چرا دانشگاه توان حل مسائل کشور را ندارد؟
دکتر رضا مهدی، عضو هیئت علمی و مدیر تحصیلات تکمیلی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در گفتوگو با تسنیم به علل عدم کارآیی دانشگاه در جامعه پرداخت.
به گزارش خبرنگاران پویا، دانشگاه به عنوان نهادی که متکفل حل نیازهای اصلی و روزآمد مردم هر کشوری است باید نسبت دقیق و وثیقی با جامعه و نیازهای آن داشته باشد در صورتی که این ارتباط وثیق از بدو ورود دانشگاه به ایران تا کنون حاصل نشده و همواره میان این نهاد راهبردی با مشکلات و معضلات اجتماعی فاصلهای جدی بوده است. برای تبیین علل این فاصله به گفتوگو با دکتر رضا مهدی، متخصص برنامه ریزی توسعه، عضو هیئت علمی و مدیر تحصیلات تکمیلی پژوهکشده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم پرداختیم.
*آیا دانشگاه در جمهوری اسلامی پاسخگوی نیازهای اجتماعی هست؟
-اولا نباید به موضوع دانشگاه صرفا از یک منظر نگاه کرد. دانشگاه مسؤولیت اجتماعی دارد و برای مثال نمیتواند بگوید که دریاچه ارومیه خشک شد پس به من چه ربطی دارد یا اینکه در جنوب تهران مشکلات متعددد اجتماعی و فرهنگی وجود دارد اما من کاری ندارم و قصد دارم صرفا به کتاب و مقالهنویسی بپردازم.
دانشگاه وظیفه آموزش دادن، پژوهش کردن، روشنگری و… دارد اما در کنار اینها باید در فرآیندهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مؤثر واقع بشود. این مؤثر واقع شدن معمولا از طریق تربیت دانشجویان و ارتقاء مهارتهای آنها در زمینههای مختلف است. دانشگاه را نباید صفر و یک دید بلکه یک طیفی از صفر تا صد است و باید به همه این طیفها پرداخت و تک بُعدی برخورد نکرد.
*خب الان میبینیم که دانشگاه در جامعه اثرگذار نیست، علت چیست؟
-اصلیترین علت این است که دانشگاه را از یک جایی کپی کردیم و نگاه عمیق و همه جانبه نسبت به ماهیت، کارکرد و وظایف آن نداشتیم. دانشگاه باید با تمام مسائل جامعه درگیر باشد تا بتواند چشمه جوشان شود. دانشگاه چون از روز اول وارداتی بوده لذا خیلی با مسائل کشور درگیر نبوده و الان هم درگیرد نیست و اگر با همین روند پیش برویم شاید در آینده هم درگیر نباشد.
پایان نامههای ما غالبا هیچ مسئلهای را حل نمیکنند و ربطی به نیازهای کشور ندارند. ما جزء اولین کشورهایی هستیم که نفت را استخراج کردیم اما هنوز نمیتوانیم استخراج نفت را به صورت کامل انجام دهیم و در این فرآیند نیازمند کشورهایی هستیم که خودشان نفت ندارند و تبدیل به مشاور و شرکتهای پیمانکار نفتی ما شدهاند. دانشگاه فعلی شبیه یک دبیرستان شیک و مدرنی است که کاری با ابعاد اجتماعی و مسائل جامعه ندارد. خیلی از فارغ التحصیلان دانشگاهها هستند که با آموزههایی که در دانشگاه یاد میگیرند توان حل مسائل روزمره خودشان را هم ندارند.
*دانشگاهی که وظیفه تربیت افراد برای مسؤولیتهای اجتماعی را دارد وقتی ارتباط خودش با جامعه قطع است پس تکلیف مسؤولیتهای اجتماعی چه میشود؟
البته تربیت یک فرد خیلی فراتر از مقطع دانشگاه هست و از قبل تولد تا هنگام مرگ را فرا میگیرد حتی خود محل کار افراد هم برای تربیتشان بسیار مهم و اساسی است اما خب سطح تربیت در دانشگاه بسیار مهم و کلیدی است. الان ما مشکل جدی در نسبت دانشگاه با نیازهای روز و… داریم. شما باید علاوه بر دانشگاه که یکی از نهادهای متکفل تربیت اشخاص است به نهادهای دیگر اجتماعی مثل مدرسه، محیط شغل و… نیز توجه کنید و از تاثیر آنها غافل نشوید.
*دانشگاه باید علاوه بر اینکه بتواند نیازهای روز جامعه را پاسخ دهد باید توان پیشتازی و فراتر بردن سطح جامعه و ایجاد نیازهای مهم در آن را هم دارا باشد، آیا وقتی مدیران سطوح عالی آموزشی ما دارای تخصصهای مهندسی و فنی هستند، میتوانند تفکرات فراتر از نیازهای روزمره زندگی را توسط دانشگاه در جامعه رقم بزنند؟
بله بنده سخن شما را تا حدودی قبول دارم اما در این مورد هم عاملیت انسانها مهم است و هم ساختارها. برای اینکه جایی را متحول کنیم هم برنامه تحول نیاز داریم هم آدمهایی را که عامل این برنامه هستند. تحول در دانشگاه زمانی رقم میخورد که اولا ساختارهای لازم ایجاد بشود و برنامه تحول تهیه بشود سپس مدیران و انسانهای مختلفی که توان تفکر بین رشتهای دارند برای اجرای این برنامهها بکار گرفته شوند و این تفکر بین رشتهای در مدیران خیلی ربطی به رشته تحصیلی آنها ندارد.
متاسفانه این معضلی در کشور است که مدیران ما در سازمانهای مختلف، تک بُعدی فکر میکنند در حالیکه چند سالی است که ما در جهان، مفهومی به نام جا به جایی شغلی داریم و بر این اساس، افراد را مرتبا از مکانی به مکان دیگر میچرخوانند تا بتوانند بین فعالیتی فکر کنند و درک درستی از تولید داشته باشند. اما متاسفانه ما صرفا متمرکز در یک نقطه و حیطه هستیم. تک رشتهای دیدن مسائل شاید منتج به قوی شدن خود افراد بشود اما دردی از مسائل و مشکلات کشور نخواهد گشود.
*آیا این تک بُعدی دیدن، محصول ساختار علمی خود دانشگاههای ما نیست؟
نه، صرفا محصول ما نیست بلکه محصول دنیای مدرن است. ببینید علاوه بر دانشگاه، فرهنگ و فضای عمومی جامعه ما درحال ایجاد این مشکل است. امروزه دانشجویان در یک نظریه و رشته بسیار عمیق میشوند اما وقتی بنا میشود که مشکلات جامعه را حل کنند ناتوان از آن میباشند. باید در یک حیطه عمیق بود اما در عرصههای مختلف فعالیت کرد.
یکی از مشکلات ساختار علمی دانشگاه ما همین مسئله بیکاری است که بخشی از این بیکاری به دانشگاه مربوط میشود. ما اساسا دکتر یا مهندس بیکار نداریم زیرا کسی که 10-20 سال درس میخواند باید در این مدت مهارت و هنری را فرا گرفته باشد تا بتواند از آن استفاده کند، کسی که بعد از 20 سال درس خواندن، مهارت، علم و هنری ندارد، یا انتخاب رشته تحصیلیاش غلط بوده یا مشاوره درسیاش غلط بوده و یا ساختار علمی که در آن تحصلی کرده اشکال داشته است. دکتری داشتن مثل این است که شما ساختمانی را میسازید تا بعدا بتوانید در آن زندگی کنید. کسی که تخصصی پیدا کرده باید بتواند شغلی ما به ازای آن تخصصش داشته باشد اما شما میبینید که یا خیلی از فارغ التحصیلان دانشگاهی ما بیکارند و یا اگر هم شاغلاند، شغلشان ارتباطی با رشته تحصلی ندارند. الان متاسفانه همه افراد را به سوی دانشگاهها سوق میدهیم درحالیکه برخی افرادی که قصد دارند وارد بازار کار شوند بسیاری از آنها اصلا نیازمند این نیستند که به سمت دانشگاه بیایند.
نکته دیگر این است که بسیاری از رشتههای تحصیلی اساسا ارتباطی با نیازهای جامعه ما ندارند و خیلی از این رشتهها مخصوص نیازها و مسائل انسانهای غربی است. در ضمن باید فارغ التحصیلان ما طوری تربیت بشوند که توان نیاز سازی در جامعه داشته باشند. یعنی فارغ التحصیلان دانشگاهی باید بتوانند سطح نیازها و مسائل مطرح در جامعه را افزایش بدهند. باید این افراد بتوانند که مرزها را بشکنند اما متاسفانه افراد امروزی کاملا منفعل هستند و صرفا روحیه شغلی دارند. من حیث المجموع غصههای آموزش عالی ما بسیار گسترده است و ما موج و ظرفیت عظیمی از افراد را در اختیار داریم که توان استفاده از آنها را نداریم. در واقع ما در دانشگاه درحال سرمایه سوزی هستیم.
یکی از عمدهترین مشکلات دانشگاه این است که ارتباط و تعاملی با جامعه ندارد. به همین خاطر یک سری تلقیهای غلطی، دانشگاه از جامعه دارد و برعکس. یکی دیگر از بحرانهای ما درمورد دانشگاه در مورد ماموریت گرایی آنهاست به این معنا که غالب دانشگاهها فهمی از ماموریتشان ندارند. الان دانشگاه به لحاظ شکل، ساختار، تاثیرگذاری و تاثیرپذیری کاملا شبیه دبیرستان عمل میکنند. هر کدام از دانشگاهها باید به اعتبار دانشکدهها، مکان، و… ماموریت مخصوص و جداگانهای داشته باشند در حالیکه اینگونه نیست. دانشگاه باید بتواند براساس تغییرات و نیازهای جامعه، خودش را به روز کند درحالیکه اینگونه نیست. دانشگاه باید براساس اصول علمی و رویکرد سیستمی بتواند خودش را با جامعه پیرامونی خویش سازگار کند، اینهم یکی دیگر از مشکلات است. الان برای مثال دانشگاه شریف با امیرکبیر فرق داشته باشند یا دانشگاه پیام نور با دانشگاههای دیگر فرق داشته باشد در صورتی که هیچ فرقی ندارند و همگی یکسان کار میکنند و سعی میکنند که شبیه همدیگر شوند.