چرا شعرها حباب شدهاند؟
اسماعیل آذر میگوید: شعری که بدون مطالعه عمیق و علم به آثار کهن ادبی در دوران معاصر حاصل شود، معمولا هیچ پشتوانه علمی، اسطورهای، فرهنگی و اجتماعی ندارد، و هرچند ممکن است شعری زیبا باشد و شاعری جوان شعری زیبا بگوید اما مثل حباب از بین میرود.
این پژوهشگر و مدرس دانشگاه درباره میزان اثرپذیری ادبیات معاصر از آثار ادبی کهن اظهار کرد: اگر بخواهم منصفانه صحبت بکنم باید بگویم تقریبا هیچ اثری از ادبیات کهن در آثار ادبی امروز دیده نمیشود. دلیلش هم این است که شاعران معاصر متون کهن را نمیخوانند، چون اولا درگیر گذران زندگی هستند و در همه جای دنیا هم این فرصت کمتر حاصل میشود، و دوم اینکه متون کهن گاهی پشتوانههای قرآنی، علمی و عرفانی دارد، برای همین باید برای این کار وقت بیشتری بگذارند و به فرهنگهای لغت مراجعه کنند تا بتوانند از مفاهیم عمیق شعر کهن ما تجربه کسب کنند. این کار هم مشکل است و باعث میشود معمولا نگاهی به شعر کهن نداشته باشند و اگر هم کسی در بین شاعران کهن مثل اخوان ثالث نگاهی به شعر کهن داشته باشد، بیشتر سراغ اسطوره، فردوسی و ادبیات حماسی میرود.
او با بیان اینکه امروز اگر کسی بخواهد شعر بگوید، باید آنچه را دیروز گفته شده بخواند، گفت: این باعث میشود تا بفهمد و بداند که کجا ایستاده و کجا باید بایستد. شاعر امروز ما باید قرنها را پشت سر بگذارد و به قرن چهار و پنج برسد که در آن، شعر به حوزه علم نزدیک میشود. حتی در قرن ششم هم مطالعه کند که تقریبا میانه ادبیات فارسی است؛ در آن دوره شاعران کم کم به مفاهیم متعالی پی میبرند و شعرشان از نظر مفهومی با قرن چهار و پنج متفاوت است. شاعران امروز باید آنها را بخوانند، چون فهمیدن شعر سنایی در گرو دانستن قرآن و در گرو این است که قرآن را بخوانند و بدانند. اما قرآن خوانده میشود ولی طوری که مفاهیم بلند آن درک شود نیست.
آذر با اشاره به این بیت از سنایی که میگوید «مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا/ قدم زین هر دو بیرون نه، نه آنجا باش و نه اینجا»، بیان کرد: مثلا اگر به این شعر سنایی نگاه کنید حدود ۱۰۰ آیه و حدیث را در خود دارد که یافتن اینها کار سادهای نیست و به دوش کشیدن این بار معنایی دشوار است. هرچند ما نمیتوانیم در مورد همه شاعران معاصر چیزی بگوییم اما آنقدر تعداد شاعرانی که در آثار کهن مطالعه عمیق دارند و با علم شعر میگویند در مقایسه با همه شاعران کم است، که میتوانیم اطلاق بسیار کم در حد هیچ کنیم.
او افزود: ما در دوره دبستان «گلستان» سعدی میخواندیم در حالی که امروزه در دوره لیسانس «گلستان» میخوانند و البته همه نمیتوانند آن را تدریس کنند و کم هستند کسانی که متن را بتوانند درست بخوانند و درس بدهند.
این پژوهشگر ادبیات و تهیهکننده برنامه «مشاعره» از تاثیر ادبیات غرب بر ادبیات فارسی پس از انقلاب مشروطه هم روایت کرد و گفت: هرچند نمیخواهیم دائما بگوییم کهن، کهن و کهن اما باید آن را بشناسیم و بدانیم چه گفتهاند تا آن را تکرار نکنیم. از مشروطه به بعد و با آمدن ادبیات غرب به ایران هویت شعر ما تغییر کرد؛ یعنی شعری که با تی. اس. الیوت آغاز شد و شعری که شخصیتهایی مثل پل والری و شاعران رمانتیک، خصوصا شاعران فرانسه توانستند در آن قلم بزنند. اگر چه در زمان مشروطیت شعر ایرانی بود که راهبرد و دستگیر شاعران غرب بود اما از مشروطه به بعد ما بودیم که سر سفره شاعران غرب نشستیم و شاعران غرب را پذیرا شدیم. بیشتر هم آنان که شاعران جنگ بودند و اشعار حماسی خلق میکردند مورد توجه قرار گرفتند، مثل آراگون، شاعر فرانسوی.
اسماعیل آذر در حالی که آمدن شاعران غرب به ایران را با آمدن حقطلبی و مشروطهخواهی به شعر فارسی همزمان دانست، اظهار کرد: شعرهای آن دوره به شعرهای اجتماعی و میهنی گرایش پیدا کردند و بازار نقد هم رواج پیدا کرد. شخصیتهایی مثل فرخی یزدی، میرزاده عشقی، لاهوتی، عارف قزوینی و دهخدا شاعرانی میهندوست بودند که برای دفاع در مقابل بیگانگان به شعرهایی دست زدند که دیگر مضامینش چشم، ابرو و خال نبود و مضامین اجتماعی داشت. بهجز ملکالشعرای بهار که توانست قصاید فراموشنشدنی بسراید و هنریترین انواع شعر فارسی را دوباره زنده کرد و بر تارک اعلای قصیدهسرایی نشست، شعرهای دیگر نتوانستند با آثار شاعران قرن شش و هفت برابری کنند. البته شعر معاصر شعری است که هنوز نتوانسته تجربه هزارساله پیدا کند و فقط تجربهای ۸۰، ۹۰ ساله دارد و انتظاری هم از آن نمیرود. اما نوعی از شعر با عنوان شعر حماسی اقبال بیشتری پیدا کرده است و شاعران توانستهاند بهتر رشد و نمو کنند و آثار زیبایی از خود به جا بگذارند.