چرا عکاسی میکنیم/ پدیده «خود عکاسپنداری» چیست
یک عکاس و کارشناس هنری معتقد است «عکس و عکاسی» پاسخ صریح و صادقانه به «چرا عکاسی میکنیم؟» اولین و تنها راه ورود به دنیای بزرگ عکاسی است که البته بخش مهمی از سرانجام آن را هم تعیین می کند.
سعید فلاحفر هنرمند عکاس و کارشناس حوزه هنرهای تجسمی، به مناسبت «روز عکاسی» یادداشتی را در اختیار مهر قرار داده است که متن این یادداشت را در ادامه میخوانید.
«همه چیز از یک دوربین عکاسی، یا گوشی همراه گران قیمت و یک سفر ساده خانوادگی شروع می شود. در هر سفری بالاخره منظره تازهای، ساختمان تاریخی و بنای جذابی، گل و بوته ای، گاو و گوسفندی و… هست که توجه مسافر را جلب کند و شاید مسافر به مدد دوربین های خودکار و… عکس شفافی هم از آن بگیرد. هر چند که این موضوعات، تکراری و یا در دسترس باشند. عموماً این عکسها حائز ویژگیهای مشترکی هستند:
ـ از هر نوع بیانیه، پیش ایده عکاسانه و یا برنامه هنری پیش بینی شدهای، خالیاند.
ـ این دست گزارشهای سفر، الزاماً معادل یک گزارش تصویری به معنای حرفهای آن نیست.
ـ این عکس ها سرشار از خاطرات خوش سفر هستند.
ـ عکاس و همراهان را به یاد شرایط دلپذیر جانبی مثل؛ عطر و صدای محیط و آب و هوا و… می اندازند.
ـ بیشتر مبتنی بر زیبائی و جذابیت سوژه هستند، تا نگاه عکاس.
بنابراین طبیعی است که حاصل کار با تعدد نجومی لایک (پسندیدم های مجازی) و تعریف و تمجیدهای دوستانه [و معمولاً ناشیانه ای] روبرو می شود. تا اینجای ماجرا موضوع بدیهی و خارج از قضاوت حرفه ای است. اما این ویژگی ها و تمجیدها گاهی باعث خیالاتی می شود که از تصور «خود عکاسپنداری» شروع شده و در مواردی حتی به وسوسه برگزاری نمایشگاه هم منجر میشود. اگر اندک تکنیک کلیشه ای و تقلیدی هم در لابلای عکس ها دیده شود که این حس دوچندان شده و با دوباره کاری آثار دیگران و پروژه های تازه ای دنبال خواهد شد. (به نظر می رسد این روزها همه ایرانیان عکاسند، مگر این که خلافش ثابت شود. اگر قصد دارید میزان رواج این پدیده نوظهور را ببینید، سری به فضاهای مجازی بزنید. خصوصاً نگاهی به عکس های پروفایلها بیاندازید. پرتره هایی دوربین به دست که تقریباً در بیشتر موارد حتی حدود تسلط بر دوربین عکاسی، به عنوان نیاز اولیه عکاسی، در شکل نگه داشتن دوربین هم پیداست.) در این صورت نمایشگاه گردان ها از راه می رسند و با دریافت هزینه و با وعده های رنگارنگ و اعلام شرایط شمول پذیر، این کارها را در گاری دوره گردی خود جمع می کنند. احتمالاً مدیر گالری هم پیدا می شود که به امید کسب درآمد و اخذ ورودیه و پر کردن روزهای خالی و بی رونق گالری و… دم به دم این عکاس تازه و صاحب سبک (!) میگذارد و خیلی زود نمایشگاههای گروهی و خصوصی با حضور پرشور دوست و آشنا شلوغ می شود. اظهار نظرات و سوالات رایج در این نوع نمایشگاهها از «اینجا کجاست؟» و «کی رفته بودید سفر؟» و وااای، چجوری اینو گرفتی؟! چقدر قشنگه(!) و… فراتر نمیرود. الحمدالله که مدیریت آماری حوزه هنر هم به شدت از افزایش اعداد و ارقام آماری برای بالابردن نمودارها حمایت میکند.
غایب بزرگ در این میانه اما، سوال ظاهراً ساده ای است که اغلب از قلم می افتد؛ «ما چرا عکاسی می کنیم؟» تا جایی که صد البته نوبت به سئوالات بعدی مثل؛ «چرا باید نمایشگاه برگزار کنیم؟» «تفاوت چاپ متری عکس با صفحه نمایش و نمایشگر چیست؟» «آیا هر مجموعه نمایشی عکس از تعدادی عکس مستقل تشکیل شده و یا معنای افزودهای هم دارد؟» «نسبت تفکر و زبان و موضوع و مضمون و محتوا و تکنیک و خلاقیت و… در اثر هنری قابل نمایش چگونه است؟» و… نمیرسد.
نه تنها به تعداد عکاسهای خوب، که شاید به تعداد عکس های خوب جهان بتوان پاسخ های مستقل برای این سئوال «ما چرا عکاسی میکنیم؟» پیدا کرد. هر عکس خوب، در قدم نخست، زائیده پاسخ درست و به هنگامی است که عکاس برای این سئوال بدیهی دارد. اگر چه ممکن است این انبوه پاسخ ها را در دستههای کلی بزرگتری گرد آورد.
شخصاً با عکاسی، از غلبه بر زمان احساس لذت و قدرت میکنم. همانطور که پرنده با پرواز از غلبه بر نیروی جاذبه احساس قدرت می کند و لذت می برد. «زمان» بی توجه به هر آنچه قابل درک است، مسیر خود را بی وقفه طی می کند. عکاسی وسیلهای است که میتواند بر این اجبار ناگزیر غلبه کند. عکاسی تنها و یا حداقل جذاب ترین و ساده ترین وسیلهای است که با فشار ساده یک دکمه، زمان قدرتمند را در مورد پدیدهای که نشانه رفته است، برای همیشه متوقف می کند. در حوزه عکاسی آرشیوی و مستند هم با عکاسی می توانم بزرگترین و موثرترین عامل تغییر و تخریب، یعنی مرور زمان را مهار کنم. در عکسها، بناهای تاریخی از بین نمی روند. جوانها پیر و فرتوت نمیشوند. مرغزارها خشک نمیشوند. گل ها تن به پائیز نمی دهند. یخ ها آب نمیشوند. همچنین عکاسی برایم بهانه ای است تا به جزئیات زندگی نزدیک تر شوم. انگار با عکاسی، زندگی برایم زندگی تر است. عکس، در آستانه جهان بینی و جستجوی هویت، گفتگوی من و درونم میشود. در این تلاش گاهی عکس و عکاسی زبان تازه ای می شود تا تجربه ها و دریافت های شخصی ام را به زبان بیاورم. بیانی که ممکن است تنها در مرحله ثبت و گفتگوی خصوصی و ذهنی خودم باقی بماند و یا به واسطه های مختلف در معرض ارائه به دیگران باشد.
از تجزیه و تحلیل آثار عکاسی و رفتارهای نمایشی عکاسها، انگیزهها و پاسخ های دیگری هم می توان دریافت؛ برای برخی عکاسان، عکس تنها زبان ممکن «بودن» است. عکاس هایی که حتی تصور زندگی در دوران پیش از اختراع عکاسی را برنمی تابند. در مقابل کم نیستند کسانی که حوصله و یا توان آموزش رشته های تصویری و تجسمی دیگر، اعم از طراحی و نقاشی و… را ندارند و عکاسی و دوربین عکاسی با فناوری های جدید را میان بر ساده ای می دانند برای ورود به عرصه هنرهای تجسمی. جاذبه های اقتصادی و بازاری هم برای عده دیگری انگیزه عکاسی می شود. به دوش گرفتن دوربین های عکاسی حجیم، مجهز و گران قیمت برای بعضی، کم از آویختن طلا و جواهر به گردن و جلب توجه و خودنمائی در مجامع مختلف نیست. (این گروه اگر برای حرفه و هنر عکاسی آب نداشته باشند، برای کمپانی ها و فروشگاه های لوکس حتماً نان دارند.) عکاسی می تواند به کسب وجهه اجتماعی منجر شود. می تواند شیوه ای برای بروز خلاقیت و آفرینش زیباییهای تازهای باشد که دیگران از درکش عاجزند و یا برای ارائه آن، مهارت و توانی کافی ندارند. عکس و عکاسی میتواند همچون هر تکنیک و تکنسینی، در ژانرهای متنوع، به عنوان شغل انتخاب شود و یا پاسخی درونی به خواسته های هنری هنرمند باشد. گاهی هم در تلاقی این دو مسیر اتفاقات هوشمندانه و قابل تأملی به چشم می خورد.
فارغ از ژانرها و کاربرد و… عکس و عکاسی، پاسخ صریح و صادقانه به «چرا عکاسی می کنم؟» اولین و تنها راه ورود به دنیای بزرگ عکاسی است که البته بخش مهمی از سرانجام آن را هم تعیین می کند. البته نباید فراموش کرد؛ الزاماً پاسخ های پیچیده و عمیق، یا فلسفه بافی های واهی و… به نتایج عمیق تر عکاسی منجر نمی شود. اما میزان صداقت عکاس، مسیر موفقیت را هموارتر و دست یافتنی تر و قابل تحقق خواهد کرد.»