چرا نباید انتظار ایجاد تغییرات بزرگ را از رئیس جمهور آمریکا داشت؟
30 سال پس از پایان جنگ سرد، این نکته تا حد زیادی آشکار شده که ایالات متحده آمریکا عملا موقعیت و سلطه جهانیِ متصور برای خود را از دست داده است. موقعیتی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا حد زیادی برای آمریکا در نظر گرفته میشد. در این میان، نباید از رئیس جمهور آمریکا برخلاف ادعاهای دور و درازش، انتظار چندانی داشت. وی به همان اندازه که در مورد ایجاد تغییرات بزرگ ادعا می کند، با محدودیت های به مراتب بزرگتری نیز رو به رو است.
بازتاب–“اندیشکده کوئینسی” در گزارشی توضیح می دهد که چرا نباید از رئیس جمهور آمریکا، برخلاف تصورات رایج که وی را به مثابه قدرتمند ترین فرد روی کره زمین در نظر می گیرند، انتظار انجام کارها و تغییرات بزرگ را داشت؟ در این راستا، اندیشکده کوئینسی رئیس جمهور آمریکا را شبیه به پادشاهی می داند که برخلاف جلال و شکوهش، قدرت چندانی در عرصه میدانی ندارد و به جای اینکه تعیین کننده باشد، خود تا حد زیادی اسیر شرایط و محدودیت ها است.
اندیشکده کوئینسی در این رابطه می نویسد: «”ادوارد وونگ” خبرنگار شناخته شده حوزه سیاست خارجی به تازگی در مقاله ای در نیویورک تایمز تاکید کرده که رویکردهای دولت بایدن در مورد اولویت های راهبردی، به نحو شگفت انگیزی همسو و سازگار با رویه ها و سیاست های دولت ترامپ هستند.
با این حال، اینطور به نظر می رسد که شگفت زده بودنِ وونگ، از خودِ مساله ای که اعلام می کند، شگفت انگیزتر است. عموما اینطور تصور می شود که در حوزه مسائل سیاست خارجی، رئیس جمهور ایلات متحده آمریکا که ادعا می شود قوی ترین فرد در جهان است، کنشگری آزاد است که اقتداری شبیه به حکومت های بزرگ و امپراطوری تاریخ دارد. حداقل از زمانی که فرانکلین روزولت در کاخ سفید به عنوان رئیس جمهور آمریکا قدرت را در دست داشته تا به امروز، این تصور به مثابه تصوری غالب در مورد موقعیت ریاست جمهوری آمریکا در نظر گرفته شده است. مساله ای که البته شدیدا از سوی جریان های رسانه ای نیز تبلیغ شده و می شود. در واقع اینطور ادعا می شودکه رئیس جمهور آمریکا در عرصه سیاست خارجی، یک پادشاه بی رقیبِ جهانی است.
البته که کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ادوار مختلف نیز عملا در مورد این گزاره که فریبی بیش نیست، مانورهای زیادی را انجام می دهند. با این حال، اگر آن ها بتوانند در جریان انتخابات پیروز شوند، قول میدهند که “تغییرات بزرگی” را ایجاد خواهند کرد.
زمانی دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا در سخنرانی مراسم سوگند خود تاکید کرده بود که روند خونریزی ها علیه نیروهای آمریکایی با ریاست جمهوری وی خاتمه پیدا خواهد کرد. او در این چهارچوب صرفا ژست ریاست جمهوری آمریکا را به خود گرفت اما در عمل نتوانست هیچ کاری را به پیش برد. جالب اینکه آمریکا در دوره ریاست جمهوری او به ویژه در عرصه جهانی مواضعی را اتخاذ میکرد که عملا سطح تنش زایی در عرصه معادلات بین المللی را به نحو قابل توجهی افزایش می داد.
در عمل، باید بدانیم که قدرتی که قدرتمند ترین فرد روی کره زمین (اشاره به رئیس جمهور آمریکا) می تواند اعمال کند، به شدت دامنه محدودی دارد. مولفه های مختلفی چه در داخل و چه خارج از آمریکا، شدیدا آزادی عملِ رئیس جمهوری این کشور را محدود می سازند. بله درست است که رئیس جمهور آمریکا با هواپیمایی غولپیکر به اقصی نقاط جهان سفر می کند و همگی پیش از ورود وی به نشانه احترام می ایستند با این حال، در حوزه عملی، اختیارات رئیس جمهور آمریکا شدیدا محدود است.
در شرایط کنونی، عجیب است که حتی هم حزبی های خودِ رئیس جمهور آمریکا نیز کوچکترین توجهی به پیشبرد دستورکارهای مطلوب او ندارند و به وی شدیدا حمله می کنند. این مساله را نَه فقط در داخل آمریکا، بلکه در خارج از این کشور نیز به وضوح شاهدیم و می بینیم که کشورها و سیاستمداران مختلف شدیدا از تحقیر کردن بایدن و ساختار ریاست جمهوری آمریکا لذت می برند.
در این رابطه به طور خاص می توان به نوع برخوردی که اخیرا ولیعهد عربستان سعودی با بایدن انجام داد اشاره کنیم. مساله ای که البته پیامدهای تحقیر آمیز آن برای آمریکا تا حد زیادی پنهان بوده است. با این حال، گاهی شاهد تحقیر شدنِ علنی آمریکا توسط رهبران خارجی هستیم. به عنوان مثال کافی است شادی بنیامین نتانیاهو از تحقیر باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا را در جریان سخنرانی اش در کنگره آمریکا در سال 2015 میلادی به یاد آوریم. از این رو، اینطور به نظر می رسد که تحقیر کردن و امتیاز گرفتن از روسای جمهور آمریکا، چندان هم کار سختی نیست.
حقیقت امر این است که رسانه ها به ویژه رسانه های آمریکایی همواره مانورهای گسترده تبلیغاتی را در مورد وعده های روسای جمهور آمریکا مبنی بر ایحاد تغییرات بزرگ انجام داده اند. در واقع، خودِ ترامپ اصلی ترین نمونه در این رابطه است. وی مدام تاکید داشت که می خواهد جنگ های بی پایان آمریکا را درمنطقه خاورمیانه پایان بخشد. وی قصد داشت تا آمریکا را از ناتو خارج کند. او می خواست که در مرزهای جنوبی آمریکا با مکزیک دیوار بکشد و منازعات و مناقشات مرزی در این حوزه را یک بار برای همیشه رفع کند. با این حال، هیچکدام از این وعده های او عملیاتی نشدند.
کاملا مهم و ضروری است که متوجه شویم چرا وی در عمل به وعده هایش شکست خورد و چرا تلاش های ادعایی بایدن جهت تغییر دادن روند و مسیر کلی سیاست خارجی آمریکا نیز در نهایت محکوم به شکست و ناکامی هستند؟ در این رابطه به طور خاص دو مولفه اساسی مطرح می شود: یکی مولفه ساختاری است و دیگری ایدئولوژیک.
مولفه ساختاری اشاره به نهادهایی دارد که رفاه و منافع آن ها به حفظ ترتیباتی که پس از جنگ جهانی دوم و به طور خاص جنگ سرد ایجاد و حفظ شده اند، بستگی دارد. در این راستا به طور خاص نهادهایی چون مجتمع های نظامی-صنعتی آمریکایی، عملا نوعی حق وتو را در موضوعات مهم مرتبط با حوزه سیاست خارجی و مسائل امنیتی ایالات متحده آمریکا دارند.
در این رابطه می توان نمودهایی عینی از عملیاتی شدن این موضوع در آمریکا را نیز مشاهده کرد: مثلا شاهدیم که جنگ 20 ساله آمریکا در افغانستان، بدون هیچگونه نتیجه ملموسی و با شکستی تمام عیار خاتمه می یابد. سال بعد، کنگره آمریکا به این مساله با افزایش بودجه پنتاگون واکنش نشان می دهد. موضوعی که با موافقت احزاب دموکرات و جمهوریخواه نیز رو به رو می شود. مساله ای که به وضوح نشان می دهد تا چه اندازه لابی های قدرت در آمریکا، کنترل مسائل را دراختیار دارند و هر آنچه می توانند در راستای منافع برخی نهادهای خاص انجام می دهند.
مولفه ایدئولوژیک نیز مبتنی بر ادعاهای صریح یا ضمنی “استثناگرایی آمریکایی” است: ایده اصلی در این منظومه این است که آمریکا رهبر جهان است و اساسا آمریکا باید برتر باشد و برای اینکه بتواند از این وضعیت خود حراست کند و عملا اعمال قدرت بین المللی داشته باشد، راهی جز تقویت قدرت نظالی اش ندارد. چنین تصوراتی اساسا با واقعیت های مرتبط با ظهورِ جهانی چند قطبی و همچنین اوج گیری بحران هایی نظیر تغییرات اقلیمی که در قالب آن ها نیروی نظامی هیچ نقش و کاربردی ندارد، به چالش کشیده می شوند.
30 سال پس از پایان جنگ سرد، این نکته تا حد زیادی آشکار شده که ایالات متحده آمریکا عملا موقعیت سلطه جهانی متصور برای خود را از دست داده است. موقعیتی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا حد زیادی برای آمریکا در نظر گرفته می شد. در این میان، نباید از رئیس جمهور آمریکا برخلاف ادعاهای دور و درازش، انتظار چندانی داشت. وی به همان اندازه که در مورد ایجاد تغییرات بزرگ ادعا می کند، با محدودیت های به مراتب بزرگترین نیز رو به رو است و میدان عملِ بازی را جلوی چشم خود نمی بیند(در واقع خودِ وی اسیر شرایط است).»