چه کسی احمدی نژاد را نابود می کند؛ بقایی یا مشایی؟
از هيچ بهانه و ابزاري براي خبرساز شدن نميگذرند. احمدينژاد و حلقه نزديكانش، حتي وقتي حرف از پروندههاي قضايي و احضارشان به دادگاه باشد نيز كوتاه نميآيند.
گويا قصد دارند با شگردهاي هميشگي بازي را به نفع خود تغيير دهند. هميشه همينكار را كردهاند. دوراني كه احمدينژاد رييسجمهور بود و هر سوالي را با سوال جواب ميداد گذشته و حالا نزديكانش در مقابل هر شكايتي كه عليه آنها ميشود يك شكايت روي ميز ميگذارند. خ
خودشان ميدانند كه اين شكايتها به جايي نميرسد و به همين خاطر از همه امكانات خود كه از يك سايت و كانال بيشتر نيست، بهره ميگيرند تا جنجالآفريني كنند. همزمان با زلزله و آوار شدن مسكن مهر آنها روي سر مردم، يادداشت نوشته و دولت روحاني را ناكارآمد ميخوانند.
يا با انتشار تصوير احضاريه مظلومنمايي را در دستور كار قرار ميدهند. وقتي هم كه زمان دادگاه ميرسد؛ با زنبيل آمده و داد و هوار راه مياندازند. اين كارها را در حالي انجام ميدهند كه به گفته منتقدان اصولگرا و اصلاحطلب، حناي آنها ديگر رنگي ندارد.
گروهي از منتقدان آنها كه سابقا جزو رفقايشان به حساب ميآمدند نيز معتقدند كه امثال بقايي و مشايي با اين كارها احمدينژاد را نابود ميكنند. پيش از اين گفته ميشد كه جريان انحرافي تحت رهبري مشايي عامل نابودي احمدينژاد است و امروز ميگويند بقايي همهكاره بوده و هست.
شايد علت تغيير مقصر از نگاه آنها اين باشد كه ماجراي رد صلاحيت او هنوز در ذهنها است و دادگاهش جريان دارد. اينكه علت نابودي احمدينژاد مشايي باشد يا بقايي؛ يا اينكه او در همان دوره رياستجمهوري با سياستها و ادبيات ويژهاش خود را نابود كرده باشد چندان فرقي ندارد. اصلا ماجرا نابودي است و تلاش اين گروه براي بازگشت به قدرت. اين همه نكتهاي است كه همه در مورد آن اتفاق نظر دارند.
اين موضوع آنقدر مورد تفاهم است كه معركهگيري بقايي در مقابل دادگاه مورد اعتناي هيچ يك از روزنامههاي اصولگرا قرار نميگيرد. ياران ديروز احمدينژاد يك به يك او را ترك كردهاند و همين چند درخت باقي مانده نيز يكي بعد از ديگري دادگاهي ميشوند. همينها است كه سبب ميشود هيچ يك از تلاشهايشان براي بازگشتن به مركز توجهها به جايي نرسد.
در همین راستا گفتگوی روزنامه اعتماد با زیباکلام را در ادامه بخوانید؛
روز دوشنبه خبر احضار اسفنديار رحيممشايي به دادسرا منتشر شد. ديروز عباس اميريفر، رييس شوراي فرهنگي و امام جماعت مسجد نهاد رياستجمهوري در دوره محمود احمدينژاد خبر داد كه اتهامات حميد بقايي و محمود احمدينژاد صرفا مالي نبوده است. فكر ميكنيد احضارهاي پي در پي افراد موثر اين جريان ميتواند به مطرح شدن بيش از پيش آنها كمك كند؟
تشخيص ماهيت پروندههاي قضايي براي چهرههاي سياسي كار دشواري است چرا كه قوه قضاييه مدعي است به هيچوجه انگيزههاي سياسي را در پروندههاي قضايي دنبال نميكند. قوه قضاييه در احضار بقايي، مشايي و احمدينژاد و ساير نزديكانش يا هر چهرهسياسي ديگري تاكيد دارد مسائل سياسي مطرح نيست و اين افراد به دلايل حقوقي و كيفري احضار ميشوند.
اشكال از آنجايي شروع ميشود كه اگر اين افراد با اتهامات سياسي احضار ميشوند بايد دادگاه مطابق با شرايط يك متهم مرتكب به جرم سياسي برگزار شود اما قوه قضاييه مدعي است ما در ايران متهم سياسي نداريم. از سويي ديگر فارغ از بحث سياسي يا قضايي بودن اين ماجرا به نظر من احضارهاي پي در پي باعث زنده ماندن اين جريان ميشود. به هر حال وقتي افرادي كه شناخته شده هستند احضار ميشوند مسلما برد رسانهاي گستردهاي دارد. در اين ميان برخي طرفداري ميكنند؛ برخي بر اين باورند كه حتما تخلفي وجود داشته است. به هر حال قوه قضاييه نميتواند جلوي اين تبعات رسانهاي را بگيرد. در واقع تبعات اين اتفاق براي اين جريان مثبت است. چرا كه مشايي قطعا مايل است كه همه بنويسند مشايي احضار شده است كه مدعي شود بنا بر انگيزه سياسي احضار شدهام.
به نظر شما اين احضارهاي پي در پي و مسائل قانوني پيش آمده امكان بازگشت به جريان اصولگرايي براي آنان وجود دارد؟
جريان اصولگرا خيلي وقت است كه از احمدينژاد دست شسته است. برخي چهرههاي معتدل و ميانهروي اصولگرا بعد از جريانات سال ٩٠ و قهر ١١ روزهاي كه اتفاق افتاد از احمدينژاد اعلام برائت كردند و گفتند از ما نيست و با ما نيست. روزي كه او در مقابل اراده رهبري قرار گرفت اصولگرايان در گوشه و كنار فضاي سياسي اعلام كردند كه ديگر كاري با احمدينژاد ندارند. شكاف ميان احمدينژاد و اصولگرايان بطور مداوم رو به افزايش است. واقعا با هيچ متر و معياري نميتوان احمدينژاد را يك اصولگرا بدانيم. نه احمدينژاد خودش را اصولگرا ميداند و نه اصولگرايان او را از خودشان ميدانند. البته بايد يك استثنا هم قايل شد كه اصولگرايان تندرو، جبهه پايداريها يا دلواپسان همواره پيوند عاطفي-سياسي با احمدينژاد دارند. مثلا حميد رسايي، الياس نادران، مرتضي آقاتهراني، مهدي كوچكزاده، نقوي حسيني و… همواره احساس تعلق خاطر به احمدينژاد داشتهاند و هيچوقت فاصله نگرفته و اعلام برائت نكردند. بنابراين اصولگرايان تندرو همواره نيمنگاهي به اين جريان دارند.
فكر ميكنيد اين تعلق خاطر ميتواند در بزنگاههاي حساس سياسي چون انتخابات، به پيوندي ميان احمدينژاديها و اصولگرايان تندرو ختم شود كه بدنه اجتماعي جدي داشتهباشند؟
احتمال اين اتفاق زياد است. چرا كه اصولگرايان فاقد پايگاه اجتماعي هستند. من معتقدم احمدينژاد همچنان از پايگاه مردمي برخوردار است و هنوز محبوبيت كاريزماتيك دارد. شايد تعداد و عدد و رقمي از هيچ نظرسنجي نداشتهباشيم اما آنچه مسلم است اين است كه محبوبيت احمدينژاد قطعا بيشتر از علي لاريجاني يا غلامعلي حدادعادل است. با وجود ٨ سال مديريت يا تخلفات و ايستادگي در مقابل رهبري و همه اينها محبوبيت احمدينژاد با ديگر چهرههاي اصولگرا قابل مقايسه نيست.
پس شما معتقديد اگر پيوندي ميان اين طيف با تندروهاي اصولگرا برقرار شود آيا امكان موفقيت وجود دارد؟
به گمان من اگر اصولگرايان تندرو با احمدينژاد متحد شوند و حسن روحاني كارنامه موفقي در اين ٤ سال نداشتهباشد در انتخابات ١٤٠٠ اين پيوند، تهديد جدي خواهد بود و ممكن است جريان راست افراطي مجددا يك جريان پوپوليستي به راه بيندازد.
با همان كاراكتر احمدينژاد؟
بله با همان كاراكتر آقاي احمدينژاد. اگر او بتواند تاييد صلاحيت شود اين احتمال وجود دارد كه بار ديگر تندروها روي او سرمايهگذاري كنند و البته شانس اين جريان از اصولگرايان معتدل و ميانهرويي چون علي لاريجاني بيشتر است.