تحکیم موقعیت چین در مسائلِ هنگ کنگ و تایوان، نمودهای پایانی تقابل با تحقیرهایی هستند که آمریکا سال هاست علیه چین اعمال می کند. روندی که در آن چین به یک ابرقدرت واقعی تبدیل می شود و می تواند با دست پُر در عرصه بین المللی ظاهر شود.
در این شرایط و با توجه به آنچه گفته شد باید پرسید که آیا واقعا وقتی مقام های ارشد آمریکایی و چینی با یکدیگر ملاقات می کنند، نظیر ملاقات اخیر وزیر خارجه آمریکا با رهبر چین و یا سفر وزیر خزانه داری این کشور “ژانت یلین” به چین، به صحبت های همدیگر نیز گوش می کنند؟ در پاسخ باید گفت با توجه به مواضع و طرح های بلندمدتی که علیه یکدیگر دارند، بعید به نظر می رسد این مولفه امکان پذیر باشد. در واقع به نظر میرسد که آن ها تگ گویی هایی را در گفتگو با یکدیگر به پیش می برند.