چه کسانی پیشمان هستند و چرا پشیمانی خطرناک است؟
از رایی که در صندوق انداختند پشیمان شدهاند. شاید ته دلشان چیز دیگری باشد و اگر جمعه آینده انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود، بار دیگر در صفهای طولانی میایستند و از دیگران هم میخواهند که به آنها ملحق شوند. اما زبانشان چیز دیگری میگوید. دلسرد، آرمانگرا یا ناآشنا به سیاست عناوینی است که بعضی چهرهها برای آنها به کار میبرند. از یک زاویه اینکه پشیمانی حامیان چند ماه قبل روحانی از کجا آب میخورد خیلی مهم نباشد، چون این حسن روحانی است در فاصله کوتاهی بعد از انتخاب دوبارهاش، حامیان خود را از دست میدهد.
چه میدانیم، شاید خود رئیس جمهور هم وقتی صفحه توئیترش را باز میکند و این ابراز پشیمانیها را میبیند، با خود فکر کند اینها همان کسانی هستند که تا دیروز شعار میدادند «روحانی دوستت داریم.» شاید او در عمل به رای مردم احتیاجی نداشته باشد، اما این چالش فرا روی اوست که در انتخابات آینده حتی ویدئوی «تَکرار میکنم» هم جلوی پیروزی دلواپسان را بگیرد. از زاویه دیگر هم شناخت کسانی که از رای خود به روحانی ابراز پشیمانی میکنند، شاید بتواند در معادلات ماههای باقیمانده اثر بگذارد.
اگر کسانی از سر دلسرد شدن بگویند دیگر رای نمیدهند با عملکرد مثبت دولت میتوان آنها را قانع کرد که دوباره پای صندوقها بیاید. کسانی هم که به خاطر آشنا نبودن به عالم سیاست، دیگر به شرکت در انتخابات فکر نمیکنند هم چاره خود را دارند؛ باید آنها را با واقعیات آشنا کرد. «عبور از روحانی یا عبور روحانی» آغاز گفت و گوی فرارو با فیاض زاهد، استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصلاحطلب است. این روزنامه نگار که با نوشتههای خود در دوران احمدینژاد وضعیت را خطرناک توصیف میکرد بار دیگر از وضعیت خطرناک سخن میگوید. در ادامه متن این گفت و گو را بخوانید.
ما در طی ماههای اخیر با این گزاره رو به رو بودهایم که روحانی از حامیان خود عبور کرده و به سمت مخالفان قسمخورده اش چرخیده است. از طرفی هم اینگونه به نظر میرسد که اصولگرایان آغوش خود را برای کسی که روزی به آنها وداع گفته بود باز نمیکنند. شما این مطلب را قبول دارید؟
من این را قبول دارم که آقای روحانی محبوبیت خود را از دست داده و به چوب دو سر طلا تبدیل شده است. نه پایگاه اجتماعی که به او رای داده رفتارهای روحانی را برمیتابد و نه جناح مخالف و دشمنان ذاتی روحانی قدمی به سوی او برمیدارند. اما شاید بتوان از زاویه دیگری هم ماجرا را تحلیل کرد. یعنی خودمان را جای حسن روحانی بگذاریم، با آگاهی و شناخت از شرایط کنونی کشور و شرایط بین المللی به تحلیل ماجرا بپردازیم. شرایطی که نشانههای آن را در لایحه بودجه 97 دیدیم.
فارغ از لفاظیها درباره بخشهایی از بودجه مثل عوارض خروج از کشور یا تخصیص اعتبارات به نهادهای خاصی که بود و نبودشان از نظر مردم تاثیری بر اصلاح روندهای اخلاقی و فرهنگی جامعه نداشته است، ذات بودجه، بخشهای مرتبط با هزینههای عمرانی در آن و این حقیقت که دولت در بخش اجرای پروژههای عمرانی یک ریال نتوانسته اختصاص دهد و تمام تمرکز بر استفاده از فروش اوراق و سرمایه گذاری بخش خصوصی بوده است از یک فاجعه بزرگ اقتصادی حکایت دارد.
بالانس صندوقهای بازنشستگی از نیروهای شاغل بالا میزند و این اتفاق خطرناک در شوروی هم افتاد و بسیاری اساسا یکی از دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به هم ریختن نیروهای مازاد و فعال بخش تولید محاسبه کردهاند. همه اینها نشان میدهد که ما اوضاع اقتصادی نابسامانی داریم. وجود دولت افراطی ترامپ و پیوندهای استراتژیک اسرائیل و عربستان نیز نشان از خوابهای بسیار بدی برای منطقه است. اگر بخواهیم خوشبینانه به ماجرا نگاه کنیم حسن روحانی برای اینکه بتواند به قولهایی که داده و مطالباتی که در انتخابات مطرح کرده پایبند باشد به نوعی تعامل، آرامش و همکاری تمام سطوح حاکمیتی نیاز دارد. برای رسیدن به این حقیقت، او خودش اولین قربانی اصلاحاتی است که انجام میدهد.
معمولا اینجاست که اصلاح طلبانی که میخواهند واسطه شوند خودشان له میشوند. چون از طرفی نمیتوانند خواستههای نیروهای آوانگارد و پیشبرنده را تامین کنند و از طرفی مورد قبول نیروهای conservatist و محافظه کار نیستند. لذا در بین کشش دو نیروی کِشنده و پَسنده خرد خواهند شد.
من حال و روز روحانی را درک میکنم که از اینجا مانده و از آنجا رانده شده است. اما یادمان باشد که تحقق فرآیندهای سیاسی در طول تاریخ یک کشور نیازمند به آگاهی و نقد دائمی دارد و این از برکات این دولت است که میشود رئیس جمهورش را نقد کرد و مورد پرسش قرار داد و فرآیندهای بودجه را داوری کرد و آن را در اتاق شیشه ای قرار داد. این یک گام به جلوست اما در این میان هم میخواهم به آقای رئیس جمهور این نکته را یادآوری کنم که گاهی وقتها یک سیاستمدار برای پیشبرد نظرات و دیدگاههای خود آنقدر نباید تغییر لباس و تغییر شکل دهد که همراهان و یاوران او هم قادر به تشخیص، شناخت و ارزیابی او نباشند.
فکر میکنم در این رابطه بعضی از مشاوران آقای رئیس جمهور استراتژیهای مناسبی را ارائه و تدوین نکرده اند و این به شدت به او لطمه میزند. بهرغم دغدغههایی که برشمردم آقای روحانی میتواند از الگوی مناسبتری هم بهره ببرد. چرا که پیشبرد هرگونه مطالبه اصلاحی و اعتدالی و هرگونه اصلاح و جراحی نظام سیاسی و اقتصادی ایران به یک پایگاه اجتماعی قدرتمند و حامیان جدی و در صحنه نیاز دارد. با این مدل متاسفانه آقای روحانی دچار یک ریزش محبوبیت بسیار آشکار شده است. شاید در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی بیسابقه باشد که یک رئیس جمهور چهار پنج ماه بعد از رای آوردن تا این سطح مورد نقد و حمله طرفداران خود واقع شود. اگر آقای روحانی با برخی از نهادهای مرجع سیاسی که در موفقیت او کمک موثری داشتند تعامل، مشورت و هماهنگی بیشتری داشته باشد و اگر مانند دوره اول خود با اسحاق جهانگیری بیشتر در تعامل باشد، جهانگیری در این شرایط میتواند کمک موثرتری به او بکند.
طی روزهای اخیر در شبکههای اجتماعی از سوی خود مردم و یا سلبریتیهایی که مردم را به رای دادن به روحانی دعوت کرده بودند، شاهد بودیم به خاطر رای به روحانی ابراز پشیمانی میکردند. از مطالبی که شما بیان کردید، اینگونه برداشت میشود که به این ابراز پشیمانی باید نسبی نگاه کرد. یعنی هم درست است و هم نادرست. آیا این برداشت را اشتباه میدانید؟
نه درست است. اینکه ما مرتبا رئیس جمهورمان را نقد کنیم و او را زیر سوال ببریم حق ماست. اساسا تفاوت ما با اصولگرایان هم در همین است. اما صحبتها که اگر به انتخابات 96 برگردیم رای نمیدهیم و از رایی که به صندوق انداختیم پشیمانیم صحبتهای احساسی و نادرستی است.
اگر ما 60 سال دیگر هم بین روحانی و رئیسی قرار بگیریم، معلوم است که باید از روحانی حمایت کنیم. ما در زمینی بازی کردیم که جریان رقیب داور، استادیوم، توپ، لباس، کفش و تماشاگران را برای ما طراحی کرده بود. نه تنها از رای دادن به روحانی پشیمان نیستیم، بلکه اتفاقا یکی از عاقلانهترین و سنجیدهترین رفتارهای سیاسیمان بود.
البته انتقاد از روحانی هم به معنای بازگشت به رئیسی نیست. وقتی نیروهای اجتماعی حامی روحانی از او گلهمند هستند، تکلیف رئیسی و احمدی نژاد روشن است. متاسفانه آنقدر چوب لای چرخ دولت و سیاستهای آن گذاشته اند و در جریان برجام آنقدر سنگ اندازی کردهاند که متوجه این حقیقت نبودند که «عبور از روحانی» به معنای رای به اصولگرایان نیست، بلکه میتواند به یک تهدید امنیتی تبدیل شود چون این موضوع به معنای ناامیدی از این است که هیچ مسیر اصلاحی از طریق فرآیندهای انتخاباتی در جمهوری اسلامی به نتیجه نمیرسد.
این نتیجهگیری بسیار خطرناک است. اتفاقا یکی از دلواپسان رسانهای که گاهی اظهار نظرهای تندش تهدید امنیت ملی است با این مضمون توئیت کرده بود که ناامیدی مردم از روحانی میتواند برای ثبات و امنیت ملی کشور خطرناک باشد. این حرف درستی است. کسانی که از روحانی عبور میکنند از فرآیندهای انتخاباتی و صندوق رای عبور میکنند. آنها میگویند دیگر رای نخواهیم داد. شاید در کوتاه مدت این نتیجه را داشته باشد که اصلاحطلبان و اعتدالگرایان انتخابات بعدی را از دست بدهند اما در درازمدت این معنا را دارد که سیستم دچار ناکارآمدی مفرط شده است و این میتواند پیامدهای بسیار خطرناک سیاسی و امنیتی داشته باشد.
برخی معتقدند کسانی که این روزها از رای به روحانی ابراز پشیمانی میکنند نسبت به عالم سیاست آگاهی ندارند. در حالی که اگر سن و سال رای دهندگان را فاکتور بگیریم بسیاری از کسانی که در انتخابات گذشته رای دادند کسانی بودند که مثلا در انتخابات مجلس نهم یا در انتخابات 84 رای ندادند. وقتی این عده تصمیم خواسته تا به اصطلاح خطای گذشته خود را تکرار نکند و به رقبای اصلاحات میدان ندهد چطور می شود که ناگهان غیرواقعبین یا ناآگاه نسبت به عالم سیاست قلمداد شود؟
من باز هم تاکید میکنم که انتقاد از روحانی هم لازم و هم امر مطلوبی است. اما پشیمانی از رای دادن به روحانی را اصلا درک نمیکنم. شما زمانی پشیمان هستید که حق انتخابهای متنوعتر و بهتری داشته باشید. ما با توصیه کردن به مردم برای رای به روحانی معتقدیم کشور را از جنگ و تحریمهای خردکننده دیگری نجات دادیم. این یک اقدام تاریخی قابل دفاع است.
نکته مهم این است که آنهایی که از نظر احساسی یا به هردلیلی اظهار پشیمانی میکنند باید گزینههای جایگزین رای دادن را هم ارائه دهند. یعنی بگویند به جز روحانی چه انتخاب دیگری داشتند؟ جمهوری اسلامی خوشبختانه یا متاسفانه ساختاری دارد که در آن رئیس جمهور قدرت مطلق و کامل را در اختیار ندارد. تداخل نهادهای مختلف و موازی عملا تاثیر رئیس جمهور بر پیشبرد مطالبات متعهد شده را به شدت محدود میکند. با همه اینها معتقدم آقای روحانی میتوانست بهتر عمل کند.
اما من اساسا اعتقاد ندارم با این گستردگی و شدت، انتخابمان را زیر سوال ببریم. این موج ناامیدی سبب میشود که در انتخابات بعدی، پای صندوقهای رای نرویم و همین میتواند فرآیند اصلاحات تدریجی و بسیار آرام را متوقف کند و کشور را مجددا به دست تندروهای بدون پایگاه مردمی بدهد که مجددا زمینه پوپولیسم و آنچه با عناوین معجزههای آسمانی می شنیدیم را دوباره به ملت قالب کنند. در واقع اتفاقاتی که در هشت سال 84 تا 92 رخ داد و باعث آچمز شدن امروز روحانی شده تکرار خواهد شد.
شاید اگر روحانی و جهانگیری در چهار سال گذشته با شدت و قاطعیت بیشتری و با شفافیت بیشتری میگفتند که بر کشور و منابع آن چه گذشته، امروز تا حد زیادی میتوانستند شرایط را تشریح کنند. با همه اینها فکر میکنم مجموعه اینها یک شرایط مثبت تاریخی است. از بالا که به داستان نگاه میکنیم وقتی حساسیت مردم به بودجه و رفتارهای رئیس جمهور را میبینیم خودش میتواند در یک جمع بندی نهایی مبارک باشد و موجب آگاهی اجتماعی و تاریخی شود. اما باز معتقدم که آقای روحانی میتوانست با مشورت با شخصیتهای برجسته اصلاحطلب، تعامل منطقی تر در انتخاب وزرا، شرایط را برای خود بهتر و آسانتر کند.
همانطور که گفتید ممکن است این رفتارها به تحریم انتخابات منجر شود و پوپولیسم را سر کار بیاورد. شما برای کسانی که می گویند از رای دادن پشیمان شده اند از عبارت واکنش احساسی استفاده کردید. این واکنش احساسی از کجا آب میخورد؟ از آرمانگرایی زیاد یا آشنا نبودن به عالم سیاست؟
این افراد را میشود در چند دسته تقسیم بندی کرد. یک عده از آنها آرمانخواهانی هستند که متکی بر آرمانهای ایدئالیستی و فارغ از واقعیاتهای زمینی تحلیل میکنند.
گروه دوم هم کسانی هستند که به شدت سرخورده و خسته اند. یکی از خطاهای آقای روحانی این بود که در انتخابات دوم وارد یک بازی شد. اگر او سطح مطالبات و شعارهایی که داده بود را بالا نمی برد، انتخابات را میباخت. به همین دلیل وارد زمینی از طرح مسائل شد که بسیاری از گسلهای سیاسی درون جامعه را فعال کرد. انتخابات را دوقطبی کرد. به این ترتیب میبینیم که رئیس جمهور در حال رقابت با رئیس جمهور مستقر تفاوتهای جدی با هم دارند. بعضی از حرفها فقط برای شبهای انتخابات زده میشود، نه برای اجرا.
من فکر میکنم این سطح از رای دهندگان امیدوار بودند که با چنین رئیس جمهوری رو به رو شوند. اما روحانی عملا وارد زمین سوخته میشد چون مخالفینش آنقدر برای او تله و دام میگذاشتند که اجازه نمی دادند او حتی در یک سطح معمولی هم کار خود را پیش ببرد. به هرحال میدانیم که او برای خود در این دولت امسال روند رشد 5.5 تا 6 درصد اقتصادی را پیش بینی کرده است.
باید امیدوار باشیم این تغییرات به صورت تدریجی و آرام آرام به پیش رود. انجام اصلاحات عمیق اقتصادی به اراده کلیت حاکمیت نیاز دارد. اما متاسفانه در عین میبینیم که از یک طرف حاکمیت اجازه مذاکرات برجام را میدهد و از طرف دیگر بخشهایی از حاکمیت دستاوردهای آن را تضعیف میکنند. حاکمیت از یک طرف میخواهد مشکلات و ساختاری را اصلاح کند و از طرف دیگر بخشهایی از حاکمیت برای ایجاد نارضایتی و دمیدن یاس و ناامیدی استفاده میکند.
سلبریتیها، هنرمندان و چهرههای مشهور هم که میخواهند اظهار نظر کنند همیشه باید این دقت را داشته باشند که نتیجه و خروجی پیشنهادات آنها چه خواهد بود. آنها باید به این سوالات پاسخ دهند که آیا خروجی سخن آنها این است که پشیمان شدن از رای به روحانی به این معناست که باید به رئیسی رای میدادیم؟ آیا قهر کردن با صندوقهای رای مثبت یا مطلوبتر بود و اگر آنها در خانه مینشستند دستاورد بهتری داشتند؟ آیا نتیجه این قهر و پشیمانی به این معناست که از طرق دیگری میخواهند مسیر تغییرات سیاسی ایران را به پیش ببرند و در نهایت این امر سبب وازدگی و واگرایی عمومی و ملی در سطوح مختلف شود؟ آیا این پشیمانی به آن معناست که از یک طرف تهدید خارجی افزایش پیدا کند و از طرف دیگر احمدینژاد دیگری بر ملت تحمیل شود؟ آیا با تحمیل یک احمدی نژاد دیگر، سلبریتیها به نتایج لازم خواهند رسید؟
یادتان باشد در چنین شرایطی برنده فضای ناامیدیها، پوپولیسم افسارگسیخته مبتنی بر وندالیسم، آشوبهای اجتماعی و مطالبات افسارگسیخته است که طبق تاریخ فرجامی جز جنگ و نابودی نداشته است.
من به عنوان یک معلم تاریخ، به عنوان کسی که از ابتدای روی کار آمدن احمدینژاد، نه در این دوران بلکه در سالهای تیره بعد از 84 با سرمقالههایی که در اعتماد ملی نوشتم به وضوح پیش بینی کردم که دولت احمدی نژاد، فاسدترین دولت تاریخ ایران و یکی از ناکارآمدترین دولتها خواهد بود.
گذشت زمان نشان داد که آن تحلیلها چون مبتنی بر شناخت علمی و تاریخی از کنشهای بشر بود چقدر دقیق از آب درآمد. امروز هم میگویم وازدگی، ناامیدی، قهر کردن و در وسط راه پشیمان شدن برای تندروهایی فرصت مجدد را ایجاد میکند که در همه جای دنیا از حس شکست و ناامیدی استفاده میکنند و با دروغهای بزرگ و شاخدار برای محرومان، پابرهنهها و کسانی که همیشه انگیزه لازم برای کنشهای غیرقابل پیشبینی در سطح خیابان دارند انگیزه ایجاد میکنند. معمولا هم با فاجعه جنگ، کشتارهای بسیار گسترده و تخریب عمومی پایان میپذیرد. شخصا به هیچ وجه دوست ندارم چنین تصوری برای کشورم داشته باشم.