کاهش تعهدات آمریکا نسبت به خاورمیانه؛ آیا شرایط منطقه بدتر می شود؟
نشانههای متعددی برای کاهش تعهدات سیاسی و امنیتی ایالات متحده نسبت به خاورمیانه وجود دارد؛ این امر سبب خلأ قدرتی میشود که بازیگران مختلف برای پر کردن آن تلاش میکنند؛ در این شرایط احتمالا با بیثباتی بیشتر در منطقه روبهرو خواهیم بود.
«بازتاب»؛ آرش صفار- وبسایت خبری-تحلیلی «میدل ایست آی» در یادداشتی به بررسی پیامدهای کاهش تعهدات امنیتی آمریکا در خاورمیانه پرداخته است.
مطابق این یادداشت، طی دو دهه اخیر پیشبینی آینده خاورمیانه دشوارتر شده است؛ وقایع فاجعهباری در منطقه روی داده است و ممکن است رخدادهای نگرانکنندهای در آینده به وقوع بپیوندد.
سیگنالهای مختلفی که در خصوص جدایی سیاسی و نظامی ایالات متحده از منطقه دریافت میشود، از جمله موضوعاتی است که آینده منطقه را بیشازپیش مبهم میکند.
نویسنده یادداشت معتقد است به جز اسرائیل، سایر شرکای منطقهای آمریکا توان سازگاری با محیط استراتژیک جدید را ندارند.
در حالی که از سال 2000، ایالات متحده ناامید از حل منازعه اسرائیل-فلسطین، راهبرد خود را بر اساس مدیریت منازعه تنظیم کرده بود، دولت ترامپ کوشید با حمایت یکجانبه از اسرائیل، مسئله فلسطین از طریق تحمیل بانتوستان (مناطقی که در سیستم آپارتاید آفریقای جنوبی برای اسکان سیاهپوستان در نظر گرفته شده بود) پایان دهد.
این راهحل نیازمند حمایت برخی کشورهای عرب –مهمتر از همه عربستان و امارات- بود؛ اگرچه برخی کشورهای عرب در قالب قراردادهای ابراهیم روابط دیپلماتیک با اسرائیل را آغاز کردند، نپیوستن عربستان به این مسیر، پروژه ترامپ را در حالهای از ابهام فرو برد.
در نهایت درگیریهای اخیر در سرزمینهای اشغالی و جنگ غزه در حکم تیر خلاص به «راهحل» ترامپ بود و ثابت کرد که مسئله فلسطین همچنان زنده است.
در حالی که به ادعای نویسنده اسرائیل دارای قدتمندترین نیروی نظامی و تکنولوژیک در منطقه است، با جامعهای به شدت قطبی روبهرو است که «نفتالی بنت»، تندروترین نخستوزیر از سال 1948 را مجبور به ائتلاف با یک حزب عربی با ریشههای اسلامگرایانه و مشارکت در ناهمگونترین ائتلاف ممکن کرده است.
در آن سو، فلسطینیها میان رهبری ناکارآمد تشکیلات خودگردان و حماس –که هر روز به محبوبیت آن افزوده میشود؛ اما سازمانی تروریستی نام گرفته است- گیر کردهاند.
پس از 11 سپتامبر، پیشران اصلی سیاست غرب در منطقه به «جنگ با تروریسم» تغییر کرد که هدف آن تحمیل –یک بار و برای همیشه- صلح آمریکایی به منطقه بود و بر لبنان، سوریه، عراق، ایران و یمن تمرکز داشت.
دو دهه بعد، این استراتژی در حال فروپاشی است. ایالات متحده در حال خروج از افغانستان بدون هر گونه دستاورد قابل توجه است؛ پس از هزینههای تریلیون دلاری، پارلمان عراق خواهان خروج آمریکا از این کشور است؛ در سوریه یک منطقه کوچک در اختیار آمریکا است، اما دولت اسد تمام مناطق «سودمند» کشور را تحت کنترل دارد.
جدا شدن آمریکا از منطقه –خواه واقعی باشد و خواه یک برداشت ذهنی- با ایجاد حس خلأ قدرتی که باید پُر شود، سبب هراس و اضطراب در منطقه میشود.
نویسنده معتقد است تا کنون، تنها نیرویی که برای چنین کاری به اندازه کافی سازمانیافته و مصمم است، «محور مقاومت» بوده است.
با شکست «فشار حداکثری» ترامپ، دولت بایدن امیدوار است با پیوستن مجدد به توافق هستهای بتواند برخی بندهای توافق را گسترش دهد.
این در حالی است که ایران –که بعد از انتخابات اخیر کاملا تحت کنترل «محافظهکاران» قرار گرفته است- در پی توافقی با آمریکا و رقبای منطقهای خود است.
به بیان نویسنده یادداشت «اگرچه سرلشکر قاسم سلیمانی حذف شده است، طرح کلی او برای منطقه پا بر جا است».
بازیگران دیگری نیز وجود دارند که مشتاق بر داشتن تکه کیک خود از منطقه هستند. ترکیه با تکیه بر میراث عثمانی و همراه با اخوان المسلمین همچنان به مثابه تهدید وجودی بسیاری از خاندانهای حاکم عرب دیده میشود.
سیاست روسیه که بر تقویت دیپلماسی با قدرت نظامی تکیه دارد –بر خلاف رویکرد آمریکا که از دیپلماسی تنها برای مشروعیتبخشی به زور نظامی بهره میگیرد- بسیار هوشمندانه بوده است؛ روسیه در سوریه حضور دارد، اهرمهای مهمی در لیبی به دست آورده است و با همه بازیگران منطقه رابطه خوبی دارد.
چین با رویکردی غیرایدئولوژیک در منطقه فعال است و تلاش دارد با بهرهگیری از خلأ قدرت پایههای جنوبی طرح بلندپروازانه کمربند و راه را شکل دهد؛ طرحی که هدف آن ایجاد بزرگترین بلوک اقتصادی و تجاری جهان، خارج از کنترل آمریکا است.
در سطح منطقهای بهار عربی که ناشی از ضعف سیستماتیک حکمرانی، فقدان خدمات اساسی و حقوق سیاسی بود، به سرعت به بیداری اسلامی تبدیل شد. به جز تونس، سایر کشورهای متأثر از بهار عربی همچون سوریه، لیبی و یمن درگیر جنگهای خونبار داخلی شدهاند یا مانند مصر تحت کنترل یک حکومت نظامی قرار گرفتهاند.
در حالی که آمریکا با چالش چین و روسیه روبهرو است و اروپا مثل همیشه در تعیین جایگاه خود دچار سرگیجه است، خاورمیانه به واسطه بحران کرونا، مهاجرت و فشارهای محیط زیستی ممکن است دچار هرج و مرج بیشتری شود.
آخرین بیانیه جی 7 که مدعی «نظم جهانی مبتنی بر قانون» است، هیچ چشمانداز الهامبخشی برای خاورمیانه ارائه نکرد.
در پایان نویسنده به این نکته اشاره میکند که منطقه در دو دهه یکجانبهگرایی آمریکا در وضعیتی آشفته بوده است؛ اینکه آیا بدون آن شرایط منطقه بدتر شود، مشخص نیست، اما به هر حال بهتر است که کمربندهای خود را محکم کنید.