چگونه تصمیمات حرفهای بگیریم؟
برای این که هیچوقت تصمیم اشتباهی در کار یا حرفهمان نگیریم و از هیچ یک از حرکت هایمان پشیمان نشویم، لازم است چند تغییر کوچک را در نقطهنظراتمان ایجاد کنیم. این تغییرات در عین کوچک بودن، میتوانند تأثیرات شگرفی را بر روی زندگی شما بگذارند.
در زندگی ماشینی این دوره و زمانه، آنقدر درگیر رسیدن به اهداف کاری و حرفهای خود هستیم که سعی میکنیم از هر حرکت اشتباهی حتی کوچک، اجتناب کنیم. اتفاقاً مشکل ما دقیقا از همین نقطه آغاز میشود: ترس ما از گرفتن تصمیمات حرفهای و جدید. همین مسئله موجب رشد نکردن و محروم ماندن از درسهای جدید زندگی میشود.
وقتی سعی میکنیم در یک جادهی یکسان باقی بمانیم و یک مسیر یکنواخت را برای مدت ۳۰ سال طی کنیم، چگونه انتظار پیشرفت را از خودمان یا حرفه مان داریم؟ وقتی از چنین روشی استفاده کنیم، به هیچ وجه قادر نیستیم از تمام پتانسیل وجودمان بهره بگیریم. به همین دلیل مدام از سرعتمان کاسته میشود و یا به گاردریلهای جاده برخورد میکنیم.
برای این که هیچوقت تصمیم اشتباهی در کار یا حرفه مان نگیریم و از هیچ یک از حرکت هایمان پشیمان نشویم، لازم است چند تغییر کوچک را در نقطه نظراتمان ایجاد کنیم. این تغییرات در عین کوچک بودن، میتوانند تأثیرات شگرفی را بر روی زندگی شما بگذارند. برای شروع آماده اید؟
۱. از یک مشاور حرفهای کمک بگیرید یا اعتماد به نفس خود را در کار بالا ببرید
وقتی اعتماد به نفس خودتان را در حرفه و شغلتان بالا ببرید، میتوانید از تمام تواناییها و ظرفیت تان استفاده کنید و از معنای واقعی پیشرفت در زندگی لذت ببرید. این سطح از آسودگی خاطر، به نوع تفکر شما دربارهی عملکردتان باز میگردد.
به عبارت دیگر، مهم نیست که واقعاً بهترین عملکرد یا بدترین عملکرد را داشته باشید، در هر حال تأثیر آن بر روی زندگی و شغلتان اعمال خواهد شد و پشیمانی یا خوشحالی شما نمیتواند این نتیجه را عوض کند.
وقتی با یک روانشناس یا مشاور حرفهای راجع به اعتماد به نفستان در محیط کاری صحبت میکنید، متوجه میشوید که واقعاً چه قدر به عملکرد و بهترین تصمیماتی که میگیرید اطمینان دارید. در کنار این نکته، همچنین متوجه میشوید که آیا واقعاً میتوانید تصمیمات حرفهای و درستی را در حوزهی کاری بگیرید یا خیر. این مسئله تا حدود بسیار زیادی به میزان اعتماد شما نسبت به خودتان بستگی دارد.
تشویق زبانی، مشورت گرفتن از کسانی که به آنها اطمینان دارید و عوامل طبیعی، همه و همه میتوانند بر روی اعتماد به نفس شما تاثیرگذار باشند.
تست اعتماد به نفس در حوزهی کاری و تصمیم گیری، یکی از بهترین و موثقترین تستهای روانشناسی است که بر پایه و اساس علمی مستحکمی استوار شده و میتواند به افراد بفهماند که چرا مدام در زندگی اشتباه میکنند و چه راه و روشی برای آنها بهتر است.
ترکیبی از دیدگاههای درست و مشورت صحیح از بهترین مشاوران، میتواند اعتمادی پولادین را به خودتان پیوند دهد و راه رسیدن شما به اهداف حال و آینده تان را تضمین کند.
۲. کنترل زندگی حرفهای تان را در دست بگیرید و مسیرتان را ارزیابی کنید
آیا شما هم مثل بسیاری از مردم منتظرید که یک کسب و کار مطمئن پیدا کنید، تا شما را با خودش به درون بازار ببرد؟ اگر چنین باوری دارید، پس قطعاً راجع به آخر و عاقبتتان اطمینان ندارید. شما منتظرید تا رحم و تصمیم گیری شخص دیگری شامل حال شما شود و شما را خوشبخت کند. وقت آن است که خودتان فرمان زندگی را در دست بگیرید.
وقتی دکتر گلن ریچاردز یکی از برجستهترین دامپزشکان جهان، در سن ۲۶ سالگی در حال بازگشت از لندن به استرالیا بود، تصمیم گرفت که به جای راضی شدن به شغل کارمندی، یک مرکز آموزشی بزرگ را برای خودش تاسیس کند.
او به کمک مشاوران بزرگی از کشورهای مختلف و همچنین در میان گذاشتن این مسئله با بزرگان خانواده اش، تصمیم گرفتند که همگی حرفههای ساده و بدون پیشرفت را کنار بگذارند و برای هدف والاتری تلاش کنند، تنها یک سال بعد بود که مرکز دامپزشکی گرین کراس تاسیس شد.
گریزی به ۱۳ سال بعد بزنیم. در این تاریخ میبینیم که مرکز دامپزشکی دکتر ریچاردز به اولین و بهترین مرکز درمانی حیوانات استرالیا تبدیل شده و ۱۳۰ کلینیک را در سرتاسر استرالیا در اختیار دارد. همچنین بسیاری از مراکز مراقبتی حیوانات نیز تحت نظارت مرکز دامپزشکی گرین کراس فعالیت میکنند.
۳. سعی کنید به اشتباهاتتان به عنوان یک درس نگاه کنید
دکتر کارول دوک یکی از برجستهترین مشاوران جهان، معتقد است که کوچک یا بزرگ بودنِ تصمیمات اشتباه شما هیچ اهمیتی ندارد. باید به هردویشان به مسابهی یک درس نگاه کرد. وقتی چنین دیدگاهی را در خودمان پرورش دهیم، دیگر میلی به پشیمانی نداریم و میتوانیم رو به جلو حرکت کنیم.
اصولاً در هنگام ارتکاب یک اشتباه، از نظر روانی و جسمی و احساسی تخریب میشویم. اما همین طرز نگاه منتقدانه، میتواند برگ برندهی شما در تمام زندگی باشد.
اگر به یکی از مشاوران حرفهای یا روانشناسان هم مراجعه کنید، به شما خواهند گفت که میبایستی راه و روشهایی را برای فائق آمدن به عصبانیت، ناامیدی و سردی پیدا کنید.
چرا که این نوع از اعتماد به نفس میتواند شما را بلافاصله به زمین بازی برگرداند.
همین که از این اوضاع و احوال فاجعه آمیز خلاص شدید، از خودتان بپرسید:
• چه نکتهای راجع به خودم یاد گرفتم؟
• چه چیزی را از دست دادم؟
• چه نقطهی قوتی را به دست آوردم؟
• اگر این چالش باز هم در آینده به من هجوم بیاورد، چگونه با آن برخورد میکنم؟
با این حساب، به جای یک جا نشستن و غصه خوردن و عصبانیت میتوانید سریعاً سر کارتان برگردید و تصمیمات اشتباه خود را به بهترین نحو جبران کنید. دقت کنید که هیچ یک از سوالات شامل کلمات یا عباراتی همچون (ای کاش…)، (من باید…)، (چه میشد اگر.) نمیشود.
۴. برای خودتان تیمی از بهترین مربیان و افراد کارکشته ترتیب دهید، تیمی که وجود و نظریاتشان را تحسین میکنید
شما باید به دنبال کسانی باشید که نصیحت هایشان بوی پیشرفت و قصد خیر میدهد. شما باید به دنبال کسانی باشید که با استفاده از همین نصیحتها به مرتفعترین قلهها رسیده اند. اما متاسفانه مشکل برخی از ما این است که از هرکس و ناکسی نظر میپرسیم. وقتی از یک کارگر ساده راجع به مدیریت یک شرکت بزرگ سوال کنید، بی شک او جوابهای جالبی را به شما ارائه خواهد کرد، اما آیا این جوابها میتوانند برای گرداندن یک شرکت بزرگ کافی و یا حتی درست باشند؟
از افراد کارکشته و مربیان این صنعت سوال کنید. از آنها بخواهید تا راجع به آثار یا عملکردتان بدون رودروایسی نظر بدهند. به زودی، محدودیتهای کاری خودتان را خواهید شناخت و بدون این که متوجه شوید مهارتهای تصمیم گیری خود را بهبود میبخشید.
البته باید بدانید که برخی از تصمیمات حرفهای شما باعث میشوند که خانواده و دوستان، به دیدِ یک دیوانه به شما نگاه کنند. اما اصلاً انرژی تان را از دست ندهید. اعتماد به نفستان را کاهش ندهید. مغز شما به طور خودکار میداند که باید به چه چیزهایی اعتماد کند و چه کارهایی انجام دهد.
۵. از اتفاقات غیر مترقبه ناراحت نشوید
به عنوان یک کارمند یا مدیر، فرقی نمیکند. شما باید از اتفاقات غیر منتظره استقبال کنید.
به عنوان یک کارمند، وقتی در یک مصاحبهی کاری شرکت میکردم، مدام با برنامه پیش میرفتم و سعی میکردم همان ناجی و شوالیهای باشم که مدیر جدیدم میخواهد. اما در اکثر وقتها با یک چیز جدید رو به رو میشدم. مثلا مسئولیتی را به من واگذار میکردند که حتی فکرش را هم نمیکردم. اما همین مسئولیتها و همین سورپرایزهای کوچک سبب شکوفایی من شدند.
همین اتفاقات غیر منتظره باعث شدند که من استعدادهای پنهان خودم را آشکار کنم و بتوانم مهارت هایم را افزایش دهم. حال اگر شما مدیریت و رهبری یک تیم را بر عهده داشته باشید، به نظر شما اتفاقات غیر مترقبه چه تاثیری بر روی کار شما خواهند گذاشت؟ آیا بهتر نیست که از این اتفاقات استقبال کنید و با استفاده از این بستر، نهال استعدادهای جدید را در آن بکارید؟
۶. مدام به نقشهی راهتان نگاه کنید
کسب و کار موفق بر پایهی خلاقیت و تغییر استوار است. اگرچه که این حرف شاید به گوش شما آشنا بیاید، اما متاسفانه تحقیقات نشان داده است که ۶۰% از جوانان این دوره و زمانه، برای شغلهایی تعلیم میبینند که تا ۱۰ الی ۱۵ سال دیگر منسوخ میشوند. این منسوخ شدن میتواند به دلیل تکنولوژی یا جهانی شدن بسیاری از پدیدهها باشد.
البته شما هیچ وقت نمیتوانید از منسوخ شدن یک شغل یا حرفه جلوگیری کنید. اما میتوانید با استفاده از خلاقیت و هوش خودتان، تولید لیمو را به تولید لیموناد تبدیل کنید. البته این حرفم جنبهی ضرب الثملی داشت پس اشتباه برداشت نکنید!
جرمی بلوم یکی از برترین اسکی بازهای نوع آزاد، یک نمونهی بارز از این نوع خلاقیت است. او در سن ۱۹ سالگی موفق به پیروزی در رقابتهای جام جهانی اسکی آزاد شد، اما در ادامهی راه، آن چنان پی در پی شکست خورد که هیچ کس نمیتوانست باور کند که این همان فردی بود که در سن ۱۹ سالگی بالاترین قلهی جهان را در نوردید. او تصمیم گرفت راه متفاوتی را برای موفقیت انتخاب کند.
با تاسیس یک موسسه خیریه و همچنین یک شرکت کامپیوتری، توانست عنوان بهترین و الهام بخشترین فرد زیر ۳۰ سال در عرصهی تکنولوژی را کسب کند و شرکت او در اولین سال تاسیسش به بهترین شرکت کامپیوتری تمام آمریکا تبدیل شد. هیچ وقت راه تفکر و تخیلتان را نبندید. رویا پردازی کنید. این تنها راه موفقیت و دست یابی به خلاقیت بکر است.
۷. یک شغل دوم به عنوان زاپاس داشته باشید
داشتن یک شغل دوم که بتواند بر درآمد ما بیفزاید و احساس اطمینان به نفس ما را افزایش دهد، مثل یک سد بر سر راه مشکلات روحی و روانی است. این کار ما را از دل مشغولی بیش از حد برای شغل اولمان دور نگه میدارد و به ما یادآوری میکند که راه موفقیت هیچ وقت کاملا بسته نشده است.
منتها الیه مراتب، شما باید یک سری از نکات را آویزهی گوش خودتان کنید. مثلاً این که بهتر است شغل دومتان به شغل اولتان ارتباط و نزدیکی داشته باشد، اما به گونهای نباشد که تداخلی در کارهای روزانه و روتین حرفهای تان ایجاد کند. شما باید توانایی فعالیت در هر کدام از این مشاغل را به صورت جداگانه داشته باشید.
یکی از دانشجویان روانشناسی به نام بنجامین هاردی در سال ۲۰۱۰ تصمیم گرفت که در عرصهی نویسندگی نیز فعالیت داشته باشد. او کار نوشتن را از مقالههای سطح متوسط آغاز کرد و نهایتاً قلمش را آنقدر پرورش داد که در طی ۱۸ ماه، توانست بهترین کتاب سال را منتشر نماید. کتابی که ۳۰۰ هزاردلار به او سود رساند. همچنین او تصمیم گرفت کلاس درسهایی آنلاین را برای علاقمندان به روانشناسی و نویسندگی برگذار کند که این کلاسها نیز در ۷۲ ساعت ابتدایی خود، ۱۰۰ هزاردلار برای او درآمد زایی کردند. جالب اینجاست که هاردی هنوز در پی اتمام دورهی دکترایش بود.
شاید همهی ما نتوانیم به بنجامین هاردی تبدیل شویم، اما او میتواند منبع الهام خوبی برای تغییر زاویهی دید ما باشد. برای مثال اگر شما یک مهندس کامپیوتر هستید، میتوانید به کسب و کارهای اینترنتی بپردازید و با تاسیس فروشگاههای اینترنتی درآمد کلانی را به دست آورید. به علاوه، این نوع کسب و کارها نیازی به خلاقیت آنچنانی ندارند و همچنین به کار شما مرتبط هستند. تنها چیزی که در این مواقع نیاز دارید این است که دیدگاهتان را نسبت به مصائب شغلی تان تغییر دهید.
اگر احیاناً اشکالی در کار فروشگاه اینترنتی تان پیش آمد و تمام دست رنجتان تبدیل به خاکستر شد، باز هم اشکالی ندارد، چرا که فروشگاه اینترنتی شغل دوم شما بوده است.
سخن آخر
در زندگی حرفه ای، انسان بر سر دوراهیهایی قرار میگیرد که حل و فصل آنها و گرفتن تصمیم درست در چنین اوقاتی، میتواند سختترین کار جهان باشد. برخی از این تصمیمات حرفهای میتوانند شما را به معنی واقعی کلمه سرافراز کنند. برخی دیگر از این تصمیم گیریها باعث میشوند که دیگران به عقل و شعورتان شک کنند. اما در هر حال، مجبورید که به غرایض درونی تان اعتماد کنید و راه قلبتان را ادامه دهید.
این تصمیمات حرفهای و سخت را بر اساس ارزش ها، اصول و عقایدی بگیرید که میتوانند شما را از شر فلاکتها نجات بدهند؛ عقاید و اصولی که ارزش خود را بارها به شما ثابت کرده باشند.
هیچ وقت فراموش نکنید که شما از تمام منابع، امکانات و دانش و اطلاعاتی که در اختیار داشتید برای این تصمیمات حرفهای استفاده کرده اید. یادتان باشد که برای گرفتن تصمیم درست چقدر تلاش کردید و رنج کشیدید. وقتی تمام این مسائل را به خودتان یادآوری کنید، متوجه میشوید که پشیمانی هیچ معنایی ندارد. احساس پشیمانی تنها زمانی به انسان القا میشود که او تمام تلاشش را برای رسیدن به هدف نکرده باشد.